امام ابوحنیفه میگوید: «شایسته نیست که کسی خدا را بخواند مگر با توسل به خود خداوند[۱]». امام ابویوسف میگوید: «به این صورت دعا کردن که: به حق فلان و به حق پیامبرانت و به حق بیت الله و مشعر الحرام، این نوع دعاها را مکروه و ناپسند میدانم[۲]».
و قدوری میگوید: «خواستن به حق مخلوق جایز نیست، نباید گفت: خدایا با توسل به فلانی یا به ملائکهات یا به پیامبرانت و امثال آن تو را میخوانم، چون مخلوق هیچ حقی بر خالق ندارد[۳]».
عزّ بن عبدالسلام همین را برگزیده است، جز در مورد پیامبر صلی الله علیه و سلم به طور استتثناء، البته به شرط آن که حدیث ثابت شود، به حدیث نابینا اشاره میکند، اما پیشتر گفته شد به فرض آن که صحت حدیث ثابت شود، حدیث فقط این را میرساند که نابینا به دعای پیامبر صلی الله علیه و سلم متوسل شد نه به ذات ایشان. و در این مورد حدیثی است که حاکم در مستدرک از طریق عبدالرحمان بن زید بن اسلم روایت میکند که: «وقتی آدم مرتکب گناه گردید، سرش را به سوی عرش بلند کرد و گفت: بار خدایا به حق محمد از تو میخواهم که مرا بیامرزی[۴]».
این حدیث ضعیف بلکه موضوع و جعلی است، چون با قرآن مخالف است. خداوند متعال میفرماید:
﴿قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٢٣﴾ [الأعراف: ۲۳]. «گفتند: ای پروردگارمان! به خودمان ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی، مسلماً جزو زیانکاران خواهیم بود». پس آدم همین را گفته است.
ذهبی میگوید: این حدیث را موضوع و ساختگی میدانم و همه بر ضعف عبدالرحمان بن زید اتفاق دارند. ابن معین میگوید: «حدیث او اعتباری ندارد[۵]».
سوّم: «ای محمد! به تو روی میآورم» در بیشتر روایات ثابت نیست. و به فرض آن که ثابت باشد بر دعا، صدا زدن و خواندن غیر الله دلالت نمیکند، چون این خطاب به فرد حاضر و مشخصی است که خطاب کننده او را میبیند و سخنش را میشنود و این اشکالی ندارد، چون میتوان از فردی که زنده است طلب دعا کرد همان طور که از او میتوان آنچه را که او توانایی انجام آن را دارد خواست، پس این کجا و خواندن و صدا زدن فرد غایب و مرده کجا. اگر اهل شرک و بدعت میفهمند و میدانند؟!
همچنین به روایتی استدلال کردهاند که ابویعلی و ابن السنی در «عمل الیوم واللیله» روایت کردهاند، ابن السنّی میگوید: ابویعلی از حسن بن عمرو بن شقیق از معروف بن حسّان از ابومعاذ سمرقندی از سعید از قتاده از ابن بریده از عبدالله بن مسعود روایت میکند که گفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «هرگاه حیوان یکی از شما در جایی فرار کرد صدا بزند ای بندگان خدا، نگاهش دارید». در کتب ابن السنی همین طور آمده است.
و در «الجامع الصغیر» آمده است: «خداوند عزّ وجل در زمین حاضری دارد که آن حیوان را برایتان نگاه خواهد داشت[۶]».
پاسخ این است که این حدیث مدارش بر معروف بن حسّان است، او ابومعاذ سمرقندی میباشد. و اینکه در اصل کتاب آمده از ابومعاذ سمرقندی روایت است اشتباه است و فکر میکنم از سوی نسخه بردار پدید آمده است.
ابن عدی میگوید: «معروف بن حسان منکر الحدیث است و ذهبی در المیزان میگوید: ابن عدی میگوید او منکر الحدیث است[۷] و از عمر بن ذر[۸] نسخهی طولانی روایت شده که تمامی آن نادرست است». و سیوطی میگوید: «حدیث ضعیف است[۹]». میگویم: بلکه حدیث باطل است، چون چگونه ممکن است سعید این مطلب را از قتاده روایت کرده باشد و سپس این روایت از شاگردان بزرگ و حافظِ او همچون یحیی قطان، اسماعیل بن علیه، ابی أسامه، خالد بن حارث، أبی خالد احمر، سفیان، شعبه، عبدالوارث، ابن مبارک، انصاری، غندر[۱۰]، ابن أبی عبدی و امثال آنها پنهان بماند و آنها آن را روایت نکرده باشند و این فرد ناشناخته و منکر الحدیث آن را روایت کند؟! پس این قویترین دلیل بر ساختگی و جعلی بودن روایت مذکور است.
و به فرض اینکه صحت آن ثابت شود نمیتواند دلیل باشد، چون در آن از فرد حاضر چیزی خواسته شده که توانایی آن را دارد چنان که گفته است: «خداوند در زمین حاضری دارد که آن را برایتان نگاه میدارد».
همچنین از روایتی استدلال کردهاند که طبرانی در المعجم الکبیر از طاهربن عیسی بن قِیرِس مصری از اصبغ بن فرج از ابن وهب از ابی سعید مکی از روح بن قاسم از ابی جعفر خطمی مدینی از ابی أمامه ابن سهل بن حنیف روایت است که مردی به خاطر کار و نیازی که داشت نزد عثمان بن عفان رضی الله عنه رفت و آمد میکرد و عثمان به او توجه نمیکرد و نیاز او را بررسی نمینمود، آن مرد ابن حنیف را ملاقات کرد و به او از این قضیه شکایت کرد عثمان بن حنیف به او گفت: به وضوء خانه برو و وضوء بگیر و سپس به مسجد بیا و در آن دو رکعت نماز بخوان و سپس بگو: «بار خدایا از تو میخواهم و با پیامبرمان محمد پیامبر رحمت به تو متوجه میشوم، ای محمد! من با توسل به تو به پروردگارت روی میآورم تا حاجت مرا برآورده سازد[۱۱]».
پاسخ از چند وجه است:
اول: اینکه عدالت طاهر بن عیسی را کسی نمیداند و او فردی ناشناخته و مجهول است، ذهبی میگوید: طاهر بن عیسی بن قیرس ابوالحسین مصری مؤدِّب از سعید بن أبی مریم، یحیی بن بکیر، أصبغ بن فرج و او از طبرانی روایت کرده است. وی در سال ۲۹۲ هـ.ق درگذشت[۱۲] و ذهبی در مورد او تأیید و یا عدم تأییدی ذکر نکرده است، پس او مجهول الحال است و استدلال به روایت او جایز نیست به خصوص در آنچه با نصوص قرآن و سنت مخالف است.
دوم: اینکه میگوید: از أبی سعید مکی روایت است، أبی سعید از فرد اول ناشناختهتر است. چون اساتید مکی ابن وهب معروف هستند همچون داود بن عبدالرحمان، زمعه بن صالح، ابن عیینه، طلحه بن عمر حضرمی، ابن جریج، عمر بن قیس و مسلم بن خالد زنجی و در میان آنها کسی نیست که کنیهاش اباسعید باشد، پس معلوم میشود که فرد مجهول و ناشناختهای است[۱۳].
سوم: به فرض آن که صحّت روایت مذکور ثابت شود در آن دلیلی نیست که صدازدن و خواندن مرده و غایب درست است، نهایت امر این است که او در دعایش به پیامبر متوسل شده است و این کجا و خواندن و صدا زدن مرده کجا؟
و رویآوردن به خداونداز طریق مخلوق، خواستن با توسل به اوست، نه خواستن از او؛ و موضوع بحث در مورد خواستن، خواندن و کمک طلبیدن از خود مخلوق در چیزهایی که جز خداوند کسی توانایی انجام آن را ندارد، میباشد و هر کسی فرق خواستن از شخص و خواستن بوسیلهی او را میداند و فرد در خواستن بوسیلهی شخص دعا را خالصانه برای خدا کرده است و فقط به دعا یا به ذات فرد متوسّل شده است.
اما اینکه از فرد چیزی بخواهد که جز خداوند کسی توانایی انجام آن را ندارد او آن فرد را شریک خداوند در عبادت و دعا قرار داده است، پس آنچه از حدیث نابینا و حدیث عثمان بن حنیف ثابت میشود این است که دعا باید خالصانه برای خدا انجام شود، چنان که در حدیث تصریح شده است، به جز اینکه آمده: «ای محمد من با توسل به تو به خدا روی میآورم». در این مورد میت برای انجام کاری که توانایی آن را ندارد مورد خطاب قرار نگرفته است و مخاطب نمودن او فقط در ذهن است چنان که نمازگزار میگوید: «السلام علیک أیها النبی ورحمه الله وبرکاته».
چهارم: اینکه ادعا میکنند که روایت مذکور دلیلی است بر اینکه هر غایب و مرده از صالحان را میتوان به فریاد خواند، آنها با غلط فهمیدن حدیث، چنین برداشت کردهاند که دلیلی است برای صدا زدن هر غایب و مردهی صالحی و حال آن که اصلاً این حدیث دلیلی نیست بر اینکه پیامبر صلی الله علیه و سلم بعد از مرگش به فریاد خوانده شود و یا در زمان حیاتش برای انجام کاری خوانده شود که در توان او نیست و اگر هم دلیلی بر این باشد برای این دلیلی نیست که به طور مطلق هر غایب و مردهای صدا زده شود، چون این قیاس مع الفارق است و به اجماع باطل است؛ چون فضایل و کراماتی که پیامبر صلی الله علیه و سلم از آن برخوردار است هیچ کسی در آن با او برابر نمیباشد، پس مقایسهکردن دیگران با او جایز نیست. و همچنین قیاس در صورت نیاز جایز است، در حالی که اینجا نیازی نیست دیگران بر او قیاس شوند، قبرپرستان این را میپذیرند پس قیاس آنها بر اساس مذهب خودشان باطل است، این بود نهایت دلایلی که از آن در بعضی کتابهای معروف استدلال میکنند و غیر از این سه حدیث بقیه روایات ساخته و پرداختهی خودشان است، چنان که میگویند: «هرگاه امور شما را خسته نمود بر شما لازم است که به صاحب قبرها روی بیاورید[۱۴]». و میگویند: «اگر کسی از شما به سنگی گمانش را نیک نماید همان سنگ به او سود میبخشد». ابن قیم میگوید: «این را مشرکین بتپرست وضع کرده و ساختهاند[۱۵]».
(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– الدر المختار ۶/۳۹۶
[۲]– نگا: مجموع الفتاوی ۱/۲۰۳۳ و شرح العقیده الطحاویه ص ۲۶۲٫
[۳]– شرح مختصر الکرخی، باب الکراهه، و این کتاب مخطوط(دست نوشته) است و در معهد عالی قضاء در رسالههای علمی تحقیق میشود.
[۴]– طبرانی در المعجم الوسیط ش ۶۵۰۲ و در الصغیر ۹۹۲ و حاکم در المستدرک ۲/۶۱۵ و بیهقی در الدلائل ۵/۴۸۸ و ابن عساکر در تاریخ خود ۷/۴۳۷ و غیره آن را روایت کردهاند و حدیث موضوع و جعلی است و مدار آن بر عبدالرحمان بن زید بن اسلم میباشد که متروک است و احادیث دروغینی روایت کرده است. و حاکم آن را صحیح قرار داده و ذهبی دربارهی قول حاکم گفته است: نه، بلکه موضوع است و عبدالرحمان ضعیف است.
[۵]– عبدالرحمان بن زید بن اسلم عدوی، احمد، ابوداوود، نسائی، ابو زرعه و دیگران او را ضعیف شمردهاند. و ابن معین میگوید: حدیث او اعتباری ندارد. و ابوحاتم میگوید: او در حدیث قوی نیست خودش صالح و در حدیث سست بود. ابن مدینی وابن سعد او را بسیار ضعیف قرار دادهاند و حاکم و ابونعیم گفتهاند: احادیث موضوعی روایت کرده است. و حاکم میگوید: بر اهل علم حدیث پوشیده نیست در آنچه او به خطا رفته است. ابن حبان گفته: او از زمرهی کسانی بوده که اخبار و روایات را منقلب میکرده و این را در روایاتش زیاد انجام داده تا جایی که روایات مرسل را مرفوع کرده و روایتهای موقوف را مسند کرده پس شایسته است که او را ترک گفت. تهذیب الکمال ۱۱۹ ـ ۱۷/۱۱۴
[۶]– ابویعلی، مسند ۵۲۶۹ ابن سنی در عمل الیوم واللیله ۵۰۸، طبرانی المعجم الکبیر ۱۰۵۱۸ و این حدیث باطلی است و آفت آن معروف بن حسان است که واهی و منکر الحدیث است و میان ابن بریده و ابن مسعود منقطع است.
[۷]– الکامل ۶/۳۲۵٫و تتمهی کلامش: از عمر بن ذر نسخهی طولانی روایت شده که همهی آن نادرست است.
[۸]– عمر بن ذر بن عبدالله بن زراره همدانی مرهبی ابوذر کوفی ثقه است و متهم به ارجاء است که در سال ۱۵۳ هـ درگذشت. تقریب التهذیب ص ۴۱۲٫
[۹]– چنان که در فیض القدیر ۱/۳۰۷ آمده است.
[۱۰]– محمد بن جعفر هذلی بصری معروف به غندر. ثقه و دارای کتابت صحیح بود که گفتهاند غفلت هم داشت در سال ۹۴ یا ۹۳ هـ.ق درگذشت. تقریب التهذیب ص ۴۷۲٫
[۱۱]ـ المعجم الکبیر طبرانی ۸۳۱۱ و المعجم الصغیر ۱/۱۸۳ و ابن أبی حاتم در العلل ۲/۱۹۰ و ابن قانع در معجم الصحابه۲/۲۵۸ و أبوحاتم آن را صحیح قرار داده و ابوزرعه رازی آن را ضعیف قرار داده است.
[۱۲]– تاریخ الاسلام ذهبی ۲۲/۱۶۹ و شیخ سلیمان حدیث را به علت روایت طاهر دارای ضعف دانسته و یونس بن عبدالأعلی نیز از او تبعیت کرده است مثل ابن أبی حاتم در العلل ۲/۱۹۰ و ابن قانع در معجم الصحابه ۲/۲۵۸٫
[۱۳]– آن طور نیست که شیخ سلیمان : گفته است، طبرانی به صراحت میگوید: أبی سعید مکی و او شبیب بن سعید مکی و از رجال بخاری است و ابن مدینی او را ثقه قرار داده و همچنین ابوزرعه و دیگران، نسائی میگوید: اشکالی در او نیست. و ابو حاتم میگوید: حدیث او خوب است اشکالی در او نیست. و ابن عدی در روایت ابن وهب از او سخن گفته اما در این روایت او متابعت شده چنان که ابن أبی حاتم در العلل ۱۹۰ ـ ۲/۱۸۹ گفته است.
[۱۴]– شیخ الاسلام رحمه الله در مجموع الفتاوی ۱۱/۲۹۳ میگوید: و حدیثی روایت میکنند که به اتفاق اهل معرفت دروغ است و آن اینکه: «هرگاه امور شما را درمانده ساخت به صاحبان قبور (مردهها) روی آورید». این حدیث ساختهی کسی است که درب شرک را باز کرده است. نگا: منهاج السنه۱/۴۸۳ و اغاثه اللهفان ۱/۲۱۵ و«الدُّر النضید فی إخلاص کلمه التوحید» شوکانی ص ۶۵
[۱۵]– المنار المنیف ص ۱۳۹