و علماء نیز میگویند که امام شافعی در عرصهی فقه چهار کتاب را تصنیف و تدوین نموده است که عبارتند از:[۱]
- «الأمّ».
- «الاملاء».
- «مختصر البویطی».
- «مختصر المزنی».
و باید دانست که هر کدام از «مختصر المزنی» و «مختصر البویطی» فقط از لحاظ معنی به امام شافعی منسوب است نه از لحاظ الفاظ. چرا که طرح ریزی این دو کتاب در قالب الفاظ و واژه ها، کار امام شافعی نیست، بلکه فقط از لحاظ معنی به امام شافعی منسوب است (و این شاگردان وی بودند که آراء و نظریات فقهی استاد خویش را در قالب الفاظ و در کتبی مستقل، به رشتهی تحریر در آوردهاند.)
و بنا به تصریح برخی از متأخرین، این «امام الحرمین جوینی» بود که این چهار کتاب مزبور را در کتابش با عنوان «النهایه»[۲] گردآوری و مختصر کرده است. لیکن از «علامه بابلی» و «ابن حجر» نقل شده است که میگویند: کتاب «النهایه» شرح «مختصر مزنی» (که آن هم مختصر کتاب «الام» است) میباشد.
پس از این بزرگان، این امام محمد غزالی بود که در عرصهی علم و دانش اظهار وجود کرد و در کتابی با عنوان «البسیط» به اختصار «النهایه» پرداخت. وی نیز «البسیط» را در کتابی دیگر با عنوان «الوسیط» و آن را نیز در کتابی دیگر به عنوان «الوجیز»، مختصر کرد. و در آخر نیز به اختصار «الوجیز»[۳] در کتابی دیگر با عنوان «الخلاصه» همت گماشت.
پس از امام غزالی، «علامه رافعی» آمد و «الوجیز» را در کتابی با عنوان «المحرر» مختصر کرد. و در کتاب «التحفه» در بیان وجه تسمیهی «المحرر» سخنی بدین مضمون نقل شده است که: کتاب علامه رافعی را بدین خاطر «المحرر» میگویند، چرا که الفاظ و واژههای آن، اندک و مختصر است، نه به این خاطر که تلخیص یافتهی مفاهیم و معانی کتابِ به خصوصی باشد.
پس از علامه رافعی، نوبت به امام نووی رسید، وی نیز «المحرر»، را در کتابی با عنوان «المنهاج» مختصر کرد، و پس از او نیز «شیخ الاسلام زکریای انصاری»، کتاب «المنهاج» را در کتابی دیگر با عنوان «المنهج» خلاصه نمود، و پس از او نیز «علامه جوهری» کتاب «المنهج» را در کتابی با عنوان «النهج» مختصر و خلاصه کرد.
علامه رافعی، کتاب «الوجیز» را در دو کتاب مستقل شرح داده است: یکی از این دو شرح، عبارت از شرح کوچکی است که وی عنوانی را بر آن نگذاشته است، و دیگری شرح بزرگی است که عنوانش را «العزیز» گذاشته است.
و امام نووی نیز کتاب «العزیز» را در کتابی با عنوان «الروضه» مختصر کرد. و پس از او «ابن مقری» نیز «الروضه» را در کتابی با عنوان «الروض» خلاصه و مختصر نمود. و در آخر«شیخ الاسلام زکریای انصاری»، در شرحی با عنوان «الأسنی»، به شرح کتاب «الروض» پرداخت.
ابن حجر نیز کتاب «الروض» را در کتابی دیگر با عنوان «النعیم» خلاصه کرد.
و همچنین «علامه احمد بن عمر المزجد الزبیدی»، در کتابی با عنوان «العباب» به اختصار و تلخیص «الروضه» (اثر علامه نووی) پرداخت، و ابن حجر نیز، در شرحی ناقص، با عنوان «الایعاب» به شرح «العباب» پرداخت، اما آن را کامل نکرد.
همچنین علامه سیوطی در کتابی با عنوان «الغنیه» به اختصار و تلخیص کتاب «الروضه» پرداخت، و نیز در کتابی با عنوان «الخلاصه» مفاهیم «الغنیه» را در قالب نظم مرتب کرد. اما علامه سیوطی این کار را به پایان نرساند.
و علامه قزوینی نیز در کتابی با عنوان «الحاوی الصغیر» به اختصار و تلخیص کتاب «العزیز شرح الوجیز» (اثر علامه رافعی) همت گماشت. و «علامه وردی» نیز کتاب «الحاوی علامه قزوینی» را در کتابی با عنوان «البهجه» در قالب نظم در آورد که شیخ الاسلام زکریای انصاری به تشریح و توضیح آن، در دو شرح متفاوت و مستقل، پرداخته است.
پس از علامه وردی، نوبت به علامه ابن مقری رسید و او نیز در کتابی با عنوان «الارشاد» به اختصار و تلخیص «الحاوی الصغیر» علامه وردی، پرداخت، و ابن حجر نیز، در تشریح و توضیح آن، دو شرح را به رشتهی تحریر در آورد.
«ابن حجر هیتمی» پس از بیان کتاب «الروضه» (علامه نووی) که اختصاری از «شرح الوجیز» (علامه رافعی) میباشد، میگوید: «بعدها، پس از علامه نووی، نوبت به متأخرین رسید و آنها نیز بر حسب اغراض و اهدافشان، به توضیح و تشریح این کتابها پرداختند، برخی از آنها حاشیه نگار بودند که در این راستا، خویشتن را به مشقت انداخته بودند، به طوری که نقل شده است که «حاشیهی امام اذرعی» با عنوان «التوسط بین الروضه و الشرح» بالغ بر ۳۰ کتاب و جُستار میشد، و حاشیههای «علامه اسنوی»، «ابن العماد» و «بلقینی» (از دیگر بزرگان و طلایه داران متأخرین) نیز از این قاعده مستثنی نبودند.
پس از این بزرگان، «علامه زرکشی» (شاگرد علامه اسنوی و اذرعی و ابن العماد و بلقینی)، خلاصهی تمام حواشی بزرگان عرصهی علم و دانش را در کتابی با عنوان «خادم الروضه» گردآورد.
بنا به گفتهی دکتر «محمد ابراهیم علی»: حقیقت این است که این سلسلهی طلایی در نقل کتب مذهب شافعی، انسان را به صحت و درستی این کتابها و صداقت و ارادت نویسندگانشان به مذهب امام شافعی، رهنمون میسازد (که تا چه اندازه در نقل و روایت مسائل به صورت دقیق، عمیق و ژرف عمل میکردند).
[۱]– ر.ک: «الفوائد المکیه فیما یحتاجه طلبه الشافعیه» در ذیل «سبعه کتب مفیده» ص ۳۵٫
[۲]– این کتاب تا کنون به زیور چاپ آراسته نشده است و اخیراً دکتر عبدالعظیم الدیب به تحقیق آن پرداخته است.
[۳]– امام محمد غزالی در مقدمهی «الوجیز» (ج ۱ ص ۴) مقصود علائم و نشانههایی را که در کتابش به کار برده را بیان نموده است و میگوید: «م» نشانهی امام مالک، و «ح» علامت امام ابوحنیفه، و «ز» علامت علامه مزنی است.