در شهر ابها روزهای جمعه سخنرانی میکردم؛ بیشتر سخنرانیهایم، درمورد سیرت بود. گویا مردم، این برنامه را میپسنیدند؛ از من خواسته شد تا در مورد سنگینی مهریهها، سخن بگویم؛ چون مردم به طرح این موضوع نیاز داشتند و این، موضوعی است که به واقعیت زندگی و اوضاع عمومی مردم مربوط میشود و من، در این باره فعالیتی نکردهام؛ چون توانایی و استعدادم در موضوع سیرت است و آن را دوست دارم. تقاضای مردم راپذیرفتم و در مورد سنگینی مهریه شروع به سخنرانی کردم؛ آیه و حدیثی بیان نمودم و سپس به این سو و آن سو زدم و کوشیدم تا مطالب پراکنده موضوع را جمع نمایم؛ اما هرچه بیشتر تلاش میکردم، موضوع پراکندهتر میشد؛ عرق کردم و علامت عقبنشینی در من هویدا شد و خطبه را به پایان رساندم؛ بهترین عنوانی که میتوانستم برای سخنرانی خود بگذارم، شعاعی در افق بود تا عنوان آن، مانند خودش پراکنده و بیمحتوا باشد. بعد از آن یقین کردم که برای من، بهتر همین است که در چارچوب دانش خود سخنرانی کنم و اعصاب خویش را از رنج تکلیف راحت سازم. در قرآن آمده است: ﴿وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَکَلِّفِینَ ٨۶﴾ [ص: ۸۶] «و من از تکلیف کنندگان نیستم». عمرس میگوید: ما از تکلیف نهی شدهایم.
همه ما اگر سعادت وآرامش خاطر میخواهیم و دوست داریم آنچه به مردم ارائه میدهیم، خوب باشد، باید از چیزی سخن بگوییم و کاری بکنیم که میتوانیم و خوب یاد داریم. در حدیث آمده است: «خداوند، دوست دارد هر یک از شما کاری را که انجام میدهد، آن را خوب و کامل انجام دهد».
چون انجام خوب وکامل کارها، انسان را از بیماری پشیمانی شفا میبخشد و از رنج سرزنش راحت میکند و امانت به اهل آن سپرده میشود.