- بقلم/ دکتر عادل شدی
پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم تمام تلاش و کوشش و توان خود را در راه بثمر رساندن دعوت خویش بکار گرفت، و از هیچ پند و نصیحت و ارشاد و راهنمائی دریغ نکرد، مردم را از شرک و بتپرستی و عواقب آن آگاه نموده، به توحید و یکتاپرستی و عبادت پروردگار یگانه دعوت نمود. و از آنها خواست تا از منجلاب شرک وبتپرستی، و عبادت سنگهای بیجان، که پدران آنها در آن غرق بودند، خود را بیرون کشند، و از زشتیها و پلیدیهای اخلاقی خود را پاک سازند، و از کارهای بد و رفتار زننده دوری کنند. آنها را به همهی خوبیها دعوت نمود و از همهی پستیها و رذالتها بازداشت. نور را بدانها نشان داد و بسیار کوشش نمود آنها را از تاریکیهایی که عقلهایشان آنرا به خوبی درک میکرد، بیرون کشد. ولی تعصب کورکورانه و غلبه شهوت بر عقل باعث شد بیشتر قریشیان به دعوت رسول خدا صلی الله علیه وسلم پشت کنند، و جز تعداد اندکی بدو ایمان نیاوردند!
با وجود اینکه خداوند عموی پیامبر؛ ابوطالب، را شیفتهی برادر زادهاش کرده بود، و با وجود جایگاه و احترام ابوطالب نزد قریشیان، پیامبر در راه دعوت چه سختیها و عذابها و شکنجهها که متحمل نشدند!
بارها و بارها مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. دشمنی و کینه و حقد قریشیان به رسول خدا صلی الله علیه وسلم تا بدانجا رسید که تمام ارزشهای انسانی را زیر پا نهاده ایشان و پیروانشان را به شدت مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار دادند، و در نهایت خواستند بکلی از آنها قطع رابطه کرده، در جائی زندانشان کنند.
در سال هفتم بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم بود که؛ مشرکان قریش تصمیم گرفتند پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم و عمویش ابوطالب را همراه با همهی فامیل بنوهاشم و بنو عبدالمطلب؛ چه مسلمان و چه کافر، ـ به جز ابولهب که از خویشان پیامبر بودند ـ را در شعب ابیطالب ـ درهی ابوطالب ـ زندانی کرده، مورد محاصره و قطع رابطه با دنیای خارج قرار دهند.
تمام قریشیان دور هم جمع شده، بیانیهی مشترکی امضاء کردند که بموجب آن کلیهی روابط تجارتی و خرید و فروش و روابط اجتماعی و سیاسی با کسانی که در محاصره قرار گرفتهاند ممنوع اعلام شد. تا مجبور شوند پیامبر را به قریش تسلیم کنند، تا قریشیان او را بکشند.
این بیانیهی ظلم و ستم و جور را در خانهی کعبه آویزان کردند.
پس از این محاصرهی ظالمانه، و این حرکت غیر انسانی مشرکان، پیامبر برخی دیگر از یارانش را دستور داد تا از زیر این شکنجههای کشنده خود را بیرون کشیده به سرزمین “حبشه” هجرت کنند. در این هجرت که دومین هجرت بسوی حبشه بود ۸۰ مرد، همراه ۱۵ زن شرکت داشتند.
پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم مدت ۳ سال را در این محاصرهی اقتصادی و ظلم و ستم قریش در نهایت سختیها و تحمل گرسنگیها گذرانید. در طول این مدت هیچ آذوقهای مگر چیزهای بسیار کمی که بصورت قاچاق و پنهانی برایشان رسید، هیچ نداشتند.
سختی و گرسنگی تا بدانجا رسید که مجبور شدند برگهای درختان را نیز بخورند. این وضع فلاکت بار تا سال دهم بعثت ادامه داشت، تا اینکه وجدان و ضمیر برخی از آزاد مردان قریش بحرکت درآمده، برخواستند و اعلام کردند؛ این معاهدهی ظالمانه را قبول ندارند. و بدینصورت رسول خدا صلی الله علیه وسلم و سایر زندانیان از محاصره در شعب ابوطالب رهائی یافته، به خانه و کاشانهی خویش بازگشتند.
در همان سال خدیجه کبری همسر پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم و یکی از بزرگترین پشتیبانهای رسول خدا صلی الله علیه وسلم چشم از جهان فروبست، دو ماه پس از خدیجه، ابوطالب؛ یکی دیگر از پایههای پایداری و امنیت پیامبر نیز وفات کرد.
پس از وفات این دو تن قریش بر شدت تعصب و حجم و آزار و اذیت و شکنجههایشان بر رسول خدا صلی الله علیه وسلم افزودند([۱]).
در دو کتاب احادیث صحیح و درست پیامبر ( کتاب امام بخاری، و امام مسلم نیشابوری) آمده است که: پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم در کنار کعبه در حال نماز خواندن بود. ابوجهل و برخی از قریشیان در کناری نشسته بودند. یک روز قبل شتری در مکه سربریده شده بود.
ابوجهل به همراهانش گفت: چه کسی از شما میتواند شکمبهی پر از کثافت شتر فلانیها را بیاورد، و وقتی محمد سر بسجده میبرد شکمبه را بر کمر او بگذارد؟
پستترین و ذلیلترین آنها بلند شد، و رفت و شکمبهی پر از کثافت شتر را آورد. و چون پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم سر بسجده گذاشت، این مرد پلید شکمبهی پر از نجاست را روی کمر آن حضرت گذاشت.
مشرکان پست طینت در کناری تماشا میکردند و بشدت میخندیدند. و از شدت خنده بخود میپیچیدند.
دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم؛ فاطمه سر رسید و نجاستها را از پشت رسول خدا صلی الله علیه وسلم کنار زد و حرفهای بسیار تندی به مشرکان پست زد. چون پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم از نماز فارغ شد با صدای بلند شروع کرد به نفرین و دعا کردن بر علیه آنها؛ سه بار فرمودند: بار الها! تو دانی و قریشیان!
مشرکان مکه چون دعای پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم را شنیدند بشدت ترسیدند و در جای خودشان خشک وا ماندند، و خنده در دهانشان خشکید. پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم ادامه دادند: بار الها، تو دانی و ابوجهل هشام؛ و عقبه بن ربیعه، و شیبه بن ربیعه، و امیه پسر خلف، و عقبه پسر ابی معیط.
یار پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم؛ عبد الله پسر مسعود که بدانجا رسیده بود، و دعای پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم را شنید میگوید: قسم به آنکه حضرت محمد صلی الله علیه وسلم را پیک حق بسوی بشریت فرستاد، تمام آن افرادی را که پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم نام برد دیدم که در بدر کشته شدهاند، و با چشمان خود دیدم که چگونه کشان کشان آنها را میآوردند و در چالهای میانداختند.
بخاری آورده است که روزی عقبه پسر ابی معیط که از دشمنان سرسخت اسلام بود، از پشت به پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم حملهور شده، پارچهای دور گردن آن حضرت پیچید، و خواست او را خفه کند. ابوبکر از راه رسید و او را کنار زده داد زد: آیا کسی که بگوید: پروردگار من الله است، را میکشید؟!
چون آزار و اذیت قریشیان بیش از پیش شدت گرفت پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم به شهر “طائف” رفت. و قبیلههای ثقیف را به اسلام دعوت کرد. از آنها نیز جز سرسختی و استهزاء و مسخره و آزار و اذیت هیچ ندید. تا جائیکه پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم را با سنگ و کلوخ زدند و پاهایش را زخمی کردند. پیامبر چون پستی و رذالت مردم طائف را دید، و احساس کرد حرف حق را در این شهر خریدار و یار و یاوری نیست تصمیم گرفت به مکه بازگردد.
در راه بازگشت از طائف چون به “قرن الثعالب” رسید، بالای سرش را نگاه کرد. ابری بر او سایه افکنده بود. جبریل را در آن ابر دید که او را صدا میزند. جبریل گفت: خداوند آنچه این مردم به شما گفتند را شنید، و برخورد زشت آنها با شما را دید. و این فرشتهی کوههاست که خداوند او را فرستاده، هر چه میخواهی به او دستور ده تا انجام دهد.
فرشتهی کوهها پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم را صدا زد، و به او سلام کرده گفت: ای محمد! خداوند آنچه قوم تو به تو گفتند را شنید، و من فرشتهی کوهها هستم، خداوند مرا بسوی تو فرستاده، که هر آنچه میخواهی به من دستور ده تا انجام دهم. اگر میخواهی این دو کوه را بر سرشان زنم تا برای همیشه نیست و نابود گردند و به سزای اعمالشان برسند.
پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: نه، بلکه من امیدوارم خداوند از اینها فرزندانی بیافریند که تنها او را بندگی و عبادت کنند، و با او هیچ چیزی را شریک قرار ندهند([۲]).