کهانت و عرافی هر دو ادعای دانستن چیزهای ناپیدا است، مانند خبر دادن از آنچه که در زمین اتفاق میافتد، و مکان اشیاء گمشده را پیدا کردن. و این از راه به خدمت در آوردن شیاطینی ممکن است که از آسمان استراق سمع میکنند. خداوند میفرماید:
﴿هَلۡ أُنَبِّئُکُمۡ عَلَىٰ مَن تَنَزَّلُ ٱلشَّیَٰطِینُ (٢٢١) تَنَزَّلُ عَلَىٰ کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٖ (٢٢٢) یُلۡقُونَ ٱلسَّمۡعَ وَأَکۡثَرُهُمۡ کَٰذِبُونَ﴾ [الشعراء: ۲۲۱-۲۲۳].
«آیا به شما خبر بدهم شیاطین بر چه کسانی نازل میشوند، بر هر دروغگوی گناهکار نازل میشوند، گوش فرا میدهند در حالی که اکثر ایشان دروغگویند».
شیطان با گوش دادن به سخنان ملائکه استراق سمع میکند و آنچه را میشنود در گوش کاهن القاء میکند و کاهن به همراه این کلمه راست، صدها دروغ همراه میکند، مردم به سبب یک کلمه راستی که از آسمان گرفته او را تصدیق میکنند، در حالی که فقط خداوند است که علم غیب میداند، لذا هر کس به وسیله کهانت یا به هر طریقی در موارد فوق مشارکت داشته باشد یا کسی را تصدیق کند که این ادعاها را دارد، برای خدا شریک قرار داده است، زیرا این علوم مختص خداست.
کهانت خالی از شرک نیست، چون نزدیکی به شیاطین و از راه برآوردن کردن خواستههای آنان است.
کهانت از این جهت شرک در ربوبیت است که ادعا میکنند با خدا در علمش شریکند، و از طرفی شرک در الوهیت است چون بوسیله نوعی تقرب و نزدیکی به غیرخدا انجام میگیرد.
از ابو هریره روایت است که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: « مَنْ أَتَى کَاهِناً فَصَدَّقَهُ بِمَا یَقُولُ فَقَدْ کَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ»[۱]. «هر کس پیش کاهنی برود و آنچه را میگوید تصدیق کند به آنچه بر محمد صلی الله علیه و سلم نازل شده کفر ورزیده است».
لازم به یادآوری است که ساحران، کاهنان و عرافان، عقاید مردم را به باد مسخره و استهزاء میگیرند، گاهی خودشان را پزشک و طبیب معرفی میکنند و به مریض میگویند: گوسفند یا مرغی را با فلان نشانه ذبح کن! یا برای آنان طلسمهای شرکی و نوشتههای شیطانی به شکلی پیچیده، نامفهوم و گنگ مینویسند تا به گردنشان آویزان کنند یا در صندوقها در خانههایشان نگهداری کنند.
برخی ادعای علم غیب میکنند و اظهار میدارند که میتوانند اشیاء گم شده را پیدا کنند، افراد جاهل درباره اشیای گمشدهشان از آنان سؤال میکنند و آنان محل اشیای گمشده را میگویند، و یا به وسیلهی اجیرانی از شیاطین که با آنان همکاری میکنند، آن شیء گم شده را به آنان نشان میدهند، و بعضی از آنان خود را به شکل فردی «ولی» که کرامات دارد ظاهر میکند، خود را به آتش میاندازد، و ظاهراً هیچ ضرری به او نمیرسد، شمشیر و سلاح به خود میزند یا ماشین از رویش عبور میکند و هیچ ضربهای به او وارد نمیشود، یا حقهبازیهای دیگری که در حقیقت سحر و از اعمال شیطان هستند و کاهنان و عرافان این اعمال را برای ایجاد فتنه انجام میدهند.
یا اموری خیالی که اصلاً حقیقت ندارد را جلوی مردم انجام میدهند، با حیلهها و نیرنگهایی که دلیل آنها نامشخص است. مانند کاری که ساحران فرعون با طناب و عصا انجام میدادند.
شیخ الإسلام در مناظرهای که با ساحران بطائحیه احمدیه «الرفاعیه» داشته بود گفت: «شیخ بطائحیه صدایش را بلند کرد و گفت: ما دارای احوالی هستیم و چنین و چنانیم، و ادعای کارهای خارقالعاده، مانند: آتش بازی و چیزهای دیگری میکرد و میگفت: این امور فقط مختص ماست، و آنان باید در برابر این اعمال تسلیم شوند. شیخ الإسلام گوید: در حالی که خشمگین شده بودم صدایم را بلند کردم و گفتم: من تمام احمدیهها را از مشرق تا مغرب زمین، مورد خطاب قرار میدهم، هر کاری که آنان در آتش کردند من هم همان کار را انجام میدهم، هر کس در آتش سوخت مغلوب و بازنده است، ـ یا لعنت خدا بر او باد ـ به شرط اینکه خودمان را با آب گرم و سرکه بشوئیم. حاکمان و مردم در این باره از من سؤال کردند،
گفتم: وارد آتش شدنشان حیله و نیرنگ است به این صورت بدنشان را با روغن قورباغه و پوسته نارنج و سنگ طلقی[۲] میمالند. در این لحظه بود که صدای مردم بلند شد، خواست قدرت خود را نشان دهد، گفت بعد از آنکه به بدنمان گوگرد زدیم حصیری را به دور خود میپیچیم، گفتم: برویم، بار دیگر تکرار کردم برویم! دستش را دراز کرد که پیراهنش را از بدنش بیرون آورد.
گفتم: نه، اول بدنت را با آب گرم و سرکه شست و شو بده، بنا به عادتشان ترس از صورتش نمایان شد و به مردم گفت: هر کس امیر را دوست دارد چوبی یا دستهای هیزم خشک بیاورد، گفتم: این وقت به هدر دادن است، میخواهی مردم متفرق شوند، و آن چه مورد نظر ماست صورت نگیرد، بهتر است چراغی روشن کنیم و انگشتانمان را بعد از شتسن با آب گرم و سرکه در چراغ فرو ببریم هر کس دستش سوخت لعنت خدا بر او باد، یا او مغلوب و بازنده است، همینکه این را گفتم رنگش پرید و خوار و ذلیل شد»[۳]. با این واقعه روشن شد که این دجالها و دروغگویان با این حیلهها و نیرنگهای پنهانی به مردم دروغ میگویند.
[۱]– ابو داود.
[۲]– سنگ طلقی براق و شفاف و لایه لایه است که اگر به آن کوبیده شود خورد میشود «معجم الوسیط / الطلق».
[۳]– مجموع الفتاوی (ج ۱۱/۴۴۶-۴۶۵).