پایداری بر حق و اطمینان به آن و عدم تغییر

از مهمترین نتایج پایبندی به منهج سلف، ثبات و پایداری بر حق تا فرارسیدن مرگ و عدم تغییر و دگرگونی می باشد. چنانکه خداوند متعال می فرماید: «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَهِ وَیُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِینَ وَیَفْعَلُ اللّهُ مَا یَشَاء» (ابراهیم: ۲۷) «الله کسانی را که ایمان آوردند، با گفتار ثابت (کلمه توحید) در زندگی دنیا و (هم) آخرت پایدار (و ثابت قدم) می‌دارد و ستمکاران را گمراه می‌سازد و الله هر چه بخواهد؛ انجام می‌دهد».

علامه عبدالرحمن بن ناصر السعدی رحمه الله می گوید: «خداوند متعال خبر می دهد که بندگان مومنش را که ایمان قلبی دارند، پایدار می دارد. ایمان قلبی مستلزم اعمال اعضا و جوارح است و اعمال جوارح نتیجه ایمان قلبی می باشد. پس خداوند مومنان را در زندگی دنیا به هنگام رویارویی با شبهات هدایت نموده و به سوی یقین رهنمون ساخته و پایدار می دارد. و هنگام مواجه شدن با شهوات آنان را از اراده ای قطعی و راستین برخوردار می سازد تا آنچه را که خداوند دوست دارد بر آنچه هوای نفس است مقدم دارند. و آنان را به هنگام مرگ بر دین اسلام و خاتمه نیک پایدار می دارد».[۱]

   

چنانکه خداوند متعال پیامبرش را به ثبات و پایداری بر حق تا هنگام مرگ امر نموده و می فرماید: «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلاَ تَطْغَوْاْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» (هود: ۱۱۲) «پس (ای پیامبر!) همان‌گونه  که فرمان یافته‌ای، استقامت کن و (نیز) کسی‌ که با تو (به الله) رو آورده است (باید استقامت کند) و سرکشی نکنید، بی‌گمان او به آنچه که می‌کنید، بیناست». خداوند متعال در این آیه پیامبر و مومنان همراه او را به استقامت و پایداری امر می کند. چنانکه آنان را امر می کند شرایعی را که خداوند مشروع نموده، در پیش گیرند و عقاید درستی را که خداوند به آنان ارزانی داشته است، پاس دارند و از آن منحرف نشوند و بلکه بر آنها مداومت داشته باشند.[۲] چنانکه می فرماید: «وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» (حجر: ۹۹) «پروردگارت را عبادت کن تا هنگامی‌که یقین (= مرگ) به سراغت آید».

ثبات و پایداری فضل و منتی از جانب خداوند متعال است چنانکه خداوند متعال منتش بر رسولش و حفظ او از دشمنانش را یادآور می شود. دشمنانی که از هر طریق در پی به فتنه انداختن او بودند. خداوند متعال می فرماید: «وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَ إِذاً لاَتَّخَذُوکَ خَلیلاً» (اسراء:۷۳) «و (ای پیامبر!) نزدیک بود (مشرکان) تو را (با وسوسه‌های خود) از آنچه بر تو وحی کرده‌ایم، منصرف کنند تا غیر آن را به ما نسبت دهی و آنگاه تو را دوست خود بگیرند». سپس تثبیت رسول خدا  صلی الله علیه و سلم را ذکر نموده و می فرماید: «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ»: «اگر ما تو را (بر حق) استوار و پا بر جای نمی داشتیم و با عدم اجابت تو به دعوت آنها بر تو منت نمی گذاشتیم»؛ «لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلیلاً»: «نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی».

خداوند متعال در قرآن مهمترین اسباب ثبات و پایداری بر حق – پس از تثبیت خداوند- قصه های پیامبران و … ذکر می کند. آنجا که می فرماید: «وَ کُلاًّ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ وَ جاءَکَ فی‏ هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَهٌ وَ ذِکْری‏ لِلْمُؤْمِنینَ»[۳] یعنی: قلبت را استوار و پا برجای نمودیم تا آرام گیرد و پایداری کنی و صبر پیشه سازی چنانکه پیامبران اولوالعزم صبر کردند. زیرا انسان دوست دارد از دیگران الگو بگیرد و با اقتدا به دیگران بهتر می تواند کارهایش را لنجام دهد و از این طریق می خواهد از دیگران گوی سبقت را ببرد و حق نیز با بیان شواهد متأثر می گردد.

تغییر و دگرگونی از عادت های اهل بدعت می باشد.حذیفه بن یمان می گوید: «گمراهی این است که معروف را منکر و منکر را معروف بدانی؛ از رنگ عوض کردن در دین برحذر باشید چرا که دین خداوند یکی است».

و از عیسی بن مَعن روایت است که می گوید: «روزی مالک بن انس درحالی که در مسجد بر دستانش تکیه زده بود، از مسجد خارج شد. مردی که به او ابوالجویره گفته می شد خود را به او رساند.- ابوالجویره متهم به دیدگاه ارجاء بود- و گفت: ای ابوعبدالله، سخنی با تو دارم آن را از من بشنو؛ و در برابر تو به آن استدلال می کنم و از دیدگاه خود خبر می دهم. امام مالک گفت: اگر بر من غلبه کردی؟ گفت: اگر بر تو چیره شدم، از من پیروی می کنی. امام مالک گفت: اگر فرد دیگری آمد و بر هر دوی ما چیره شد چه؟ وی گفت: از او پیروی می کنیم. پس امام مالک رحمه الله گفت: «خداوند محمد را با یک دین فرستاد اما تو را می بینم که از دینی به دینی منتقل می شوی».

عمر بن عبدالعزیز رحمه الله می گوید: «هرکس دینش را هدف اختلافات قرار دهد، بیشترین انتقال در دین را خواهد داشت».[۴]

و شیخ الاسلام رحمه الله می گوید: «به طور کلی ثبات و پایداری و استقرار در بین اهل حدیث و سنت چندین برابر اهل کلام و فلسفه می باشد».[۵]

شیخ ابوعبدالله محمد بن عبدالکریم شهرستانی[۶] می گوید: «نزد فلاسفه و متکلمین جز سرگردانی و پشیمانی چیزی نیافته است. آنجا که می گوید:

عَمری لقد طُفتُ المعاهِدَ کُلَّها             وسَیَّرتُ طَرفی بین تلک المعالِمِ

فلم أرَ إلَّا واضَعاً کفَّ حائِرٍ              علی ذَقَنٍ أو قارعاً سِنَّ نادِم

«به جانم سوگند همه جا را گشته ام و همه سرزمین ها را پیموده ام، چیزی ندیدم جز گذاشتن کف سرگشتگی بر چانه یا کشیدن دندان پشیمانی».

ابوالمعالی جوینی[۷] می گوید: «دوستان و یاران ما، به علم کلام مشغول نشوید. اگر می دانستم کلام مرا به این درجه می رساند، هرگز به آن مشغول نمی شدم». و همچنین می گوید: «اهل اسلام را رها کرده و سوار بر دریای بزرگ (کلام و فلسفه) شدم. در امری شناور شدم که از آن نهی شده بود. همه اینها در جستجوی حقیقت و فرار از تقلید بود. اما اکنون از همه آنها به کلام حق باز می گردم؛ دین پیرزنان را بر خود لازم بگیرید؛ اگر لطف و رحمت خداوند شامل حال من نشود، بر دین پیرزنان می میرم و عاقبت و سرانجام من به هنگام سفر از دنیا کلمه ی اخلاص خواهد بود».[۸]

همچنین شمس الدین خسروشاهی – از بزرگ ترین شاگردان فخر رازی – به برخی از افراد فاضل و دانشمندی که نزد وی آمدند، گفت: «اعتقاد و باور شما چیست؟ گفتند: آنچه مسلمانان بدان اعتقاد دارند. وی گفت: به آن یقین داری؟ گفت: بله؛ وی گفت: به خاطر این نعمت از خداوند سپاسگزاری کن و شکر او را به جای آور؛ اما به خدا سوگند من نمی دانم به چه اعتقاد دارم. به خدا سوگند نمی دانم اعتقادم چیست! به خدا سوگند نمی دانم به چه اعتقاد دارم! و چنان گریست که ریشش خیس شد».

ابن ابی الحدید آن فاضل مشهور عراقی می گوید:[۹]

فیک یا أُغلوطهَ الفِکرِ            حارَ أمری وانقضَی عُمُری

سافرت فیکَ العقولُ فَما          ربحت إلّا أذَی السَّفرِ

فَلَحَی اللهُ الأُلَی زَعَمُوا             أنّکَ المعروفُ بِالنَّظرِ

کذبوا، إنّ الّذی ذکروا              خارجٌ عن قوّه البشر

«به خاطر تو ای مغالطه  کاری های فکر، سرگشته و حیران شدم. عمرم بیهوده تلف شد. عقل و اندیشه ها به خاطر تو مسافرت کردند و جز اذیت و آزار سفر چیزی نصیب شان نشد. خداوند متعال زشت روی گرداند کسانی را که می پندارند تو به تدبر و تأمل معروفی؛ دروغ گفتند زیرا چیزی که ذکر کرده اند از توان بشر خارج است».

 و خونجی[۱۰] به هنگام مرگ گفت:  «از آنچه به دست آوردم چیزی ندانستم جز اینکه ممکن الوجود به مرجح نیاز دارد. سپس گفت: نیازمندی یک وصف سلبی است. می میرم درحالی که چیزی را ندانسته ام».

و محمد بن واصل حموی[۱۱] می گوید: «بر بسترم دراز می کشم و ملحفه را روی صورتم می گذارم و با دلایل و حجت های این و آن روبرو می شوم تا اینکه صبح فرا می رسد درحالی که چیزی از آنها در نظرم ترجیح نیافت». هرکس به چنین حال و وضعیتی می رسد، اگر خداوند با رحمت خود به کمک او نرسد، زندیق می شود چنانکه ابویوسف[۱۲] می گوید: «هرکس دین را به وسیله ی کلام کسب کند، زندیق و هرکس مال را از راه کیمیا (شیمی) جستجو کند، مفلس و درمانده می شود. و هرکس در پی احادیث غریب است، دروغ گفته است».

و امام شافعی می گوید: «حکم من در مورد اهل کلام این است که با شاخه های درخت و کفش تنبیه شوند و در میان قبایل و تیره های مختلف گردانده شوند و گفته شود: این سزای کسی است که قرآن و سنت را رها کرده و به کلام روی آورد».

و همچنین می گوید: «به چیزی از اهل کلام مطلع شدم که گمان نمی کنم مسلمانی آن را بگوید؛ براستی اگر انسان به هر آنچه خداوند از آن نهی کرده جز شرک، مبتلا شود، برای او بهتر است از اینکه به کلام مبتلا شود».[۱۳]

اینان (فلاسفه و متکلمین) را می یابیم که در هنگام مرگ به مذهب و عقیده ی پیرزنان رجوع می کنند و به آنچه پیرزنان بدان اقرار دارند، اقرار می کنند و از حقایقی که به آنها دست یافتند، روی گردانند، حقایقی که نزد آنها از قطعیات بود اما فساد آنها بر ایشان روشن گردید یا اینکه صحت آن برای شان روشن نشد، اما دوای چنین بیماری همان کلماتی است که رسول خدا  صلی الله علیه و سلم چون شبانه برای اقامه ی نماز برمی خاست، نمازش را با آنها آغاز می کرد. چنانکه می فرمود: «اللهُمَّ رَبَّ جَبْرَائِیلَ، وَمِیکَائِیلَ، وَإِسْرَافِیلَ، فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ، عَالِمَ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ، أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبَادِکَ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ، اهْدِنِی لِمَا اخْتُلِفَ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِکَ، إِنَّکَ تَهْدِی مَنْ تَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»:[۱۴] «خدایا، ای پروردگار جبرئیل و میکائیل و اسرافیل، ای آفریدگار آسمان ها و زمین از نیستی، ای آگاه از نهان و آشکار، تو میان بندگانت داوری خواهی کرد. درباره ی چیزی که در آن اختلاف پیدا می کنند. مرا با فرمان خود در حقی که در آن اختلاف پدید آمده و اختلاف شده است، هدایت کن؛ قطعا تو هر که را بخواهی به راه راست رهنمود و رهنمون می فرمایی».

رسول خدا  صلی الله علیه و سلم با ذکر ربوبیتِ خداوند نسبت به جبرئیل و میکائیل و اسرافیل، به خداوند متعال روی می کرد تا به فرمان خود او را در حقی که در آن اختلاف شده، هدایت کند چرا که حیات قلب با هدایت است. چنانکه خداوند متعال این سه فرشته مقرب را عهده دار حیات نموده است: جبرئیل عهده دار نزول وحی است که سبب حیات قلب می باشد. میکائیل عهده دار باران است که سبب حیات جسم و سایر حیوانات می باشد و اسرافیل عهده دار دمیدن در صور است که سبب حیات عالم و بازگشت ارواح به اجساد می باشد.

پس توسل به خداوند متعال به وسیله ی ربوبیت خداوند متعال نسبت به این ارواح سه گانه یِ عهده دار امر حیات، تأثیر بزرگ و بسزایی در حصول مطلوب خواهد داشت. والله المستعان.[۱۵]

 

 

[۱] – تیسیر الکریم الرحمن: ۵۴۸

[۲] – همان: ۵۳

[۳] – (هود: ۱۲۰) «و ما هریک از اخبار پیامبران  را بر تو باز گو کردیم تا بوسیله‌ی آن، دلت را استوار گردانیم و در این (قرآن) برای تو حق و برای مؤمنان موعظه و تذکری آمده است».

[۴] – صحیح؛ دارمی: ۱/۳۴۲، ۳۱۲؛ الشریعه، آجرّی: ۱/۱۸۹، ۱۲۲؛ ابن سعد، الطبقات: ۵/۲۷۳؛ لالکائی در شرح اصول اعتقاد اهل السنه و الجماعه: ۲۱۶؛ ابن بطه در الابانه: ۵۶۶؛ ابن عبدالبر در جامع بیان العلم: ۲/۹۳۱، ۱۷۷۰؛ خطیب بغدادی در «الفقیه و المتفقه»: ۶۱۲؛ و ابوعبدالله الدانی بن منیر آل زهوی: ۱/۱۰۵ آن را صحیح دانسته است.

[۵] – مجموع الفتاوی: ۴/۵۱

[۶] – شهرستانی: محمد بن عبدالکریم بن احمد، ابوالفتح شهرستانی؛ وی در سال ۴۶۷ هجری و گفته شده ۴۷۹ هجری متولد شد. متکلمی اشعری مذهب می باشد. ملقب به شیخ اهل کلام و حکمت؛ متهم است به انحراف به سوی اهل بدعت چون اسماعیلیه و دعوت به سوی آنها؛ ابن السمعانی می گوید: متهم به الحاد و غلو در تشیع می باشد. از تألیفات وی عبارت است از: نهایه الاقدام فی علم الکلام، الملل والنحل؛ در سال ۵۴۸ هجری فوت شد. نگا: لسان المیزان، ابن حجر: ۲/۴۲۷؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی: ۲۰/۲۸۶؛ طبقات الشافعیه، ابن قاضی شهبه: ۱/۵۷؛ و فیات الاعیان، ابن خلکان: ۴/۲۷۴

[۷] – ابوالمعالی جوینی: امام بزرگ، شیخ شافعیه، امام الحرمین، ابوالمعالی، عبدالملک بن امام ابومحمد عبدالله بن یوسف بن عبدالله بن یوسف بن محمد بن حیویه جوینی نیشابوری، ضیاءالدین شافعی؛ صاحب تصانیفی چند؛ وی در ابتدای سال ۴۱۹ هجری متولد شد. سیر اعلام النبلاء.

[۸] – تلبیس ابلیس: ۸۴-۸۵

[۹] – عزالدین ابوحامد عبدالحمید بن هبه الله مدائنی معتزلی، نویسنده و شاعر؛ صاحب شرح نهج البلاغه؛ وی در سال ۶۵۵ هجری فوت شد. نگا: الوفیات: ۲/۲۵۹؛ البدایه و النهایه: ۱۳/۱۹۹

[۱۰] – خونَجی: محمد بن ناماور بن عبدالملک خونجی؛ در اصل فارسی می باشد. به مصر رفت و سِمت قضاوت در مصر را عهده دار شد. در سال ۶۴۶ وفات کرد. کتاب «کشف الاسرار عن غوامض الافکار» در موضوع منطق از تألیفات اوست. نگا: سیر اعلام النبلاء: ۲۳/۱، ۱۴۶؛ نگا: درء تعارض العقل مع النقل: ۱/۱۶۲، ۳/۲۶۲٫

[۱۱] – متوفای سال ۶۹۷ هجری؛ نگا: درء التعارض العقل و النقل: ۱/۱۶۵ و ۳/۲۶۳

[۱۲] – ابویوسف: امام، علامه، فقیه عراقی هایعقوب بن ابراهیم انصاری کوفی، از یاران امام ابوحنیفه؛ از هشام بن عروه و سائب بن یزید روایت شنیده است و افرادی چون یحیی بن معین و احمد و جمعی کثیر از او روایت کرده اند. در ماه ربیع الآخر سال ۱۸۲ در سن ۶۹ سالگی فوت شد. نگا: طبقات الحفاظ

[۱۳] – بیهقی در مناقب الشافعی: ۱/۴۵۳-۴۵۴؛ و در توضیح آن می گوید: منظور شافعی از این سخن حفص الفرد و امثال وی از اهل بدعت می باشد. حفص معتقد به خلق قرآن بود. نگا: آداب الشافعی و مناقبه، ص: ۱۸۲؛ تبیین کذب المفتری، ص: ۳۴۱

[۱۴] – مسلم: ۱۷۷؛ و ابوعوانه

[۱۵] – شرح العقیده الطحاویه، ص: ۲۰۹-۲۱۰

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …