پیدایش اصطلاح سلفیت

  میانِ اهل سنت که پیروانِ نقل (قرآن و سنت) بودند و میان معتزله که علم کلام و جدل می­ خواندند و متکی به عقل بوده و از قرآن و سنت دوری می­ جستند، اختلاف افتاد. آنان حدیث را رها کرده و محدّثین را دروغگو می­ خواندند. آیات متشابهِ قرآن کریم را به گونه­ای تأویل و تفسیر می­ کردند که اهل سنت آن­ را نمی ­پذیرفت[۱].[۲]

  بعد از امام احمد:، اهل حدیث پیوسته بر منهجِ خاص خویش بودند. تا این که ابوالحسن اشعری رویکرد کلامی خویش را برای دفاع از عقاید و باور­های اهل سنت و جماعت، در مواجهه با معتزله به کار گرفت. اشعری در این میدان به ادعایِ یاری کردن عقاید اهل سنت، بر اساس منهجِ معتزله یعنی با به کارگیری علم کلام، از شیوخِ[۳] دیگری تبعیت نمود. آنان می­ گفتند: اگر علم کلام با قرآن و سنت موافق بود، از علوم شرعی محسوب می­ شود. اما اگر مانندِ کلام معتزله و دیگران، با قرآن و سنت توافق نداشت، از علوم شرعی نیست.

  طاش کبری زاده می­گوید: کلاً در علم کلام شرط بر این است که شرع به وسیله ­ی عقل تأیید شود و عقیده، بر گرفته از قرآن و سنت باشد. اگر یکی از این دو شرط از بین رفت، دیگر این علم به عنوان یک اصل، قابل  پذیرش نیست[۴]. لذا اشاعره گمان کرده ­اند اگر بتوان با علم کلام عقاید سلف را یاری نمود، این علم ستودنی است و با این روش می­توان مخالفین را ردّ نمود. اما اگر علم کلام به روش معتزله و متکلمین و پیروان فلاسفه در مخالفت با قرآن و حدیث به کار برده شود، نکوهیده است. اشعری­ها معتقدند اهل سنت بسان حلقه­ هایی هستند که به هم متصل­ اند و هر کدام در دیگری داخل است. دایره اول شامل صحابه اش و تابعین رحمهم الله یا همان سلف می­ باشد. حلقه ­ی دوم در برگیر اهل سنت و جماعتی است که سلف را به عنوان پیشوا و الگو قرار داده ­اند. دایره­ی سوم دایره ­ی شیوخِ اشاعره است[۵]. هم­چنین آنان بر این باورند که روش سلف، که منحصر به قرآن و سنت می­ باشد، سالم­تر و به احتیاط نزدیک­تر است؛ لیکن روش و برنامه ­ی اشاعره، بر اساس علم کلام در ردّ مخالفین اهل سنت، علمی ­تر و محکم­تر می ­باشد[۶]. و آنان این­گونه ادامه ­ی سلف بوده و لقب خَلَف[۷] را برخود اطلاق نموده ­اند. و آنان ­اند که عقل و نقل (قرآن و سنت) را با هم جمع کرده ­اند.

  اما نظریاتِ کلامیِ اشاعره، نزد معتقدین و متمسکین به منهج و برنامه ­ی سلف صالح که پیروان امام احمد و اهل حدیث بودند، مورد قبول واقع نشد. هم­چنین نزد آنان که در برهه­ هایی از زمان، نام (حنابله) بر آنان اطلاق شد و پای­بند به عقیده ­ی اهل سنت و جماعت که امام احمد: به آن معتقد بود هم، قابل قبول نبود. نظر حنبلی­ های پیرو سلف در آن روزگار بر این بود که رو­کرد جدید اشاعره یعنی ناخواسته با موج کلامیِ نوپیدا حرکت کردن؛ ولی اشاعره دراصل، اهل حدیث هستند که از برنامه و روش سلف کج نشده و معتقد به منهجی میانه، غیر از سلفیت و کلام نیستند. با پیدایش منهج یا روش (خلف)، (سلفیت) لقبی شد که در قبال خَلَف به کار گرفته شد[۸]. پیروان مذهب اشعری گر چه به دلیل کمک به اهل سنت در بخشی از مسایل، از نزدیک­ترین مذاهب به روشِ سلفیت شمرده می­ شوند، ولی در نزد سلفی ­ها، سلفیِ خالص نیستند. چرا که مذهب سلفی به معنای دقیق، علم کلام را خواه به روش معتزله باشد یا اشاعره، رد نموده و دور می اندازد[۹].

 

 

[۱] . المعتزله. نوشته­ی زهدی جارالله، ص ۲۵۳٫

[۲] . نظام الخلافه، ص ۳۸۳٫

[۳] . همانند ابوبکر باقلانی، عبدالقاهر بغدادی، ابومعالی جوینی، ابو حامد غزالی، محمد بن تومرت، فخر الدین رازی و ریجی و دیگران که اشعری بودند.

[۴] . مفتاح السعاده، احمد بن مصطفی معروف به طاش کبری زاده ( ۹۶۲ هجری- ۱۵۵۴م) ص ۲۰٫

[۵] . نظام الخلافه، ص ۳۸۳- ۳۸۴٫

[۶] . مطالب بیشتری در ردّ این مسئله و لغزش گوینده ­اش ارائه خواهد شد.

[۷] . دکتر عبدالرحمن بن زید زنیدی می­گوید: این­که تصور کنیم پیدایش سلفیت پدیده­ای است که در سایه­ی دولت عباسی بوجود آمد و آنان به نصوص شرعیِ واضحِ ساده پای­بند بودند و بر اثر ناتوانی عموم در هماهنگ شدن با اندیشه ­ی عقلانیِ فلاسفه و متکلمین در عصر عباسی ظهور کردند، آن­هم با بهره ­گیری از دیدگاه ­ها و موقف صحابه ش برای رویاروی با جریان­های عقلانی فکری جدید، تصور درستی از پیدایش سلفیت نیست. چرا که سلفیت با این ویژگی که خود برنامه ­ای برای فهم اسلام و پای­بندی به آن محسوب می ­شد، به صورت پاک و پالوده در نسل صحابه ش جلوه­ گر شد. از این روی دعوت به سلفیت یعنی دعوت به چنین منهجی. چرا که دعوت به سلفیت، یعنی دعوت به برنامه و خط­ مشی صحابه ش توسط شخص رسول  و علمای صحابه و تابعینِ ایشان قبل از عصر عباسی.

[۸] . به مبحث پیدایشِ اصطلاح اهل سنت و جماعت در کتاب، نظام الخلافه فی الفکر الاسلامی، ص ۲۸۴- ۲۹۳ و به مبحث پیدایش اصطلاح سلفیت در کتاب، قواعد المنهج السلفی، ص ۲۳-۳۹ رجوع شود. هر دو کتاب نوشته ­ی دکتر مصطفی حلمی حفظه الله است.

[۹] . قبلی.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …