مولف: شیخ عبدالعزیز آل شیخ
بسم الله الرحمن الرحیم
به نقل بعضی از زنان رسول الله-صلی الله علیه وسلم- روایت است که رسول الله -صلی الله علیه وسلم- فرمود:‹‹مَن أتى عرّافاً فسأله عن شیءٍ فصدَّقه؛ لم تُقبَل له صلاه أربعین یوماً››. (مسلم)
ترجمه: اگر کسی نزد کاهنی برود و از او در مورد چیزی سوال بکند, سپس او را تصدیق بنماید، نماز چنین شخصی تا چهل روز پذیرفته نخواهد شد.
همچنین أبو هریره -رضی الله عنه- از رسول الله -صلی الله علیه وسلم- نقل میکند که فرمود: ‹‹ومن أتىکاهناً فصدَّقه بما یقول، فقد کفر بما أُنزل على محمَّد››. [أبو داود]
ترجمه: و هر کس نزد کاهنی برود، و او را در گفتههایش تصدیق بکند، با این کار، به آنچه بر محمد نازل شده کفر ورزیده است.
وهمچنین أبو هریره -رضی الله عنه- از رسول الله -صلی الله علیه وسلم- نقل میکند که فرمود: ‹‹ومن أتى عرافاً أو کاهناً فصدَّقه بما یقول، فقد کفر بما أُنزل على محمَّد››. [أبوداود, ترمذی, نسائی, ابن ماجه, ومستدرک حاکم]
ترجمه: و هر کس نزد عرافی یا کاهنی برود، و او را در گفته هایش تصدیق بکند، با این کار، به آنچه بر محمد نازل شده کفر ورزیده است.
همچنین عمران بن حصین از رسول الله -صلی الله علیه وسلم- نقل میکند که فرمود:‹‹لیس منا من تَطیر أو تُطیر له، أو تَکهن أو تلحفن له أو سحر، أو سحر لهُ، ومن أتىکاهناً فصدَّقه بما یقول، فقد کفر بما أُنزل على محمَّد››. (بزار با سند جید)
ترجمه: از من نیست کسیکه فال بگیرد و یا برای او فال گرفته شود یا کهانت بکند و یا برای او کهانت بشود یا جادو بکند و یا بخاطر او جادو بشود.
و هر کس نزد کاهنی برود، و او را در گفتههایش تصدیق بکند، با این کار، به آنچه بر محمد نازل شده کفر ورزیده است.
البته این روایت طبرانی با سند حسن از ابن عباس بدون جملهی «و من أتى کاهناً) إلى آخره. آمده است.
بغوی میگوید: عراف کسی است که مدعی شناخت امور پوشیده است. مثلاً دزد را شناسایی میکند و گمشده را پیدا میکند و مانند اینها.
بعضی گفتهاند: عراف همان کاهن است و کاهن کسی است که از اموری که هنوز اتفاق نیفتاده است، خبر میدهد. و گفتهاند: آنست که به گمان خود، اسرار قلب را میداند.
ابن تیمیه میگوید: عراف به کاهن و منجم و سایر کسانی که از امور غیب و پوشیده سخن میگویند، گفته میشود.
ابن عباس در مورد کسانی که از روی حروف ابجد و نگاه به ستارگان سخنانی میگویند گفته است: اینان نزد الله، هیچ بهرهای ندارند.
کاهن: یعنی غیبگو و منجم. کهانت متضاد با توحید است و کاهن, مشرک محسوب میشود. زیرا او با اختصاص دادن پارهای از عبادات، به جنها، موفق می شود، جنی را به خدمت گمارد که آن جن بعضی از اخبار پوشیده را به اطلاع وی میرساند.
کهان در اصل لقب مردانی بود در زمان جاهلیت که مردم آنها را انسانهای نیک و متدین میدانستند و خیال میکردند که آنها غیب میدانند، بدین خاطر از آنان میترسیدند و آنها را مقدس پنداشته و تعظیم می کردند.
راه دست یابی جنها به مسائل غیبی، عبارت است از استراق سمع، که قبل از بعثت رسول الله -صلی الله علیه وسلم- به کثرت اتفاق میافتاد و در زمان بعثت ایشان به هیچ وجه، استراق سمعی صورت نگرفت تا کتاب خدا، که در حال نزول تدریجی بود از هر گونه دستبرد وگزند، محفوظ بماند.
اما پس از درگذشت رسول الله مجدداً زمینهی استراق سمع برای جنها فراهم گردید. با این تفاوت که در آسمان نگهبانان زیادی گماشته شد و شهابها برای پرتاب بسوی کسانی که قصد استراق سمع دارند، مهیا شدند، بنابراین اکنون آن استراق سمعی که قبل از بعثت رخ می داد، اتفاق نمی افتد بلکه خیلی کمتر شده است.
پس کاهن و عراف دو کلمهی مترادف میباشند همچنین منجم و کسیکه با ترسیم خطوط، روی زمین مدعی تشخیص امور است، نیز یکی هستند. در حدیثی که به نقل از بعضی از زنان رسول الله -صلی الله علیه وسلم- نقل گردید، آمده است که هر کس نزد کاهن و عرافی برود و او را تصدیق نماید البته این جمله «فصدقه» در روایت مسلم نیامده بلکه در مسند احمد، ذکر شده است که مؤلف بنابر اصلی که نزد محدثین مقرر است آنرا به مسلم نسبت داده و آن عبارت است از اینکه حدیثی را که توسط یکی از همنشینان صحیحین روایت شده باشد، به آنها نسبت می دهند. البته بشرطی که اصل حدیث در آنها وجود داشته باشد.
‹‹لم تقبل صلاته…›› یعنی نمازش تا چهل روز قبول نمیشود. البته این بدان معنی نیست که باید قضای این نمازها را بجای آورد. بلکه هدف اینست که در مقابل گناه سنگینی که مرتکب شده است، ثواب نمازهای چهل روزش باطل میشود. و این بیانگر خطر این گناه بزرگ است. پس نباید نزد کاهنان و غیبگویان رفت، حتی برای اطلاع نیز نباید در مجلس آنان حضور پیدا کرد.
«بما أنزل على محمَّد» یعنی قرآن. زیرا در قرآن و احادیث پیغمبر، تصریح شده است که کاهن و ساحر و انسان غیبگو، موفق نمی شوند و همواره دروغ میگویند. پس کسیکه نزد اینها میرود و تصدیقشان میکند در واقع به قرآن و سنت کفر ورزیده است.
جملهی «لیس منا» بیانگر حرمت و کبیره بودن، موردی است که پس از آن ذکر میشود.
«من تطیر أو تطیر له» در بحثهای آینده ، به تفصیل از آن سخن خواهیم گفت. «أو تکهن» یعنی مدعی علم غیب بشود و از غیب سخن بگوید. «أو تکهن له» یعنی کسیکه نزد کاهن برود و از او در مورد مسائلی که جز عالم الغیب کسی نمیداند، بپرسد. هر کس مرتکب یکی از این موارد بشود، به محمد -صلی الله علیه وسلم- و آنچه او آورده کفر ورزیده است. زیرا تصدیق نمودن کاهن، او را در شرک به الله، کمک و تشویق میکند و بدون تردید کاهن مرتکب شرک اکبر شود و مشرک است.
ابن تیمیه میگوید: عراف به کاهن و منجم و رمال گفته میشود. «منجم» در آینده از آن، سخن خواهیم گفت. «رمال» یعنی کسیکه با ترسیم خطوط روی زمین و ریگستان و یا بوسیله شمردن سنگریزهها از غیب سخن میگوید.
و سایر کسانی که از این روشها استفاده میکنند و با مشاهده کف دست و فنجان از آینده سخن میگویند، مشمول حکمی هستند که در مورد عراف بیان گردید.
ابن عباس میگوید: کسانی که با حروف ابجد سر و کار دارند و به ستارگان مینگرند و از غیب سخن میگویند، نزد خدا بهرهای ندارند. زیرا آنها با این کار معتقد به نوعی تاثیر این اشیاء در روند کارها هستند و این خود نوعی از کهانت است.
باید دانست که کهانت بر چند نوع است که در واقع همهی آنها به یک نوع ختم میشوند و آن استفاده از جن در اطلاع رسانی میباشد.
البته کاهنان برای فریب دادن مردم، به برخی وسایل ظاهری مانند نگاه به ستارگان و به نگریستن در کف دست و غیره، روی میآورند. تا مردم خیال بکنند اینها اولیاء الله بوده و با علم وسیعی که در اختیار دارند، این مسایل را کشف میکنند.
خلاصه آنچه در این باب بیان شد:
۱ـ ایمان به قرآن، و تصدیق نمودن کاهن، نمیتوانند در یک قلب جمع بشوند.
۲ـ تصریح به این که این عمل کفر است.
۳ـ حکم کسی که سخن کاهن را بپذیرد و نزد او برود.
۴ـ حکم کسی که برای او فال بزنند.
۵ـ حکم کسی که برای او سحر بکنند (یعنی به نفع او سحر بکنند).
۶ ـ حکم کسیکه حروف ابجد را فرا بگیرد.
۷ـ فرق میان کاهن و عراف