شفقت پدری بر کودکان
رسول الله صلی الله علیه وسلم محبت و علاقه خاصی به کودکان؛ خشتهای ساختمان آینده، داشتند. تصاویر محبت و اهتمام آن حضرت به کودکان در سیرت مطهر آنچنان زیاد است که نمیتوان آنها را در یک کتاب جمع کرد.
ابوهریره (رضی الله عنه) آوردهاند: روزی پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم نوهاش “حسن پسر علی” را بوسید. مردی بنام “اقرع بن حابس تمیمی” در آنجا نشسته بود. او گفت: من ده پسر دارم، هیچ یک از آنها را نبوسیدهام. پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم با تعجب به او نگاه کرده فرمودند: کسی که رحم و شفقت نورزد به او رحم نخواهد شد([۱]).
مادر مؤمنان عائشه (رضی الله عنها) آوردهاند: روزی برخی از صحرا نشینان نزد رسول خدا صلی الله علیه وسلم آمده، پرسیدند: آیا بچههایتان را میبوسید؟! کسانی که در آنجا بودند گفتند: آری. صحرانشینان با تعجب گفتند: بخدا قسم ما بچههایمان را نمیبوسیم!
پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: اگر خداوند از دلهای شما رحمت و شفقت را برچیده از دست من چه کاری ساخته است([۲])!
این دو گزارش تاریخ بیانگر رحمت و شفقت و مهر خاص پیامبر به کودکان است. و بوسیدن کودک رمزی است از اظهار محبت و شفقت و مهر به او، و در بیان گهربار پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم که:”هر آنکسی که رحم نورزد به او رحم نخواهند کرد”؛ اشارهای است به اینکه کیفر خواست و تنبیه هر کاری از جنس خود آن کار است. یعنی اینکه اگر کسی به کودکان رحم و شفقت و مهر نورزد خداوند متعال او را در روز قیامت از رحمت و مهر و شفقت خویش محروم خواهد ساخت.
و از تصاویر رحمت پیامبر به کودکان؛ آن لحظهی بیادماندنی است که سر بستر فرزندشان ابراهیم که در حال جان دادن بود رسیدند. اشک از چشمان مبارک سرازیر شده، فرمودند: چشم گریان میشود، و قلب اندوهگین میگردد، ولی از دهانمان هیچ چیزی جز آنچه پروردگارمان را خشنود میکند، بر نخواهد آمد. و ای ابراهیم، حقا که ما از دوری تو بسیار ناراحت و غمگینیم([۳]).
پیامبر رحمت و شفقت، و بنده صالح و پرهیزگار خداوند یکتا؛ سیمایی است که در او همه عواطف فطری بشر در کنار والاترین معانی بندگی خالق بشر تجلی میکند. ایشان با صبر و شکیبائی، و تسلیم در برابر دستورات الهی، و رضایت به قضای او حق الهی را بجا آوردند، و با رحمت و شفقت و اشک و اندوه، حق فرزندش و دوری او را ادا کردند. و این تصویری است نمونه از بندهای نمونه..
و چون دختر آن حضرت صلی الله علیه وسلم وفات کردند، اشک از چشمان پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم سرازیر شده بود. “سعد بن عباده” از آن حضرت پرسیدند: این چیست یا رسول الله؟!
گویا آن شاگرد مکتب رضایت به خواست الهی، گمان میبرد؛ در گریه و اشک ریختن بر مرگ کسی، به نوعی عدم رضایت به خواست الهی نمودار میشود!
پیامبر این برداشت نادرست او را تصحیح کرده، به او فهمانید که اسلام با فطرت بشریت در تضاد نیست. ایشان فرمودند: این آثار رحمت است، خداوند مهر و شفقت را در قلبهای بندگان خود جای داده، و خداوند تنها بر بندگان رحیم و شفیق و مهربانش رحم میکند([۴]).
روزی پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم شنیدند؛ جوانی یهودی که به ایشان خدمت میکرد، بیمار شده است. برای عیادت بیمار به خانه او رفت. پیامبر از او خواست تا شهادت بدهد که “لا إله إلا الله” ـ هیچ معبودی نیست مگر پروردگار یکتا ـ . جوان بیمار به سوی پدرش نگاه کرد تا از او اجازه بگیرد. پدر که پسر را در حال جان دادن میدید، و میدانست پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم بر حق است. به پسرش گفت: حرف ابو القاسم را بشنو.
جوان کلمه شهادت بر زبان جاری نمود. پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم بسیار شاد و خوشحال گشته فرمودند: سپاس خدای را که او را بدست من از آتش جهنم رهانید([۵]).
پسر انس بن مالک؛ یار و خدمتگذار و دوست پیامبر اکرم، که “عمیر” نام داشت، پرندهای کوچک بنام “نغیر” داشت که با او بازی میکرد. روزی نغیر (پرنده) مرد. و کودک بسیار ناراحت و غمگین شد. پیامبر رحمت و شفقت برای تسلیت دادن و دلجوئی نزد کودک رفته با او به شوخی پرداخت، و به او گفت: ها بابا عمیر! چی شد نغیر([۶])؟
عبدالله بن شداد از پدرش آورده که او گفت: روزی پیامبر در یکی از نمازهای شب ـ مغرب یا عشاء ـ یکی از نوههایش ـ حسن یا حسین ـ را با خود به مسجد آورده بود. او را کنار خود گذاشته امامت نماز را شروع کرد. در میان نماز سجدهای بسیار طولانی کرد. شداد سرش را بالا گرفت تا ببیند چه اتفاقی افتاده، دید کودک روی کمر پیامبر سوار شده است. وقتی پیامبر نماز را به پایان رسانیدند. نمازگذاران با تعجب پرسیدند: یا رسول الله! در بین نماز سجدهای بسیار طولانی کردید، گمان بردیم که خدای ناکرده اتفاقی برایتان افتاده باشد، یا اینکه به شما وحی میشد. آن حضرت فرمودند: هیچ یک از این موارد نبود، پسرم روی کمرم سوار شده بود، نخواستم او را زود کنار بزنم، گذاشتم تا خودش سیر بازی شده پایین آید([۷]).
و آن حضرت صلی الله علیه وسلم به دیدار انصاریان میرفت، و به بچههایشان سلام میکرد، و دست روی سرهایشان میکشید([۸]).
و چون کودکی به دنیا میآمد او را نزد پیامبر میآوردند تا برایش دعا کرده، دست روی سرش بکشد تا خداوند در زندگیش برکت دهد، و خرمائی جویده در دهانش بگذارد([۹]).
و احیانا نوهشان؛ امامه دختر زینب را در نماز بغل داشتند، وقتی سجده میکردند. دختر بچه را به زمین میگذاشتند، و چون بلند میشدند او را بر میداشتند.
صلوات و درود و سلام بیپایان حضرت حق بر این پیامبر مهربان و رحیم و شفیق و دلسوز بادا…
خاک ره آن یار سفر کرده بیارید تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت
([۱]). به روایت امام بخاری و امام مسلم نیشابوری.
([۲]). به روایت امام بخاری و امام مسلم نیشابوری.
([۴]). به روایت امام بخاری و امام مسلم نیشابوری.
([۶]). به روایت امام بخاری و امام مسلم.
([۷]). به روایت امام نسائی، و البانی روایت را صحیح ارزیابی کرده.
([۸]). به روایت امام نسائی، و البانی روایت را صحیح ارزیابی کرده.