درین پهنۀ گیتی، اگر کسی بخواهد که سعادتمند زیست نماید و نیکنام بمیرد، بایستی ابزار عداوت و کینه توزی را دور نهاده و دشنه و سلاح را کنار گذارد؛ چون درین سراپرده کسی سعادتمند و نیکنام خواهد زیست که ریشه های ستیزه جویی و جذور پرخاشگری را، از کنه وجودش و از ژرفای کیانش زدوده باشد.
های خردمند فرزانه! با بر افراشتن درفش با صفای صمیمیت و اعلام گذشت ، طینت پاک و صفای باطن خویشتن را به نمایش گذار تا راهی بصوب دلها بگشایی و بر عرش سینه های مردمان مقام و جایگاه همیشگی احراز نمایی.
من سالم الناس یسلم من غوائلهم —- ونام و هو قریر العین جدلان
یعنی، هر کی با مردم صلح و آشتی گزید، از غدر ایشان در امن ماند، و با خاطر آرام و همیشه آسوده بخوابد.
“هابیل” را یگانه الگوی زندگانی خویشتن بر گزین، هنگامیکه برادرش “قابیل” قصد کشتنش را نمود، در واکنش به برادر ستمکارش گفت : ” لإن بسطت یدک لتقتلنی ما انا بباسط یدی الیک لأقتلک إنی اخاف الله رب العالمین”. یعنی، اگر دست خویش به من دراز کنی تا مرا بکشی، من دست خویش دراز نمیکنم تا تو را بکشم زیرا که من از پروردگار جهانیان می ترسم.
بگذار ستمگران با پاهای خویش به سراغ مرگ بشتابند و یا هم پروردگار، ستمگر جبار تری را بر ایشان مسلط گرداند. بایستی ستم پیشه گان را به دروس ایام و گذشت روزگار سپرد؛ طبق ضرب المثل چینی، دشمنت را رها کن و خود در کنار ساحلی به تماشا بنشین، و آنگاه نعش وی را بر روی آب خواهی دید.
زنهار تا کوششی به منظور باز کردن پرونده های عداوت و دشمنی انجام دهی، و سینۀ بی آلایش خویشتن را دادگاه بازرسی اوراق پرخاشگری و کینه توزی سازی؛ چون عمر ارزشمندت گرانبهاتر از آنست تا صرف انتقامجویی از دیگران وطعمۀ خشم و کین گردد؛ زیرا هر لحظۀ که در هیجانات انتقام میگذرد، گویی لحظه ایست که جام زهری را بر سر کشیده باشی.
بدان که گزینش خویشتنداری و بردباری، سلاح نیرومندیست که در کارزار مواجهه و دشمنی بکار خواهی گرفت، چنانکه احنف بن قیس میگوید، سوگند به پروردگار! نصرت و پیروزی که در حلم و بردباری بمن دست داد، بزرگتر از پیروزی و نصرتی بود که خانواده و عشیره ام برایم تقدیم میداشتند. و به قول ابو طیب متنبی:
و أحلم عن خلی و أعلم أنه —- متی أجزه حلما علی الجهل یندم
یعنی، من در آرزو ورؤیای آسودگی ام و یقینا میدانم هرگاه در عوض جهالت با او بردباری نمایم، وی پشیمان خواهد شد.
اگر دشمنت بر تو شمشیر کشید ، در عوض گلی بوی تقدیم دار، و اگر ز پای در آوردنت دسیسه چینی نمود، با دعا و نیایش به پروردگار روی بیاور، و امید است که پروردگار مقلب القلوب دل نرم و باطن صفا و بی آلایشی بوی انعام فرماید. و اگر شخص لجوج وکینه توزی ترا مورد حمله قرار داد، و در مجلسی به حیثیت و آبرویت تاخت، زبان به نیکویی بکشا و در حقش دعای خیر کن؛ زیرا توجیه قرآنی همین است که عظمت و بزرگی شخص ، دشمنی را دوست ساختن است نه دوستی را دشمن. ” ادفع بالتی هی أحسن، فإذا الذی بینک و بینه عداوه کأنه ولی حمیم”. یعنی (بدی دیگران را) به شیوۀ که نیکو تر است دور کن، (اگر چنین کنی) آنگاه آنچه دشمنیی که میان تو و او است همانند دوستی، نزدیک و مهربان گردد.
مردی به حکیمی گفت، فردا با تو محاسبه خواهم کرد، مرد با حکمت گفت: نه، بلکه فردا مسامحه ( خود گذری و خویشتنداری خواهیم کرد).
هشدار! هزار دوست را هرگز زیاد مپندار و یک دشمن را- هرچند ناتوان و ضعیف هم باشد – اندک مشمار، چون یک پشه هم توان خون آلود کردن چشم شیر را خواهد داشت، و موش کوچکی توانست بند آب “مأرب” را دگرگون سازد.
بدان که عمر کوتاه تر از آنست تا صرف بازرسی و انتقام گیری از دیگران گردد و جنگهای “داحس” و “غبراء” از وسوسه های ابلیس بود که در قلبها بر انگیخت، و از وساوس مدرسۀ شیطان است تا تلقین نماید که: هیبت و شجاعت در ستمگری است ، تجاوزگران شجاع و غیورند؛ و اما انسان حلیم و بردبار، حقیر و ذلت پیشه و صاحبان گذشت و عفو، جبون و ترسو. اما منطق وحی که پایه گذار معیار های راستی و انسانی است چنین ارشاد مینماید: ” فمن عفا و أصلح فأجره علی الله” یعنی پس هر که در گذرد و اصلاح کند – میان خود و ستمگار خود- پاداش او بر خدا است. پیامبر گرامی در حدیثی میفرمایند: ” صل من قطعک، و أعط من حرمک، واعف عمن ظلمک” هر کی با تو مقاطعه نمود تو با وی پیوند کن، و هر کی ترا محروم کرد، به وی اعطا نما، و کسیکه بر تو ستم روا داشت، تو عفو روا دار.
در روبرو شدن با مردم ” تبسم” و “سلام” را اساس و شیوۀ زندگانی خود قرار ده: تبسم نشانۀ خردمندی و فرزانگی ، سلامتی طبع و معاشرت نیک انسانی است. اما ” سلام ” به معنی پیمان شرف، تعهد و وفاداری، عنوان مصالحه و گذشت و اجتناب از خصومت و دشمنی است. آیا باری شنیده ای که مردی ستیزه جو، شرر پیشه و خون گرمی را که موفق به کسب محبت دیگران گردیده باشد؟ و یا بنای دوستیی را بنا نهاده و ثنا و ستایشی را نصیب گردیده باشد؟ یقینا محبت بیکران و اکرام بی نهایت نصیب آنهائیست که از مروئت و بردباری، خودگذری و مهربانی، و گذشت و مردانگی برخوردار اند. آنها هستند که با کسب دوستی وکاشتن صمیمیت برای خود جایگاهی بر فراز قلبها میگزینند و راه خویشتن را در رگه های جان و روان آدمیان میگشایند، آنهائیکه دیده ها به چهره های صمیمی و مملوء از محبت شان، روشن میگردد.
اگر بخواهی تاریخ خویشتن را با دست های خود توأم با نیکنامی و ماندگاری بنویسی، بایستی راه آشتی و گذشت را پیشه کنی، از خشم بپرهیزی و لغزش و عیوب دیگران را بپوشی. و بر تو است ای انسان آزاده! تا غده های زهرناک خشم و هیجان و بر انگیختگی را از کنه وجودت بر کنی و شمشیر تجاوز را در نیامش گذارده و بهمه اعلام داری:
أهلا و سهلا والسلام علیکمو — وتحیـه منا نزف إلیکمو
خوش آمدید و سلام به شما، ما ز جانب خویش به شما مژدۀ سلام می فرستیم.
دنیای بدون دشمنی و جهان بی پرخاشگری، جهان زیبا و پر طراوت خواهد بود، و هستی بدون بدبینی و کراهیت جایگاه امنی ! شرر پیشه گانند که خود صفای زندگی را تیره و تار مینمایند، و بنیاد برادری را از هم ریخته و جامۀ محبت را میدرند. ” ویل لکل همزه لمزه” یعنی، وای بر هر بد گوی طعنه زننده. ” همّاز مشّاء بنمیم” عیبجو، بدگو، رونده به سخن چینی.
افسوس به حال آن بد طینت کینه جو، و شرر پیشه و بد اندیشی که سزاوار تنگی سینه و شایستۀ ظلمت گورستان است. و مژده به نجیب زادگان ارجمند و همدمان نیکخواه و عفیف.
مرد آزاده و نجیب تبار، با دست های خویش توأم با سیرت نیک و معاملۀ نیکو، تاریخ خویشتن را مینویسد، و از کسی مکافات و پا داشی هم نمی خواهد. چنان است که بعد از مرگش داستان های زیبایش را به ارمغان میگذارد. راویان در مجالس و محافل، با ذکر خاطره های نیک و زیبایش یادش را گرامی میدارند، و قصه های نیکو و ماندگارش همیشه ورد زبانها میگردد.
بدان که زبان مردم ، بمثابۀ زبان و اقلام حق اند، و هشدار که این زبانها ترا به بدی یاد نکنند و قلم ها ترا به نادرستی ثبت نه نمایند!
نویسنده: دکتور عائض القرنی
برگردان: عبدالحفیظ همام