چرا حضرت علی رضی الله عنه سکوت کرد؟ (۲)

اصلا این مسئله قابل درک و تصور نیست که خداوند تبارک و تعالی حکم رهبری امت بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را بنام علی صادر فرماید و علی بنا به صلاح دید خود از آن حق صرف نظر کند.
اینجا مسئله حق مطرح نیست. مسئله وظیفه پیش میآید علی مؤظف بود که به دستور الله (جل جلاله) عمل کند او مامور بود که حکم خداوند (جل جلاله) را اجرا کند لذا اینکه می گویند (حق علی را خورده اند و علی سکوت کرد) جمله نادرست است.باید بگویند: (مانع انجام وظیفه حضرت علی شدند و علی سکوت کرد ) و این را چطور جرائت دارند که بگویند؟ در این جا عالمان شیعه برای ساختن پاسخی به این ایراد می گویند: (حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) وقتی به علی دستور الهی را ابلاغ فرمود در ضمن اضافه کردند که ( یا علی اگر با تو ناسازگاری کردند و تو را نپذیرفتند سکوت کن ) اگر این توجیه آنها را بپذیریم بهمرایش باید این را نیز باور کنیم که برای اولین بار و آخرین بار خداوند (جل جلاله) حکمی صادر کردند و تنفیذ آنرا مشروط به پذیرش مردم نمودند و الا تا آنجا که ما میدانیم در هیچ دستور الهی پذیرش مردم شرط اجرای آن از طرف مومنان نیست و مسلمانان موظفند چه مردم قبول کنند یا نکنند حکم الله (جل جلاله) را در روی کره زمین بمرحله اجرا در آورند و لو آنکه همه مردم دنیا یک طرف باشند مسلمان در طرف دیگر و لو آنکه جنگها شود و خونها بر زمین ریزد. حتی یک مورد هم در تاریخ نیست که مومنان حکم الله را تنها به این دلیل که مردم نپذیرفته اند معلق بگذارند و اگر این حرف عالمان شیعه را بپذیریم بهمراهش باید باورکنیم که یک استثناء در سنت الهی پدید آمده است.برای توجیه سکوت به چه دلایلی که نیاویخته اند علت این دور شدن از جاده منطق این است که آنها این مسئله که ( حق علی خورده شده است ) را محور ساخته اند و موضوعی غیر قابل بحث قرار داده اند. لذا دیگر پروای این را ندارند که برای آراستن آن حتی نظام خلقت را نیز زیر سوال ببرند!
اینجا شاید کسی بگوید: « که برخی از فرامین اسلام گاهی معطل می شوند، آن هنگام که دیده شود ضرر انجام کاری از نفع آن بیشتر است ». و علی چون ضرر اقدام مسلحانه را بیش از فایده اش میدید لذا سکوت کرد».
اما بلا فاصله می پرسیم که چه خیری و چه فایده ای میتواند در رهبری یک امت نو پا توسط مرتدان و منافقان باشد؟ پس راهی نمی ماند جز آنکه بپذیرم آنها منافق نبودند و در این صورت نمی توانیم اتهام عظیم انکار و نافرنانی و پنهان نمودن حکم الهی را به آنها نسبت دهیم. با این تضاد کاری نمی شود کرد جز آنکه قبول کنیم از پای بست فرض مذهب تشیع نا درست است یعنی حقی جابجا نشده و علی (رضی الله عنه) جانشین رسمی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نبودند خداوند می فرماید: {أَفَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً} (النساء:۸۲). « آیا در قران تدبر نمی کنند و اگر قرآن از جانب کس دیگری غیر از الله بود حتما در آن اختلاف و تضاد فراوان میافتند» و این یک شاخص مهم برای شناسائی کلام حق وکتب حق از کلام وکتب باطل است. هر جاکه دیدید عقیده یا مذهبی برای توجیه باورهای خود دچار و دوگانه گوئی می شود یقین کنید که آن مذهب ریشه در دین الهی ندارد. خداوند در قرآن به ما امر میکند که با منافقین بجنگیم:
{یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ} سوره التوبه آیه ۷۳٫ « ای پیامبر با کفار و منافقین جنگ کن» و امر می فرماید که به آنها سخت گیر باشیم (و غلظ علیهم ) سوره التوبه آیه ۷۳ یعنی« و برآنها سخت گیرباش و درشتی کن» و دستورمی دهد که برسر قبرآنها حاضر نشویم. {وَلا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَداً وَلا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ} سوره التوبه ایه ۸۴٫ «و نماز نخوان برجسد احدی از آنها و بر سر قبرشان  نایست و برایشان طلب آمرزش نکن زیرا که آنها کافر شدند به خدا و پیامبرش و در حال بدکاری مردند)
نه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و نه علی رضی الله عنه هیچکدام از این کارها را در حق اصحاب نکردند و هر کسی خلاف اینرا بگوید دیگر خیلی دروغگو است زیرا چگونه ممکن است علی اصحاب را کافر بداند و با این وصف حضرت عمر ایشان را در شورای شش نفری نامزد کند؟ شش نفری که قرار شد از بین خود یکی را برای جانشینی عمر برگزینند چگونه ممکن بود علی عمر را منافق بداند و عمر او را به مجلس خود راه داده و به نصایح او گوش فرا دهد. و بدانها عمل کند.مخلص کلام اینکه علی نه با خلفای پیش از خود جنگید و نه به آنها سخت گیری کرد و نه از حاضر شدن بر سر قبر و مراسم تدفین آنها روی گردان بوده است اگر اصحاب منافق بودند معنیش این است که علی به سه فرمان مذکور در آیات فوق عمل نکرده و نافرمانی خدا را مرتکب شده است و کی جرأت دارد اینرا بگوید؟پیروان علی میگویند علی بخاطر مصالح اسلام سکوت کرد و این خاموشی را تا پایان خلافت سه خلیفه پیش از خویش ادامه داد پیروان علی چرا از علی پیروی نمی کنند؟ حالا که علی و عمر هر دو درگذ شته اند دیگرچه مصلحتی درکار است؟ چرا پس ازسه قرن این بحث ها زنده شد.؟ آیا بهتر نبود حالاکه علی بسفارش پیامبر بنا بگفته شما مهر خاموشی بر لب زد و اقدامی نکرد شما هم همانکار را میکردید؟ در زمان حضرت عثمان اسلام در اوج قدرت بود حضرت علی سکوت کرد شما چه مقصدی داشتید که در زمان ضعف اسلام این بگو مگو ها را شروع کردید؟ آیا بهترنبود این واقعه را همچون علی فراموش میکردید و به قضاوت الهی وا میگذاشتید؟ اگر کسی بدقت تاریخ را مطالعه کند تاریخی که عالمان شیعه هم قبولش دارند با تعجب در می یابد که دعوایی در بین اهل بیت عمر و ابوبکر و اهل بیت علی رضی الله عنهم اجمعین وجود نداشته است . بیایید به موضوع ازدواج در بین این دو فامیل نظری بیاندازیم. ازحضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم)شروع کنیم. آن حضرت دو دختر خود را به همسری عثمان رضی الله عنه دادند. یعنی دختر اول که فوت کرد دختر دوم را دادند و دخترکوچک ایشان به عقد و ازدواج علی رضی الله عنه در آمد، پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم دختری از ابوبکر رضی الله عنه بزنی گرفتند و با یک دختر عمررضی الله عنه نیز عروسی کردند عمرهم یک دختر علی یعنی ام کلثوم کبری را به همسری خویش برگزید.
امام صادق موسس مذهب آنها مادرش از اهل بیت ابوبکر بود.جریان به این صورت رخ داد که حضرت امام سجاد یعنی نوه حضرت علی رضی الله عنه وقتی پسرش باقر بزرگ شد رفت خانه عبدالرحمن نوه ابوبکر یعنی رفت خانه کسی که جدش حق حضرت علی را خورده بود و گفت که آمده دخترش ام فروه را برای باقر (رحمه الله علیه) خواستگاری کند و نوه ابوبکر هم قبول کرد.از عجایب اینکه حتی مادر بزرگ حضرت امام صادق (رحمه الله علیه) نیز از نسل ابوبکر و نوه ایشان بوده است این سخن را خود امام و مؤسس مذهب شیعیان فرموده که ( ابوبکر دو بار مرا زاییده است ) منظور اینکه من از دو پشت مادری به ابوبکر میرسم. آیا اینها دلیلی براین نیست که ابداً جنگ و دعوائی بین ابوبکر و علی وجود نداشته است. و داستان جانشینی بلا فصل علی ساخته و پرداخته ذهن های بیمار است؟ و اصل و اساس ندارد؟ انتظار ندارم کسی که نمی خواهد حق را بپذیرد با شنیدن این رویداد های تاریخی مجاب شود زیرا او بالاتر از اینها را میداند و قانع نشده است.
بالاتر از این دیگر چیست؟ وقتی خود علی یعنی صاحب حق دختر جوانش دختر یازده ساله اش را -دختری که از بطن فاطمه (رضی الله عنها ) است را میدهد به بزرگترین دشمنش. میدهد به منافق و مرتد؟( استغفرالله ) آری ام کلثوم را میدهد به عمر پنجاه و چند ساله.داستان کاسه داغ تر از آش را شنیده اید بعضی از طرفداران علی اینطورند. اما امکان ندارد که کاسه داغ تر از آش باشد و هر جا که کاسه را از آش داغ تر دیدید بدانید کاسه زیرنیم کاسه است.

مقاله پیشنهادی

کانال تلگرامی اهل سنت و جماعت ایران

کانال تلگرامی اهل سنت و جماعت ایران @ahlesonnat_com https://t.me/ahlesonnat_com https://t.me/joinchat/AAAAAEL1eveEIme7q2AtCw