پس نتیجه این میشود که انسان در ستایش فقط آن ذات پاکی را حمد گوید که پروردگار جهانیان است، نه سایر موجودات اعم از انسانها و غیره زیرا حضرت یوسف علیه السلام میگوید: ﴿وَمَآ أُبَرِّئُ نَفۡسِیٓۚ إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَهُۢ بِٱلسُّوٓءِ﴾ [یوسف: ۵۳]. «و من نفس خویش را پاک نمیدانم زیرا نفس انسان قطعاً گرایش به بدی دارد». و در جای دیگر خداوند میفرماید: ﴿مَا زَکَىٰ مِنکُم مِّنۡ أَحَدٍ أَبَدٗا وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یُزَکِّی مَن یَشَآءُ﴾ [النور: ۲۱]. «هیچیک از شما از گناه پاک نمیشود مگر اینکه خداوند او را پاک و تزکیه نماید».
بنابراین حمد فقط شایسته خداوند است و اگر بخواهیم چیزی را توصیف کنیم باید بگوئیم: فلان چیز را خداوند پاک قرار داده یا فلان شخص را خداوند پاکیزه قرار داده، مثلاً نگوئیم: چه گل زیبایی، چه فرزند زیبایی، چه پیامبر عظیمی، بلکه بگوئیم: خداوند چه گل زیبایی یا فرزند زیبایی یا پیامبر عظیمی آفریده و با پناه دادن به آن شخص مقام و مرتبه او را عالی کرده زیرا اگر قائل به وجود صفتی برای چیزی یا شخصی بالذات شدیم آن صفت را آفریده خود او دانسته ایم و خالقیت و پروردگاری خداوند را انکار کردهایم. بنابراین دچار کفر و شرک شدهایم پس حمد فقط شایسته خالق است نه مخلوق و دیگران هرچه غیر خداوند همگی مخلوقند و نمیتوانیم بدون نام خداوند و خواست او صفتی را برایشان ذکر کنیم.
﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ ٣﴾ [الفاتحه: ۳]. دو نام هستند از رحمت اگر کسی بگوید: چون ابتدا سوره آمدهاند فایده تکرار چیست؟
جواب آن است که ابتدا قصد بیان تبرک بوده، یعنی شروع به نام الله تعالی نمایند و به وی تبرک گیرید که وی بر شما بخشنده و مهربان است و بر بیان مدح و ثنا است بر الله عزوجل و اظهار رافت و رحمت از پس ترهیب و تحویل که در ذکر عالمین اشارت کرد و چنانچه قبلاً گفتیم: الحمدلله واجب است برای اینکه او بخشنده و مهربان است. ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ ۴﴾ [الفاتحه: ۴]. ملک را رسول خدا صلی الله علیه و سلم به روایت انس بن مالک، مالک خواند و به روایت دیگر ملک خوانده معنی آن (مالک) بر سه وجه است: پادشاه و داور و کارگذار و پاداش دهنده و به روز جزا. دوم مالک روز رستخیز است و هرچه در آن از قضا و حساب اوست همه در ملک و ملک او در توان و فرمان او. سوم: الله عزوجل است که با آفرینش روز رستاخیز توانا است و پدید آورنده آن.
بر قرائت بیالف «ملک» او پادشاه بیمنازع روز جزاست (به تنهایی) و هیچ ملکی غیر او نیست. بر فرق این دو گفتهاند: برای هر حرف از قرائت این سوره ده حسنه است پس کسی که مالک را ملک خواند از ده حسنه محروم شده گرچه در نوشتن ملک مکتوب میشود. اما بعضی علمای دین و اهل تحصیل قرائت ملک بیالف اختیار کرده و در معنی مدح و ثنا بلیغتر دانسته، گفتهاند: در ملک تعظیم است که در مالک نیست. خداوند در قرآن خویش را ملک، مالک، ملیک و مالک الملک نامیده، ملک اوست که به ذات و صفات از همه موجودات مستغنی و بینیاز است و همه موجودات به وی نیازمند و حاجات خود را نزد وی میآورند.
ملیک مبالغت مالک است و مالک کسی است که، قادر به ابداع و اختراع است. یعنی که آغاز آفریند بیمثال و کارها نو سازد بیساز و بییار. مالک به حقیقت جز الله عزوجل نیست که ابداع و اختراع جز در قدرت و توان الله نیست. مالک الملک اوست که مشیت او در مملکت او روان ست اگر خواهد از نیست هست کند، یا هست به نیست برد، یا از عدم بوجود آورد، یا وجود به عدم ببرد.
گفتهاند: اگر او مالک است پس چرا تخصیص به یوم الدین زده و همه زمانها را شامل ندانسته؟
ابن عباسبگوید: آن روز کسی از مخلوقات را حکم نیست آنطور که در دنیا از طریق مجاز بود چنانچه فرموده: ﴿وَٱلۡأَمۡرُ یَوۡمَئِذٖ لِّلَّهِ﴾ [الإنفطار: ۱۹]. «امر در این روز فقط برای خداست».
دین بر دوازده وجه است: به معنی توحید مانند ﴿إِنَّ ٱلدِّینَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ﴾ [آلعمران: ۱۹]. به معنی حساب ﴿ذَٰلِکَ ٱلدِّینُ ٱلۡقَیِّم﴾ [التوبه: ۳۶]. یا حساب مستقیم مانند ﴿غَیۡرَ مَدِینِینَ﴾ [الواقعه: ۸۶]. به معنی حکم در دین الملک یا فی حکم به معنی ملت مانند ﴿فَإِخۡوَٰنُکُمۡ فِی ٱلدِّینِ﴾ [التوبه: ۱۱]. به معنی طاعت مانند: ﴿وَلَا تَأۡخُذۡکُم بِهِمَا رَأۡفَهٞ فِی دِینِ ٱللَّهِ﴾ [النور: ۲]. به معنی جزا مانند: ﴿أَءِنَّا لَمَدِینُونَ ۵٣﴾ [الصافات: ۵۳]. به معنی حمد مانند: ﴿وَلَا یَدِینُونَ دِینَ ٱلۡحَقِّ﴾ [التوبه: ۲۹ به معنی شریعت مانند ﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ﴾ [المائده: ۳]. به معنی شرک مانند: ﴿لَکُمۡ دِینُکُمۡ﴾ [الکافرون: ۶]. به معنی دعا مانند: ﴿مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ﴾ [الأعراف: ۲۹]. به معنی عید مشرکان مانند: ﴿وَذَرِ ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ دِینَهُمۡ لَعِبٗا وَلَهۡوٗا﴾ [الأنعام: ۷۰]. Íبه معنی قهرو غلبه مانند: ﴿مَا کَانَ لِیَأۡخُذَ أَخَاهُ فِی دِینِ ٱلۡمَلِکِ﴾ [یوسف: ۷۶]. و خداوند را دیان خوانند به معنی داور و شمار خواه و پاداش دهنده. ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ ۵﴾ [الحمد: ۵]. حقیقت عبادت خضوع و تذلل و اعظام و اجلال معبود است. از روی تفسیر عبادت توحید است چنانچه فرمود: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّکُمُ﴾ [البقره: ۲۱]. به معنی دعا چنانچه قبلاً آمده: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِی﴾ [غافر: ۶۰]. یعنی «عن دعائی» یعنی کسانی که از دعا نمودن ابا و امتناع میکنند و خود را غنی میدانند در جهنم داخل میشوند. و آیه آخر سوره فرقان میفرماید: ﴿قُلۡ مَا یَعۡبَؤُاْ بِکُمۡ رَبِّی لَوۡلَا دُعَآؤُکُمۡ﴾ [الفرقان: ۷۷]. «اگر دعای شما نباشد خداوند توجه و اعتنایی به شما ندارد». پس خواستههایتان را بر زبانتان با خلوص و توجه به نزد خدای واحد بیواسطه جاری کنید که او نزدیک است و دعای بندگان هنگامی که او را بخوانند اجابت میکند. و به معنی عبادت است چنانچه فرمود: ﴿ٱرۡکَعُواْ وَٱسۡجُدُواْۤ وَٱعۡبُدُواْ رَبَّکُمۡ﴾ [الحج: ۷۷]. شما مؤمنان از سر خضوع و خشوع و تذلل و زاری گوید، گویند: خداوندا تو را پرستیم نه کسی دیگر را که خداوند آفریدگار و پروردگار بیشریک به حقیقت تویی نه کسی دیگر. خداوندا اکنون که این بشناختیم و به آن ایمان آوردیم فقط از تو یاری خواهیم، بر هرچه ما را بر آن توان و حلیت نیست جز به اراده و تقدیر تو.