کمک خواستن از غیر الله و به فریاد خواندن غیر الله شرک است(۹)

 خداوند متعال تأکید می‌نماید که او یکتا و یگانه است و شریکی ندارد و معبودی غیر از او نیست و مؤمن و کافر در شناخت این امر مشترکند، چون دلها به صورت فطری بر این سرشته شده‌اند و هرگاه درماندگی و بیچارگی فرا رسد دلها به فطرت باز می‌گردند و آنچه که با قلب در کشمکش است از بین می‌رود و قلبها به خدا پناه می‌برند و فقط و تنها به سوی او باز می‌گردند. چنان که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَمَا بِکُم مِّن نِّعۡمَهٖ فَمِنَ ٱللَّهِۖ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ ٱلضُّرُّ فَإِلَیۡهِ تَجۡ‍َٔرُونَ۵٣ ثُمَّ إِذَا کَشَفَ ٱلضُّرَّ عَنکُمۡ إِذَا فَرِیقٞ مِّنکُم بِرَبِّهِمۡ یُشۡرِکُونَ۵۴﴾ [النحل: ۵۳-۵۴] «هر نعمتی که دارید، از سوی الله است و چون زیان و آسیبی به شما برسد، تنها او را می‌خوانید. و آن‌گاه که آسیب و زیان را از شما دور می‌کند، باز هم برخی از شما به پروردگارشان شرک می‌ورزند.» و می‌فرماید:

﴿۞وَإِذَا مَسَّ ٱلۡإِنسَٰنَ ضُرّٞ دَعَا رَبَّهُۥ مُنِیبًا إِلَیۡهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُۥ نِعۡمَهٗ مِّنۡهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدۡعُوٓاْ إِلَیۡهِ مِن قَبۡلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادٗا لِّیُضِلَّ عَن سَبِیلِهِۦۚ قُلۡ تَمَتَّعۡ بِکُفۡرِکَ قَلِیلًا إِنَّکَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِ٨﴾ [الزمر: ۸] «و چون زیان و آسیبی به انسان برسد، پروردگارش را در حالی می‌خواند که زاری‌کنان رو به سویش می‌نهد و آن‌گاه که(الله) از سوی خود نعمتی به او بخشد، آنچه را که پیشتر برایش دعا می‌کرد، فراموش می‌کند و همتایانی برای الله قرار می‌دهد تا(با گمراهی خود، مردم را) از راهش گمراه نماید. بگو: در کفر خویش اندکی(از زندگی دنیا) بهره ببر؛ ولی بی‌شک تو از دوزخیانی». و چنین مواردی در قرآن زیاد است.

خداوند متعال بیان می‌دارد که به هنگام سختی‌ها و بلاها او به فریاد خوانده می‌شود و فقط اوست که بلا را دور می‌نماید، پس معبود فقط و تنها او می‌باشد و در آیه نیز همین را می‌گوید:

﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَیَجۡعَلُکُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِیلٗا مَّا تَذَکَّرُونَ۶٢﴾ [النمل: ۶۲]. «آیا (معبودان باطل بهترند یا) ذاتی که دعای درمانده را آن‌گاه که او را بخواند، اجابت می‌کند و سختی و گرفتاری را برطرف می‌نماید و شما را جانشین (یکدیگر) در زمین می‌گرداند؟ آیا معبود برحقی جز الله وجود دارد؟ اندک پند می‌پذیرید». یعنی آن کیست که درمانده جز او به کسی پناه نمی‌برد و آن کیست که زیان و بلا را از درماندگان جز او دور نمی‌کند و معلوم است که مشرکین می‌دانستند که جز خداوند کسی توانایی انجام این کارها را ندارد بنابراین وقتی سختی‌ها آنها را فرا می‌گرفت فقط و خالصانه خداوند را به فریاد می‌خواندند و صدا می‌زدند، چنان که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَإِذَا رَکِبُواْ فِی ٱلۡفُلۡکِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ إِذَا هُمۡ یُشۡرِکُونَ۶۵﴾ [العنکبوت: ۶۵]. «پس هنگامی که سوار کشتی می‌شوند، الله را در حالی می‌خوانند که دین و عبادت را ویژه‌ی او می‌دانند و چون آنها را به خشکی (می‌رساند و) نجات می‌دهد، آن‌هنگام است که شرک می‌ورزند».

 پس روشن می‌شود که هر کسی در مورد کسی غیر از الله این باور را داشته باشد که او بلا را دور می‌کند یا دعای درمانده را اجابت می‌نماید و یا کسی غیر از الله را به این منظور صدا بزند، شرک ورزیده است که از شرک عرب‌های آن زمان بزرگتر است، چنان که قبرپرستان چنین شرک بزرگی را انجام می‌دهند.

 می‌گوید: (و طبرانی با اسناد خود روایت می‌کند که در زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم منافقی بود که مؤمنان را اذیت می‌کرد، یکی گفت: برویم درباره‌ی این منافق از پیامبر صلی الله علیه و سلم کمک بخواهیم، پیامبر فرمود: «از من طلب فریاد رسی و کمک نمی‌شود بلکه فقط و تنها از خداوند طلب کمک و فریاد‌رسی می‌شود[۱]»).

گفته‌اش: (و طبرانی روایت کرده است[۲]) ایشان امام، حافظ و ثقه ، سلیمان بن احمد بن ایوب ابن مطیر لخمی، صاحب معجم‌های سه گانه و غیره است. از نسائی، اسحاق بن ابراهیم دَبری و افراد زیادی روایت کرده است. وی در سال ۳۶۰ هـ.ق در گذشت[۳].

مؤلف اسم راوی را خالی گذاشته است، گویا از کسی دیگر نقل کرده یا از ذهن خودش نوشته است و حدیث از عباده بن صامت رضی الله عنه روایت شده است.

گفته‌اش: (در زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم منافقی بود که مؤمنان را آزار می‌داد) جایی نیافتم که اسم این منافق ذکر شده باشد، احتمال دارد که عبدالله بن أبی[۴] باشد، چون او معروف بود که مؤمنان را با حرف‌زدن و امثال آن آزار می‌داد، اما اینکه منافقی مؤمنان را بزند یا زخمی کند و از این طریق آنها را آزار داده باشد، ما منافقی با این ویژگی سراغ نداریم.

گفته‌اش: (برخی از آنان گفتند) یعنی بعضی از مؤمنان یا یکی از آنها گفت، ظاهراً یکی از آنها گفت و فکر می‌کنم در بعضی روایات آمده که گوینده ابوبکر صدیق  رضی الله عنه بوده است.[۵]

گفته‌اش: (بلند شویم تا از پیامبر استغاثه و طلب یاری کنیم) منظور از استغاثه و یاری خواستن از پیامبر صلی الله علیه و سلم کمک خواستن از ایشان در چیزی است که ایشان توانایی آن را داشتند یعنی بازداشتن منافق از اذیت کردن آنها، مانند زدن و تنبیه وی ، نه اینکه از پیامبر صلی الله علیه و سلم در اموری طلب یاری و کمک شود که آن کارها را کسی جز خدا نمی‌تواند انجام بدهد.

گفته‌اش: (از من طلب یاری نمی‌شود بلکه از خداوند طلب یاری و فریادرسی می‌شود) بعضی گفته‌اند در اینجا تصریح شده است که در کارها از پیامبر  صلی الله علیه و سلم کمک گرفته نمی‌شود و بلکه فقط ‌و تنها از خداوند طلب فریادرسی و یاری می‌شود. ظاهراً منظور پیامبر صلی الله علیه و سلم این بود که در به کار بردن کلمات ادب را در برابر خداوند رعایت کنند، چون کمک خواستن آنها از پیامبر صلی الله علیه و سلم برای دفع اذیت و آزار منافق از اموری بود که پیامبر صلی الله علیه و سلم آن را می‌‌توانست انجام دهد، که یا او را از کارش باز می‌داشت یا تنبیه‌اش می‌کرد. پس معلوم می‌شود که منظور پیامبر صلی الله علیه و سلم، به‌کار بردن کلمات و جمله‌های خوب بود و ایشان  صلی الله علیه و سلم اینگونه از حریم توحید حفاظت می‌کردند و خداوند تبارک و تعالی را تعظیم می‌نمودند.

پس وقتی از پیامبر  صلی الله علیه و سلم  در مورد چیزی طلب کمک و فریاد‌رسی شد که توانایی آن را داشت، اینگونه برخورد کرد، پس در مورد کمک‌خواستن و طلب فریادرسی از او و یا از دیگران در امور مهمی که کسی توانایی انجام آن را جز خدا ندارد، چگونه خواهد بود؟ چنان که استغاثه و کمک‌خواستن از دیگران بر زبان شعراء و غیره به کثرت جاری است و کمتر کسی می‌داند که این منکر است، چه برسد به اینکه بداند که این عمل شرک است.

 اگر گفته شود این حدیث با فرموده‌ی الهی که می‌فرماید: ﴿فَٱسۡتَغَٰثَهُ ٱلَّذِی مِن شِیعَتِهِۦ عَلَى ٱلَّذِی مِنۡ عَدُوِّهِۦ﴾ [القصص: ۱۵]. «مردی که از پیروانش بود، در برابر دشمنش از موسی یاری خواست». چگونه جمع می‌شود، ظاهر حدیث به کار بردن کلمه‌ی استغاثه را بر مخلوق در آنچه که می‌تواند منع می‌کند اما ظاهر آیه به کار بردن آن را برای مخلوق در آنچه می‌تواند جایز قرار می‌دهد.

گفته می‌شود: آیه بر جایز بودنِ امر، حمل می‌شود و حدیث بر ادب و آنچه بهتر است، حمل می‌گردد.

از آیات، احادیث و گفته‌های علما که در این فصل و شرح آن بیان گردید؛ روشن است که صدا زدن و به فریادخواندن مرده خواه غایب و خواه حاضر باشد، در چیزهایی که جز خداوند کسی توانایی انجام آن را ندارد؛ و کمک‌خواستن از غیر الله برای دور کردن بلا شرک اکبر است. بلکه بزرگترین انواع شرک است چون دعا بهترین عبادت است و یکی از خصوصیت‌های الوهیت این است که فقط و تنها او خوانده می‌شود، چون اله یعنی کسی که برای این امور پرستش می‌شود؛ چون دعا کننده و صدا زننده هنگامی که امید او از دیگران قطع می‌گردد معبودش را به فریاد می‌خواند و این خلاصه‌ی توحید است یعنی قطع امید کردن از غیر الله؛ پس هر کسی چیزی از این امر را برای غیر الله انجام دهد، او آن غیر را با الله برابر قرار داده است و این یعنی شرک. بنابراین مشرکین در دوزخ به معبودانشان می‌گویند:

﴿تَٱللَّهِ إِن کُنَّا لَفِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٍ٩٧ إِذۡ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٩٨﴾ [الشعراء: ۹۷-۹۸]. «سوگند به الله که ما در گمراهى آشکارى بودیم. چون شما را با پروردگار جهانیان برابر مى‏دانستیم.» اما قبرپرستان در این مورد شبهاتی مطرح می‌کنند که مؤلف بسیاری را در کتاب «کشف الشبهات»[۶] ذکر کرده است و آنچه را که او نگفته است ما در اینجا بیان می‌کنیم.

از آن جمله یکی اینکه آنها از حدیثی استدلال می‌کنند که ترمذی در جامع خودش روایت کرده است، ترمذی می‌گوید: محمود بن غیلان از عثمان بن عمر از شعبه از أبی جعفر از عماره بن خزیمه بن ثابت از عثمان بن حنیف روایت می‌کند که مردی نابینا نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: دعا کن که خداوند مرا از نابینایی بهبود ببخشد. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «اگر بخواهی دعا می‌کنم و اگر می‌خواهی صبر کن برایت بهتر است». آن مرد گفت: از خدا بخواه و برایم دعا کن، آنگاه پیامبر صلی الله علیه و سلم به او فرمان داد که وضوء بگیرد و این دعا را بخواند: «اللهم إنی أسألک وأتوجّه إلیک بنبیّی محمد، نبیّ الرحمه، إنی توجّهت به إلی ربی فی حاجتی هذه لتُقضی، اللهم فشفّعه فیّ» «بار خدایا! از تو می‌خواهم و با توسّل به پیامبرم محمد نبی رحمت به تو متوجه می‌شوم و روی می‌آورم، من با توسل به او به پروردگارم در این نیازم متوجه شده و روی آورده‌ام تا بر آورده شود، بار خدایا ایشان را در مورد من شفیع قرار بده[۷].

ترمذی می‌گوید: این حدیث حسن صحیح غریب است و به جز از طریق أبی جعفر آن را سراغ نداریم و او ابی جعفر خطمی نیست. و نسائی، ابن شاهین و بیهقی این حدیث را همین طور روایت کرده‌اند و در بعضی روایات آمده: «ای محمد! من به تو روی می‌آورم…[۸]».

مشرکین به این لفظ از حدیث استدلال می‌کنند که در نزد این ائمه‌ چنین لفظی نیست و می‌گویند: اگر دعا و خواندن غیر الله شرک می‌بود پیامبر  صلی الله علیه و سلم به نابینا این دعا را که در آن غیر الله صدا زده شده یاد نمی‌داد.

پاسخ:

اول: اینکه این حدیث گرچه ترمذی آن را صحیح قرار داده اما در صحت و ثبوت آن بحث است، چون ترمذی در تصحیح احادیث، همانند حاکم متساهل است، اما ترمذی بهتر نقد می‌کند که ائمه‌ی بر آن تصریح کرده‌اند. و دلیل عدم ثبوت آن این است که ترمذی تصریح کرده که ابوجعفر که مدار حدیث بر او است غیر از خطمی[۹] می‌باشد، پس اگر غیر از خطمی باشد شناخته شده نیست و شاید مستند ترمذی در تصحیح حدیث این باشد که شعبه جز از افراد ثقه از کسی دیگر روایت نمی‌کند و در این قول نیز نظر است؛ زیرا عاصم بن علی می‌گوید: از شعبه شنیدم که می‌گفت: اگر بخواهم برایتان روایت نکنم مگر از فردی ثقه، آنگاه برایتان حدیث روایت نمی‌کنم مگر از سه نفر و در نسخه‌ای دیگر آمده مگر از سی نفر، چنان که حافظ عراقی گفته است[۱۰] پس او اعتراف می‌کند که هم از افراد ثقه روایت می‌کند و هم از افرادی روایت می‌کند که ثقه نیستند.

پس در مورد افراد غیر ثقه باید بررسی شود و زمانی از روایت استدلال شود که صحت آن ثابت گردد.

دوّم: این حدیث ربطی به آنچه مورد بحث است ندارد، چون خواستن نابینا از پیامبر صلی الله علیه و سلم که برایش دعا کند و روی آوردن او به دعای پیامبر صلی الله علیه و سلم در حضورش کجا؟ و صدا زدن، فریاد خواندن مرده‌ها، سجده کردن برای آنها، قبرهایشان، توکل بر آنها، پناه بردن به آنها در سختی‌ها و نذر و ذبح برای آنها و خواستن نیازها از مکان‌های دور و صدا زدنشان که ‌ای سرورم یا مولای من چنین کن، کجا؟!

پس حدیث اعمی(نابینا) یک چیزی است و صدا زدن غیر الله و کمک خواستن از غیر الله چیزی دیگر است. نابینا از پیامبر  صلی الله علیه و سلم خواست که برایش دعا کند و برایش شفاعت نماید، پس او به دعا و شفاعت پیامبر صلی الله علیه و سلم متوسّل گردید، بنابراین در آخر گفت: «بار خدایا شفاعت او را در مورد من بپذیر». پس معلوم می‌شود که پیامبر برای او شفاعت کرد. و در اول حدیث آمده که او از پیامبر  صلی الله علیه و سلم خواست که برایش دعا کند پس حدیث دلالت می‌نماید که پیامبر  صلی الله علیه و سلم با دعا کردن برای او شفاعت نمود و به او فرمان داد که از خدا بخواهد و دعا کند که خداوند شفاعت پیامبر را در مورد او قبول کند، پس این دلیل بزرگی است بر اینکه صدا زدن غیر الله شرک است، چون پیامبر  صلی الله علیه و سلم به او فرمان داد که از خدا بخواهد که شفاعت پیامبر صلی الله علیه و سلم را در مورد او بپذیرد، پس این دلالت می‌نماید که پیامبر  صلی الله علیه و سلم به فریاد خوانده نمی‌شود و پیامبر  صلی الله علیه و سلم نتوانست او را شفا دهد مگر با دعا کردن نزد خدا برای او، پس این کجا و اعمال و کارهای قبرپرستان کجا؟! و بحث در مورد خواستن از فرد غایب است و یا خواستنِ چیزی از مخلوق که کسی جز خداوند توانایی انجام آن را ندارد، اما اینکه شما نزد کسی بیایی و از او بخواهی که برایت دعا کند اشکالی ندارد چنان که در حدیث نابینا آمده است، پس حدیث چه صحیح باشد چه صحیح نباشد، و خواه ثابت شود که او گفته است «یا مُحَمَّدُ» یا ثابت نشود، این حدیث بر این دلالت نمی‌کند که از کسی چیزی خواسته شود که حضور ندارد و همچنین بر این دلالت نمی‌کند که از مخلوق چیزی خواسته شود که کسی جز خداوند توانایی انجام آن را ندارد، به هیچ وجه حدیث بر این قضیه دلالت نمی‌کند.

و هر کسی چنین ادعایی بکند، بر خدا و پیامبرش دروغ بسته است، چون اگر او از خود پیامبر صلی الله علیه و سلم خواسته باشد، چیزی را خواسته که پیامبر صلی الله علیه و سلم توانایی آن را داشته است یعنی دعا، و طلب دعا از کسی اشکالی ندارد، و او از خود پیامبر صلی الله علیه و سلم نخواسته است بلکه به وسیله‌ی پیامبر صلی الله علیه و سلم از خدا خواسته خواه با دعای پیامبر صلی الله علیه و سلم خواسته باشد چنان که در اول حدیث تصریح شده ـ و صحیح همین است ـ و یا اینکه بنابر قول ضعیف به ذات پیامبر متوسل شده ـ که این قول ضعیف است ـ و متوسل شدن به ذات مخلوقات و قسم دادن خداوند بر آنها بدعتِ زشتی است، که از پیامبر صلی الله علیه و سلم و از هیچ کسی از صحابه، تابعین، ائمه‌ی اربعه و دیگر ائمه‌ی دین ثابت نیست.

 

(برگرفته از کتاب محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– طبرانی در المعجم الکبیر ـ چنان که در المجمع ۱۰/۱۵۹ آمده است ـ از عباده بن صامت روایت می‌کند، هیثمی می‌گوید: «راویان آن راوی حدیث صحیح هستند به جز ابن لهیعه که حسن الحدیث است» و ابن مفلح در الآداب الشرعیه ۱/ ۴۳۸ می‌گوید: «اسناد آن ضعیف است» و ابن أبی حاتم در تفسیرش به شماره‌ی: ۱۳۲۳۶ این حدیث را روایت کرده و راوی ابن لهیعه زید بن حباب است که روایتش از ابن لهیعه ضعیف به شمار می‌رود. و امام احمد در مسند ۵/۳۱۷ و ابن سعد در الطبقات ۱/۳۸۷ از موسی بن داوود از عبدالله بن لهیعه از حارث بن یزید از علی بن ریاح روایت می‌کند که مردی از عباده شنید که می‌گفت: پیامبر نزد ما آمد ابوبکر گفت بلند شویم از او طلب کمک کنیم پیامبر فرمود: «برای من بلند نشوید و سوی من نیایید بلکه باید به سوی خدا متوجه شد». ابن مفلح می‌گوید: مردی که از عباده شنیده مجهول و ناشناخته است و ابن لهیعه ضعیف است».

[۲]– در حاشیه نسخه‌ی ع آمده است که: در شرح الجامع الصغیر مناوی در شرح حال طبرانی آمده است: ابوالقاسم یکی از حافظان و صاحب تصنیفهای زیادی است که از شیوخ بسیاری ازجمله ابوزرعه و طبقه‌ی او و ابونعیم و دیگران روایت کرده است. ذهبی میگوید: ثقه و راستگو و دارای حافظه‌ی قوی و آگاه به علل و رجال و ابواب حدیث است. در ۱۱۰ سالگی درگذشت. سپس شیخ سلیمان می‌گوید: وی صاحب سه معجم است: معجم کبیر در اسامی صحابه و (گفته شده) که شامل شصت هزار حدیث است. معجم اوسط که در مورد غرائب شیوخش است که سی هزار حدیث را شامل می‌شود و معجم صغیر که بیست هزار حدیث را شامل می‌شود. مناوی فیض القدیر ۱/۲۷٫

[۳]– شرح حال او را نگاه کنید در سیر اعلام النبلاء ۱۶/۱۱۹٫

[۴]– اسم او به صراحت در روایت ابن أبی حاتم در تفسیرش (۱۳۲۳۶) آمده و سندش ضعیف است.

[۵]– روایت طبرانی و روایت امام احمد ۵/۳۱۷ تصریح می‌کند. نگا: قاعده جلیله ص ۲۳۳٫

[۶]– شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب در این کتاب هفت شبهه ذکر کرده است. 

[۷]– مسند امام احمد ۴/۱۳۴، ترمذی در سنن ۳۵۷۸ و نسائی در الکبری ۱۰۴۹۵ ـ ۱۰۴۹۴ سنن ابن ماجه ۱۳۸۵ طبرانی در الکبیر ۹/۳۰ و در الصغیر۵۰۸  و ابن خزیمه در صحیح خود ۱۲۱۶ و حاکم در مستدرک ۱/۳۱۳ ـ ۵۱۹ و بیهقی در الدلائل ۶/۱۶۶ و غیره آن را روایت کرده‌اند و حدیث صحیح است و ترمذی و طبرانی آن را صحیح قرار داده‌اند و حاکم آن را صحیح و مطابق با شرایط بخاری و مسلم قرار داده و ذهبی او را تأئید کرده است و شیخ الاسلام نیز در قاعده جلیله ص ۹۸ آن را صحیح قرارداده است.

[۸]– این روایت توسط امام احمد، نسائی در الکبری، طبرانی، حاکم و غیره روایت شده است.

[۹]– شیخ الاسلام در قاعده جلیله ص ۹۳ می‌گوید: «اینگونه در ترمذی آمده است و سایر علما گفته‌اند او ابوجعفر خطمی است و درست همین است».

[۱۰]– فتح المغیث سخاوی۲/۴۲

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …