تا اینجا از ۱۰ نفر از علمای شیعی نقل شد که این خطبه را در حق حضرت عمر فاروق رضی الله عنه می دانند که البته شواهد بیش از این هستند که در ادامه باز خواهد آمد! بعد از اینکه از ۱۰ نفر از بزرگان اهل تشیع که کثراً نهج البلاغه شناس! بودند نقل قول شد که این خطبه را در شان حضرت عمر فاروق می دانند ؛ می پردازیم به دفاعیه شیعیان در این مورد که به چند دسته تقسیم می شوند.
۱.این خطبه در مورد یکی از اصحاب است که قبل از نبی اکرم فوت شدند!
در این باره سرخسی می نویسد :«مدح بعض أصحابه بحسن السیره، و أنه مات قبل الفتنه الّتی وقعت بعد رسول اللّه- صلى اللّه علیه و آله. »
یعنی: مدح کرده است بعضی از اصحاب خود را به نیکو سیرتی ؛ و آن اصحاب قبل از وقوع فتنۀ بعد از فوت حضرت رسول صلی الله علیه وسلم فوت شدند(یعنی در حیات نبی اکرم صلی الله علیه وسلم فوت شدند) (أعلام نهج البلاغه(السرخسی)، ص ۱۹۲ و همچنین مکارم شیرازی نیز همین نظر را دارد و ایضاً در تنبیه الغافلین و تذکره العارفین، ج ۲ ص ۱۵۶نیز چنین آمده است) این دفاعیه قدیمی ترین دفاعیه است و قطب راوندی نیز این خطبه را به همین شکل توجیه کرده است!
جواب ما به این سخن بچگانه:
۱٫اگر این ادعای راوندی و سرخسی را قبول کنیم باید ادعای کسانی که گویند این خطبه در مدح سلمان و مالک است را، رد کنیم ؛ زیرا سلمان و مالک هر دو بعد از وفات نبی اکرم صلی الله علیه وسلم از دنیا رفتند! سلمان فارسی سال ۳۴ هجری در زمان خلافت سیدنا عثمان از دنیا رفتند و مالک اشتر در سال ۳۷ هجری در دوران خلافت سیدنا علی؛ و این با ادعای راوندی و سرخسی نمی خواند؛ پس خواه ناخواه یکی از این دو ادعا باطل است چون با هم در تضاد هستند.
۲٫در این خطبه از شهرها (=بلاد) صحبت به میان آمده است؛ حال بگویید کدام یک از اصحابی که در حیات نبی اکرم صلی الله علیه وسلم از دنیا رفتند، صاحب شهرها یا والی شهرها بوده اند؟؟ حتی یک مورد را نیز سراغ نداریم که در حیات نبی اکرم صلی الله علیه وسلم والی چندین شهر شده باشند و در حیات نبی اکرم صلی الله علیه وسلم از دنیا رفته باشند!
۳٫در خطبه آمده است که ” آن شخص با فوت خود امت را در راههای متفاوت جا گذاشت”
سوال این است که در حیات نبی اکرم صلی الله علیه وسلم چه کسی از دنیا رفته که چنین تاثیر عظیمی بر امت نهاده باشد؟ چگونه شخصی بوده که با از دنیا رفتنش مردم بین راههای راست و نادرست سرگردان ماندند؟؟ آن هم در زمانی که نبی اکرم صلی الله علیه وسلم خودشان زنده هستند!!!
۴٫بعضی اوقات گویند : «”صبحی صالح” که از علمای اهل سنت است، این خطبه را در مورد یکی از اصحاب می داند!» جواب این است که :
الف: اگر وی چنین گفته است؛ در عوض حداقل ۱۵ نفر از علمای شیعه این خطبه را در مورد حضرت عمر رضی الله عنه می دانند و این قول اشهر اقوال است چنانکه گفته اند:
محمد جواد مغنیه: «المعنى: (للّه بلاء- أو بلاد– فلان إلخ).. قیل: المراد بفلان أبی بکر. و قیل: عمر، و هو الأشهر» (فیظلال نهج البلاغه، ج ۳ ص ۳۳۰، محمد جواد مغنیه ؛ دار العلم للملایین _ بیروت)
لبیب بیضون: «أما ما ورد فی الخطبه (۲۲۶) من کلمات فیها ثناء على شخص مکنى عنه بکلمه (فلان) فقد اختلف الشرّاح فی المراد بهذا الرجل، و قال کثیر منهم أنه (عمر بن الخطاب). » (تصنیف نهج البلاغه، ص ۴۴۱)
میثم بحرانی:«به گفته شارحان مشهور، مراد از واژه فلان که در اول خطبه نقل شد، عمر خلیفه دوم است » (ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنمیثم)، ج ۴ ص ۱۷۸)
ب:چنانکه در بالا گذشت ؛ غیر ممکن است این نظریه درست باشد.
پ: قول صبحی صالح ( که کپی از دیگر نُسَخ نهج البلاغه است) هیچ چیز را مشخص نمی کند زیرا وی گفته است : «این خطبه در مورد یکی از یاران علی است» و هیچ توضیح اضافه ای نداده است ؛ اما، آیا شما فکر می کنید که صبحی صالح که از اهل سنت است بر این عقیده است که حضرت علی و حضرت عمر یاران یکدیگر نیستند؟؟ مسلماً خیر ؛ پس باز هم کارتان لنگ است.
اما دفاعیه شمارۀ دوی شیعه ها که چنین است:
۲٫این خطبه در مورد سلمان یا مالک اشتر است.
این نظر خوئی است )شرح نهج البلاغه خوئى ج ۱۴ ص ۳۷۴ (و همچنین نظر دشتی و شرقی، از مترجمین نهج البلاغه! …
اما جواب ما چنین است:
۱٫ ابتدا اینکه تکلیف را مشخص کنید، راوندی و مکارم که می گویند آن شخص ممدوح در خطبه، در حیات نبی اکرم صلی الله علیه وسم فوت شده؛ سلمان و مالک که بعدها از دنیا رفتند! ما کدام را از شما قبول کنیم؟ چرا این همه اضطراب و چرا این همه سرگردانی؟
۲٫ در خطبۀ مذکور صحبت از “بلاد” است ؛ بلاد به معنی شهرها (دقت کنید ؛ شهر ها نه شهر)و می دانیم که مالک والی هیچ جا نبود(قرار بود والی مصر شود ولی به مصر نرسیده بود که فوت شد) و سلمان هم حاکم مدائن بود آن هم به امر سیدنا عمر ؛ پس هیچ کدام از اینها صاحب یا فاتح یا حاکم “شهر ها”(بلاد) نبودند که این خطبه در موردشان مصدوق باشد، و ضمناً همین مدائن و مصر و بیت المقدس و … همه و همه (اصطلاحا) به عنوان شهرهای حضرت عمر رضی الله عنه (شهرهایی که جدیداً به امر او فتح شده بودند یا از ابتدا تحت حکومتش بودند) به حساب می آمدند .
۳٫می دانیم که سلمان رضی الله عنه در دوران خلافت سیدنا عثمان علیه السلام از دنیا رفتند، حال می پرسم: او در آن زمان که خود حضرت علی علیه السلام هم زنده بودند، فوتشان چه بود که مردم را در راههای غلط و درست رها کرد؟ او که در مدائن بود وفاتش چه کار به کل مسلمین داشت؟ و می بینیم که سیدنا علی در خطبۀ خودشان از مردم صحبت کرده اند که یقیناً تعمیم دارد بر کل مسلمین.
مالک اشتر نیز در دوران خلافت سیدنا علی علیه السلام از دنیا رفت، حال او که در راه رفتن به مصر از دنیا رفت، قبل از فوتش چه می کرد که پس از فوتش مردم در راههای درست و نادرست افتادند؟ آن هم در صورتی که خود حضرت علی زنده بودند!
۴٫در خطبۀ مذکور صحبت از مردم است که منظور کل مسلمین هستند، حال سلمان که در مدائن فوت شد و مالک که در مسیر مصر از دنیا رفت چه تاثیری بر مسلمانی که در آفریقاست می تواند داشته باشد؟ او که خلیفه نبود که بتواند بر کل بلاد اسلامی تاثیر گزار باشد و بعد از فوتش کل بلاد تحت فرماندهیش، متاثر شوند!
۵٫به شهادت کثیری از علمای اهل تشیع و خصوصاً کسانی که حول نهج البلاغه کتاب نوشته اند؛ منظور از این جمله: «أَصَابَ خَیرَهَا، وَسَبَقَ شَرَّهَا» = نیکی آن را دریافت و از شرش سبقت گرفت» منظور نیکی= “خلافت” است چنانکه “میثم بحرانی” چنین می گوید: «نیکى خلافت را دریافت و پیش از رسیدن شرّ آن از دنیا رفت»
و همچنین فیض الاسلام نیز می نویسد: «نیکوئى خلافت را دریافت و از شرّ آن پیشى گرفت.»(ترجمهوشرحنهجالبلاغه(فیضالاسلام)، ج۴ ص۷۲۲ ؛موسسه نشر و چاپ تالیفات فیض الاسلام _تهران چاپ پنجم)
سید کاظم ارفع نیز چنین می نویسد: «به خیر خلافت رسید و از شرّ آن آزاد شد»(ترجمهرواننهجالبلاغه، صفحهى ۸۰۲-۸۰۳، سید کاظم ارفع _ انتشارات فیض کاشانی _ تهران)
سید جمال الدین دین پرور :«پاک جامه و کم عیب درگذشت، به خیر خلافت رسید و از شرّش گریخت» (نهجالبلاغهپارسى(دینپرور) ص ۳۲۸، سید جمال الدین دین پرور ؛ بنیاد نهج البلاغه _تهران)
محمد مقیمی می نویسد:«نیکوئى خلافت را دریافت و از شر آن پیشى گرفت»(نهج البلاغه میراث درخشان امام علی(ع) ص ۸۴۶، محمد مقیمى ؛ انتشارات مهتاب _ تهران)
همینطور سید نبی الدین اولیائی در ترجمۀ نهج البلاغۀ :« به خوبى خلافت رسیده، از بدیش پیش افتاده» (ترجمه نهج البلاغه خطبۀ ۲۲۶، سید نبی الدین اولیائی ؛ انتشارات زرین _تهران)
و همچنین دکتر علی شریعتی در (تشیع علوی و تشیع صفوی ص۸۶ ) و عباس ایران دوست در (خورشید هدایت ج۲ ص۱۰۳۹-۱۰۴۰) و فؤاد فاروقی در (۲۵سال سکوت ص ۱۱۱) و محمد علی انصاری قمی در (ترجمهنهجالبلاغه، ص ۶۴۶) و ….
حال می پرسم: آیا سلمان خلیفه بود؟ آیا مالک خلیفه بود؟و آیا کسانی که در دوران خود نبی اکرم صلی الله علیه وسلم از دنیا رفتند، خلیفه بودند؟؟ خیر ؛ پس باید معترف شوید که منظور یکی از خلفای قبل از حضرت علی هستند که هر کدام را اختیار کنید، مراد ما حاصل می شود.
۶.اما جواب کلی و نکتۀ مهمی که کل این ایرادات را بر باد می کند این سوال است:
انگیزۀ حضرت علی یا نگارندۀ نهج البلاغه و یا ناقل روایت برای استفاده از قید “فلان” چه بود؟
بدون شک حضرت علی در خطبۀ خودشان از قید ” فلان” استفاده نکرده اند و حتماً نام “حضرت عمر” را ذکر کرده اند،وگر نه وقتی بگویند:«خدا فلانی را ….الخ» مردم از کجا بدانند که این فلان کیست ؟!! مگر حضرت علی قصد معما طرح کردن داشتند؟ پس بی شک حضرت علی نام سیدنا عمر را ذکر کرده اند ولی !!
ولی چرا مؤلف نهج البلاغه به جای نام حضرت عمر “فلان” نوشته است؟؟ اگر بگویید او همینگونه شنیده بوده ؛ می گویم چه دلیلی وجود دارد که ناقل روایت نام حضرت عمر را بر دارد و به جایش فلان را قرار دهد؟؟ چه دلیلی؟؟ غیر از اینکه بودن نام حضرت عمر چنانکه “بحرانی” اعتراف می کند متناقض با مذهب شیعه است؟ پس بدون شک منظور از فلان در خطبه حضرت عمر است و شیعه چون بر گرده او سنگین آمده نام وی را عوض کرده و “فلان” نهاده است …ولی باز اگر بگویید منظور سلمان و مالک و … هستند ؛ میگویم: هیچ دلیل و انگیزه ای وجود ندارد که سید رضی یا ناقل روایت نام سلمان و مالک و … را حذف کند و به جایش فلان بنهد !! و این بسیار بسیار واضح است و هر عاقلی که کمی منصفانه به این مطلب بنگرد .. نکته را می گیرد!! چون مدح سلمان و مالک جنبۀ سیاسی نداشته است و این تعریف چیزی را عوض نمی کرده که حالا بخواهند نام را برداشته به جایش “فلان” بگذارند ولی مدح حضرت عمر آن هم از زبان حضرت علی برای شیعه بسیار سنگین است به همین دلیل یا خود سید رضی و یا ناقل روایت چون اهمیت این خطبه را می دانستند، نام حضرت عمر را حذف کردند. (هر چند این حذف نام هم کارشان را آسان نکرده است ؛ زیرا وقتی شخصی بگوید : حیوانی داریم که یک خرطوم بلند دارد و بزرگترین حیوان بر خشکی است، ما می دانیم که منظور وی “فیل” است ؛ و زمانی که حضرت علی رضی الله عنه آن فلان را به آن شکل می ستایند ما می فهمیم که منظور وی فقط می تواند حضرت عمر باشد و یا ابوبکر صدیق، چون آن صفات با کس دیگری نمی خواند.)