کعب بن اشرف از شاعران معروف یهود و فرزند اشرف و از قبیلۀ «طی» بود؛ پدرش در مدینه با بنونضیر همپیمان شد و چنان اعتباری کسب کرد که با دختر «ابو رافع بن ابیالحقیق» پیشوای یهود و ملقب به «تاجر الحجاز»([۱]) ازدواج کرد. کعب نتیجه همین ازدواج است. بنابر همین خویشاوندی دوجانبه، کعب با یهود و عرب رابطه خوبی داشت، و بر اثر پیشه شاعری از موقعیت اجتماعی مطلوبی برخوردار بود. وی با مال و ثروتی که در اختیار داشت، رفته رفته رهبریت تمام یهودیان عرب را بر عهده گرفت و برای علما و پیشوایان مذهبی یهود تنخواه مقرر کرد. وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و سلم به مدینه تشریف آوردند، علمای یهود به منظور دریافت شهریه، نزد کعب اشرف آمدند. او از آنها دربارۀ آن حضرت صلی الله علیه و سلم سؤالاتی کرد و پس از اینکه آنها را در این باره همنظر و همعقیدۀ خویش دید، شهریه آنها را به آنان پرداخت نمود([۲]). او از دشمنان سرسخت اسلام بود، زمانی که سران بزرگ قریش در جنگ بدر کشته شدند، وی بسیار اندوهگین شد و برای عرض تسلیت به مکه رفت و مرثیههای پرسوزی که در آن به گرفتن انتقام نیز تشویق شده بود، در وصف آنها سرود، مردم را گرد میآورد و با سوز و گداز خاصی مرثیهسرایی، نوحهخوانی و گریه میکرد و اهل مجلس را نیز به گریه درمیآورد. ابن هشام اشعاری از وی نقل کرده است، گرچه اکثر این اشعار ساختگیاند، ولی آنچه به نظر میرسد که مربوط به آن دوران است، یکی دو شعر از آن را نقل میکنیم:
طحنت رحى بدر لمهلک أهله | ولمثل بدر تستهل وتدمع | |
کم قد أصیب به من أبیض ماجد | ذی بهجه تأوى إلیه الضیع |
آسیای جنگ بدر اهل بدر را نابود کرد و برای حادثهای همچون بدر باید نوحه خواند و گریست، چه چهرههای سفید و شریفی که پناهگاه نیازمندان بودند، در آنجا به قتل رسیدند!
وقتی به مدینه بازگشت در مذمّت رسول خدا صلی الله علیه و سلم اشعاری سرود و مردم را علیه ایشان تحریک کرد.
شعر و شاعری به قدری در جامعه عرب رواج داشت که امروز در کشورهای اروپایی سخنرانیهای سیاستمداران بزرگ، نوشتهها و تحلیلهای روزنامههای معروف رواج دارند([۳]). یک شاعر به خوبی میتوانست احساسات و عواطف تمام قبایل را علیه امری تحریک و غوغایی برپا کند. در روایتی مذکور است: کعب چهل نفر را با خود به مکه برد و در آنجا نزد ابوسفیان رفت و او را برای گرفتن انتقام کشتهشدگان بدر برانگیخت؛ ابوسفیان همراه با آنان به حرم رفت و تمام آنها با گرفتن غلاف خانۀ کعبه پیمان بسته و سوگند یاد کردند که انتقام بدر را خواهند گرفت([۴]). کعب بر این بسنده نکرد، بلکه تصمیم گرفت تا به طور مخفی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را به قتل برساند.
علامه یعقوبی در تاریخ خود در بیان واقعه بنونضیر مرقوم میدارد:
«کعب بن الأشرف الیهودی الذی أراد أن یمکر برسول الله صلی الله علیه و سلم».
«کعب بن اشرف یهودی که توطئه قتل آن حضرت صلی الله علیه و سلم را چیده بود».
این روایت با روایتی که حافظ ابن حجر در فتح الباری در باب([۵]) ذکر کعب بن اشرف با سند عکرمه نقل کرده، تأیید میشود. در آنجا مذکور است: کعب رسول اکرم صلی الله علیه و سلم را به ضیافتی دعوت کرد و افرادی را مأمور ساخت تا هنگامی که آن حضرت وارد شوند، با تدبیر و حیلۀ خاصی ایشان را به قتل رسانند. گرچه ابن حجر نوشته است که سند این روایت ضعیف است، ولی با قرائن و شواهد دیگر این ضعیف مرتفع میشود.
هنگامی که خطر فتنه و فساد از جانب وی شدت گرفت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با بعضی از صحابه از وی اظهار نارضایتی کردند. محمد بن مسلمه سرباز فداکار بارگاه رسالت، با کسب نظر رسول اکرم صلی الله علیه و سلم و مشورت با سران «اوس» تصمیم به قتل وی گرفت و سرانجام، در ربیع الاول سال سوم هجری این جرثومۀ فساد از صفحۀ گیتی نابود و به درک اسفل فرستاده شد([۶]).
ارباب روایت نوشتهاند که محمد بن مسلمه به محضر آن حضرت صلی الله علیه و سلم چنین عرض کرد: به ما اجازه دهید تا هرچه خواستیم بگوییم. «سیرهنگاران مطلب این جمله را چنین بیان کردهاند که وی اجازه خواست تا به کعب دروغ گوید و آن حضرت اجازه دادند، زیرا که: «الحرب خدعه» «در جنگ فریب دادن جایز است». ولی در روایت بخاری فقط این جمله وجود دارد: «فأذن لی أن أقول» «به من اجازه بده تا چیزی بگویم». از این جمله اجازۀ گفتن مطالب نادرست مفهوم نمیشود.
به هرحال، از گفتگویی که بین محمد بن مسلمه و کعب بن اشرف انجام گرفت، اخلاق، عادات و ارادههای قلبی یهود علی العموم و از کعب علی الخصوص به خوبی روشن و نمایان میشود، به این گفتگو توجه کنید:
حضرت محمد بن مسلمه: «ما با پناه دادن محمد تمام عرب را دشمن خود ساختیم، او پیوسته از ما درخواست صدقات و مالیات میکند؛ حالا میخواهیم از تو مقداری وام بگیریم».
کعب بن اشرف: «سرانجام، شما از دست محمد به ستوه درخواهید آمد، دربارۀ وامدادن، شما باید زنان خود را به عنوان گرو در نزد من بگذارید تا به شما وام بدهم»!
محمد بن مسلمه: «با این حسن و جمالی که تو داری ما بر زنان خود اعتمادی نداریم».
کعب بن اشرف: «پس فرزندان خود را گرو بگذارید».
محمد بن مسلمه: «این مایۀ بدنامی ما در میان تمام اعراب خواهد شد. البته ما حاضریم اسلحههای خود را گرو بگذاریم و شما هم میدانید که در این روزها چه نیازی به اسلحه هست»([۷]).
در روایت صحیح بخاری داستان قتل کعب بن اشرف چنین بیان شده است که آنها با محبت و ملایمت او را از خانه بیرون آوردند، سپس به بهانۀ بوییدن سر او، موهای سرش را گرفته او را به قتل رساندند([۸]). ولی در این روایت مذکور نیست که آن حضرت صلی الله علیه و سلم برای بیان چنین مطالبی اجازه داده بودند. در آن موقع نزد عربها کشتن کسی با چنین حیلهها و تدبیرهایی عیب به شمار نمیرفت. بعداً تحت عنوان مستقلی به طور مفصل بیان خواهد شد که چگونه رسول اکرم صلی الله علیه و سلم تدریجاً برای اصلاح اینگونه روشها و رسوم عرب اقدام فرمود.
[۱]– صحیح بخاری، باب قتل الغائم المشرک.
[۲]– تاریخ الخمیس /۴۶۴٫
[۳]– در ابوداود مذکور است: «وکان ابن الأشرف یهجو النبی صلی الله علیه و سلم یحرض علیه کفار قریش» (ابوداود ج ۲ باب «کیف کان إخراج الیهود، کتاب الخراج والإماره». در ابن سعد مذکور است: «کان رجلاً شاعراً یهجو النبی صلی الله علیه و سلم وأصحابه ویحرض علیه» در تفسیر ابن جریر طبری ۵/ ۷۹ مذکور است: «أن کعب بن الأشرف انطلق إلى المشرکین من کفار قریش فاستجاشهم على النبی صلی الله علیه و سلم وأمرهم أن یغزوه». «سلیمان ندوی»
[۴]– تاریخ الخمیس /۵۱۷ غالباً این همان واقعه قبلی است که ابن خمیس با تفصیل بیشتری آن را بیان کرده است.
[۵]– فتح الباری ۷/ ۲۵۹ «سلیمان ندوی».
[۶]– ابن سعد، مغازی /۲۱٫
[۷]– زرقانی ۲/ ۱۳، صحیح بخاری، ذکر قتل کعب بن اشرف. «سلیمان ندوی»
[۸]– صحیح بخاری، ذکر قتل کعب بن اشرف. «سلیمان ندوی»