به هر حال، برای ما فرقی نمی کند؛ چه در مورد سیدنا ابوبکر باشد و چه در مورد حضرت عمر ؛ هر دو مطلوب ما را می رساند.
۲- ابن ابی الحدید که یکی از شارحان نهج البلاغه است و به اعتراف شیخ عباس قمی(الکنی و الالقاب عباس قمی ج۱ ص ۱۸۵ ) و خوانساری (روضات الجنات خوانساری ج۵ ص ۲۰ –۲۱ ) و آغا بزرگ طهرانی (الذریعه الی تصانیف الشیعه، آغا بزرک الطهرانی ج ۴۱ ص۱۵۸) از علمای اهل تشیع است و علامه ابن کثیر نیز او ار شیعی غالی میداند. (البدایه والنهایه ج ۱۳ ص۲۳۳ ) و همینطور الیان سرکیس در معجم المطبوعات او ار از اکابر شیعه میداند و حاجی خلیفه نیز در کشف الظنون او را شیعه معرفی میکند؛ میگوید:
«منظور از فلانی، در این خطبه، عمر بن خطاب میباشد؛ «وقد وجدت النسخه التی بخط الرضى أبى الحسن جامع ( نهج البلاغه ) وتحت ( فلان ) ( عمر )» = من، نسخهی خطی نهجالبلاغه را که به خط گردآوردندهی آن یعنی رضی ابی الحسن نوشته شده بود، دیدم که ذیل کلمهی فلانی، عمر نوشته بود.»
ابنابیالحدید، همچنین میگوید: «در اینباره از ابوجعفر یحیی بن ابیزید علوی پرسیدم؛ او، نیز به من گفت: «منظور، عمر بن خطاب است.» گفتم: «آیا امکان دارد که امیرالمؤمنین اینگونه از عمر، تعریف کنند؟» ابوجعفر گفت: «آری»(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۱۲، ص ۳- ۴ وی حدود ۸۵ صفحه در شرح این خطبه نوشته است)
۳– دکتر علی شریعتی نیز در مورد این خطبه می گویند:
«آفرین بر فلان (عمر)، کجی را راست کرد و درد را درمان نمود و سنت رسول را برپا داشت و فتنه را پشت سر گذاشت پاکدامن رفت اندک عیب، خیر خلافت را به چنگ آورد و از شرش پیشی جست، طاعت خداوند را ادا کرد و بر حقش تقوی ورزید رحلت کرد و خلق را در راههای شعبه شعبه رها کرد، آنچنانکه گمراه در آن راه نمی یابد و انسان در راه استوار نمی ماند. »
شریعتی قبل از ترجمه خطبه می نویسد : «بزرگواری، ادب انسانی، انصاف، اعتراف ارزشهای رقیب، ستایش از فضیلتهای کسی که نقیصت هایی نیز دارد عیب و هنر دیگری را گفتن، در آغاز همه خدمات و صفات مثبت کسی را گفتن و در پایان از اوـ با تعبیری عمیق و در عین حال مودبانه ـ انتقاد کردن . . . درسی است که علی به انسانیت می آموزد و به ویژه به ناقدان و قضاوت کنندگان درباره شخصیتها و حتی درباره مخالف ! »
(تشیع علوی و تشیع صفوی ص۸۵- ۸۶، شریعتی ؛چاپ دوم ۱۳۷۸ انتشارات چاپخش تهران و در ص۱۰۸ چاپ :سازمان انتشارات حسینیه ارشاد!)
۴– فؤاد فاروقی شیعی نیز در کتاب “۲۵ سال سکوت” این خطبه را در شأن حضرت عمر رضی الله عنه می داند و بسیار زیبا می نویسد:
«خدا شهرهای فلان _ عمر بن خطاب_ را برکت دهد و نگاهدارد که کجی را راست نمود (گمراهان را به راه آورد) و بیماری را معالجه کرد(مردم شهرهایی را به دین اسلام گرداند) و سنت را برپا داشت (احکام پیغمبر را اجرا نمود)و تبهکاری را پشت سر انداخت پاک جامه و کم عیب از دنیا رفت . نیکوئی خلافت را دریافت و از شر آن پیشی گرفت . طاعت خدا را به جا آورده از نافرمانی او پرهیز کرده، حقش را ادا نمود (ولیکن) از دنیا رفت در حالی که مردم را در راه های گوناگون انداخت (به طوری که) گمراه : در آن ها راه نمی یابد، و راه یافته بر یقین و باور نمی ماند!.» (۲۵سال سکوت،فؤاد فاروقی صص ۱۱۱؛ انتشارات عطائی _تهران _ ۱۳۷۹)
۵-محسن فارسی که او نیز مترجم نهج البلاغه است می نویسد: «چنانکه در شرح شیخ محمد عبده و ابن ابى الحدید و ابن میثم بحرانى آمده (فلان) در اینجا کنایه از خلیفه دوم عمر بن الخطاب است. »(پاورقی “نهج البلاغه در سخنان علی (ع)” ص ۳۲۱،محسن فارسی؛ انتشارات امیر کبیر _ تهران)
۶- سید نبی الدین اولیائی در ترجمۀ نهج البلاغۀ خود این خطبه را اینگونه شروع می کند:۲۲۶- در باره عمر بن خطاب , خدا شهرهاى فلان را برکت دهد که کژىها را راست گردانده، بیمارىها را درمان کرد، و سنت را برپاداشت، تبهکارى را پشت سرافکند، پاک جامه و کم عیب از جهان برفت، به خوبى خلافت رسیده، از بدیش پیش افتاده، طاعت خداى را به جاى آورده، حقش را اداء و از نافرمانى پرهیز کرد، از جهان کوچید، در حالى که مردم را در راههاى گوناگون انداخت به طورى که گمراه در آنها راه نمىیابد و هدایت شده بر یقین نمىنماید. »(ترجمه نهج البلاغه خطبۀ ۲۲۶، سید نبی الدین اولیائی ؛ انتشارات زرین _تهران)
۷– محمد مقیمی می نویسند:«۲۱۹» «حضرت در اینجا «عمر» را ستوده ولى در حالى که لا به لاى این تعریف ظاهرى توبیخ و سرزنش نموده است».
خداوند شهرهایش را برکت دهد و آنها را از کفر نگاهدارد که از راههاى ناراست راست گردانید و بیمارى کفر را معالجه کرد و سنت رسول خدا (ص) را بر پاداشت روى از تبهکارى و فتنه و فساد برتافت و پاک جامه و کم عیب از جهان رفت. نیکوئى خلافت را دریافت و از شر آن پیشى گرفت، طاعت خدا را بجا آورده از نافرمانى او پرهیز کرده حقش را ادا نمود و لیکن از دنیا رفت در حالى که مردم را در راههاى گوناگون انداخت بطورى که گمراه در آن راه نیابد و راه یافته ایقان و اطمینانش نباشد. » (نهج البلاغه میراث درخشان امام علی(ع) ص ۸۴۶، محمد مقیمى ؛ انتشارات مهتاب _ تهران)
۸- سید جمال الدین دین پرور که او نیز از کسانی است که نهج البلاغه را ترجمه کرده است؛ می نویسد:« ۲۱۹ کلام در باره خلیفه دوم , خداوند مملکت فلانى را آبادان سازد و برکت دهد که کژیها را راست کرد و از او بیماریها درمان یافت، سنّت را بپا داشت و فتنهها را پشت سر انداخت، پاک جامه و کم عیب درگذشت، به خیر خلافت رسید و از شرّش گریخت، از خدا اطاعت مىکرد و بحق از او حساب مىبرد، از میان مردم رخت بر بست و آنها را در راهها و بحرانها وانهاد که نه گمگشته در آن ره مىیافت و نه ره یافته به یقین مىرسید»(نهجالبلاغهپارسى ص ۳۲۸، سید جمال الدین دین پرور ؛ بنیاد نهج البلاغه _تهران)
۹٫ خوب است که بدانید کسانی هستند که کتاب ” نهج البلاغه” را به صورت منظوم و در قالب شعر در آورده اند؛ یکی از آنان، “عباس ایران دوست” است که در مورد خطبۀ مشار الیه می سراید:
بود این سخن هم از آن جان جان … که روشن کند دل ز پیر و جوان
که در باره یکتن از اهل دل …. بیان کرده این منطق مستدل
که آنهم بتعریف باشد عمر … همانا بتوصیف اهل خَبَر
خدا شهرهاى فلان را تمام … برکت دهد حفظ سازد مدام
که در وى کجى را همى راست کرد …. بواقع هر آن چیز مىخواست کرد
مرض را شفا داد و فوز علاج … جهان را بداد اعتدال مزاج
بهر شهر کافرنشین از و داد … بیارى حق رنگ اسلام داد
به پا داشت سنت ز دین مبین … همىکرد اجراء خود احکام دین
تبهکارى از هر جهت پشت سر … در انداخت آن مرد نیکو سیر
که در عصر وى همچنان در بلاد … چو خوش بنگرى فتنه رخ نداد
همانا برفت از جهان لا جرم … بیک جامه پاک و با عیب کم
نکوئى جاه خلافت درست … بدانست از روزگار نخست
ز شرش از آن روى پیشى گرفت …. که کرد از هنر کارهاى شگفت
بعصرش خلافت گرفت اعتبار … ز لغزش جدا بود از هر کنار
اطاعت ز حق کرد و حقش ادا … همىکرد اندر جهان برملا
برفت از جهان در چنان وضع و حال … که بگرفت رخسار گیتى ملال
که در گونهگون راه مردم تمام … همانا در انداخت از خاص و عام
بدانسان که گمراه در آن نه راه … همى یابد اى رهرو دین پناه
دگر آنکه ره یافته بر یقین … نه باقى بماند درین سرزمین
(خورشید هدایت ج۲ ص ۱۰۳۹-۱۰۴۰، عباس ایراندوست ؛ انتشارات اسلامیه _ تهران)
۱۰٫ محمد حسین سلطانی نیز چنین نظمی ترتیب داده است و عنوان این نظم را زیبا انتخاب کرده و سروده است
نشانه شخصیت (عمر ابن خطاب)
چه شخص عجیبى بدى در مسیر که رفتار وى بد همى دلپذیر
کجىها زدود و مداوا نمود به رفع معایب رهى برگشود
بپاشد از او دین حىّ مبین بُدى گر چه آشوبى اندر کمین
بُدى جامه پاک و نیالود تن ز دنیا برفت و نبودش محن
ز خیرش به مردم بیامد پدید بدینگونه عمرش بپایان رسید
جدا بودى از شرّ نبودش نشان مطیعى به امر خداى جهان
بجز این نبودش ره دیگرى که بودش در این ره بسى برترى
براه حقیقت ورا بود گام بدى دمبدم از پى انسجام
پراکنده شد ملت از رفتنش نتیجه شد اینسان ز ره بردنش
نه گمره بیامد به راه درست که بودى ز بیخ و ز بنیاد سست
نه آن کس که بودش به ره اعتقاد به راهى بدینگونه پایى نهاد
(نهج البلاغه منظوم خطبه۲۲۱، محمد حسین سلطانی ؛ انتشارات به آفرین _ تهران)