مؤرّخان بارها بیان داشتهاند که عثمان، به دلیل محبت و علاقه بسیار به خویشاوندان خود، آنان را در مناصب مختلف به کار گرفت و دست آنان را در حکومت باز گذاشت و همین ادّعاهای نادرست، خشم مردمان بسیاری را علیه این مرد با اخلاص برانگیخته است (الدوله الأمویه المفتری علیها، ص۱۵۹٫ )
عثمان تنها پنج تن از خویشاوندان خود را به ولایت گمارد، که عبارتند از:
معاویه بن ابی سفیان، عبدالله بن سعد بن ابی سرح، ولید بن عقبه، سعید بن عاص و عبدالله بن عامر بن کریز، و این اقدام از نظر آن مردمان، نادرست بوده و به همین دلیل به خاطر آن، عثمان را مورد طعن و انتقادات تند و ناروای خود قرار دادهاند. برای اینکه به این طعنهها و گمانهزنیهای نادرست پاسخی قاطع داد شود، نخست باید والیان عثمان را بشناسیم و آن وقت به قضاوت بنشینیم که عثمان چند درصد از آنان را از میان خویشاوندان خود برگزید. والیان عثمان عبارت بودند از: ابوموسی اشعری، قعقاع بن عمرو، جابر مزنی، حبیب بن مسلمه، عبدالرحمن بن خالد بن ولید، ابو الاعور سلمی، حکیم بن سلامه، اشعث بن قیس، جریر بن عبدالله بجلی، عینیه بن نهاس، مالک بن حبیب، نسیر عجلی، سائب بن اقرع، سعید بن قیس، سلمان بن ربیعه، خنیس بن حبیش، احنف بن قیس، عبدالرحمن بن ربیعه، یعلی بن امیه، عبدالله بن عمرو حضرمی و علی بن ربیعه بن عبدالعزی. میبینیم که تعداد والیان عثمان بیست و شش نفر بودهاند. حال این پرسش را مطرح میکنیم: آیا عثمان حق نداشت پنج نفر از بنیامیه را که خود حضرت رسول از آنان بیشتر از دیگران در مشاغل و مناصب حکومتی استفاده میکرد،به منصب ولایت برگزیند؟
از طرف دیگر، همهی این پنج نفر، به طور همزمان، بر مسند قدرت نبودهاند. به عنوان مثال، عثمان بعد از عزل ولید، سعید بن عاص را به جای او منصوب نمود که به دلیل بعضی مسایل و اتفاقات، پس از مدتی او را نیز عزل کرد. به این ترتیب هنگام شهادت عثمان تنها سه نفر از امویان بر مسند قدرت بودند و آنان عبارت بودند از معاویه، عبدالله بن ابی سرح و عبدالله بن عامر، همچنین باید دانست که عثمان، ولید و سعید بن عاص را از ولایتی عزل نمود که پیشتر عمر، سعد بن ابی و قاص را از ولایت آن شهر عزل نموده بود. در واقع کوفه، شهری بود که مردم آن همیشه در مورد والیان خود، ابراز نارضایتی کرده و از آنان انتقاد مینمودند و عزل سعید و ولید به خاطر نقص و ضعف آنان نبود. بنابراین طعنه بر آنان و نیز شخصیت والای عثمان روا نیست و ایراد متوجه شهری است که آنان والی آنجا بودهاند.( حقبه من التاریخ، ۷۵٫)
خود رسول خدا نیز افرادی از بنی امیّه را در حکومت خویش به کار میگرفت. ابوبکر و عمر نیز که قرابتی با امویان نداشتند، در دولت خود از آنان استفاده میکردند. به دلیل شرافت و اعتبار بنیامیه، تعداد افرادی که از آنان در حکومت رسول خدا مشغول به کار بودند از هر قبیله دیگری بیشتر بود. به عنوان مثال، پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم عتّاب بن أُسید بن أبی العاص و أبوسفیان بن حرب را به ترتیب به ولایت مکه و نجران منصوب نمودند، خالد بن سعید را مسئول جمعآوری زکاتهای بنی مذجح ساخت و أبان بن سعید را نخست فرمانده چند سرّیه نمود و سپس ولایت بحرین را به او سپرد. عثمان نیز به تبعیت از رسول خدا صلی الله علیه وسلم، همان افراد و یا هم قبیلهایهای آنان را در حکومت خود به کار گماشت.
ابوبکر و عمر نیز چنین رفتار نمودند کما اینکه ابوبکر، یزید بن ابی سفیان را به فرماندهی فتوحات شام منصوب نمود و پس از او عمر، یزید را در منصب خود ابقا کرد و پس از یزید، برادرش معاویه را به مسئولیت گمارد. (منهاج السنه (۳/۱۷۵-۱۷۶)
حال ممکن است این سؤال به ذهن مخاطب برسد که آیا این افراد، در مسئولیتهای خود، موفق بوده و توانستهاند لیاقت خویش را به اثبات رسانند. ما در این مورد و در صفحات بعد، به تفصیل، دیدگاه علما و بزرگان دین را منعکس خواهیم نمود.
عثمان خلیفهای بود ره یافته که باید به او اقتدا نمود. اقدامات او خود، منبع الهام بسیاری از قوانین و احکام شریعت بوده است. باید به یادداشت همانطور که عمر، از به کار گرفتن نزدیکان خود در دولت اجتناب مینمود و آن را به دیگران نیز توصیه میکرد، عثمان، نزدیکان با لیاقت و مورد اطمینان خود را در مسئولیتهای مختلف به کار میگماشت و هر کس با دقت در سیره او مطالعه نماید به لیاقت و توان مدیریت بالای این افراد پی خواهد برد. ( الأساس فی السنه (۴/۱۶۷۵).
والیان و کارگزارانی را که عثمان از میان خویشاوندان خود برگزید، افرادی بودند لایق و توانا که این لیاقت و توان خود در اداره امور حکومت را به اثبات رساندند.
آنان توانستند به فتوحات بسیاری دست یافته و عدل و مساوات را در میان مردمان اقامه نمایند. باید به خاطر داشت، تعدادی از همین والیان و کارگزاران در عهد رسول صلی الله علیه وسلم نیز مسئولیتهایی به عهده داشتند. (تحقیق مواقف الصحابه من الفتنه (۱/۴۱۷).
روابط عثمان با خویشاوندان خود و میزان پرداخت به آنان از بیتالمال
غوغاسالاران و خوارج، عثمان را متهم میکردند که اودر نحوه پرداخت از بیتالمال اسراف میکرد و بیشتر آنها را به خویشاوندان خود میداد. در کنار این اکاذیب و شایعات، روایات و سخنانی وجود دارد که سبئیون و رافضیون آنها را نقل کرده و در میان کتب تاریخ پراکندهاند که متأسفانه هستند مورّخان و متفکرانی که این اباطیل را باور نموده و آنها را حقیقت میپندارند. اما به حقیقت باید دانست که هیچکدام از این اکاذیب و افتراها، پایه واساس ندارد و روایات معتبری که در مورد بخششهای او به خویشاوندان خود نقل شده، دلیلی است بر صفات نیک و پسندیده او و از ویژگیهای والای او خبر میدهد:
۱- عثمان، مردی ثروتمند بود که با خویشان خویش روابط گرم و حسنهای داشت و همیشه به آنها بخششهای فراوان میکرد. ( فصل الخطاب فی مواقف الأصحاب، ۸۲٫
آنگاه افراد شرور و کینهتوز به شخصیت ایشان حملهور شده و او را متهم میکنند که از بیتالمال مسلمین، بخششهای فراوانی در حق خویشان خود انجام داده است. عثمان در جواب این اتهامات ناروا چنین گفت: من خویشاوندان خود را بسیار دوست دارم و در حق آنها بخششهای زیادی میکنم، اما تمام این بخششها از مال خودم بوده است و هرگز بیتالمال مسلمین را نه برای خود و نه برای هیچکس دیگر حلال نشمردهام. من در دوران رسول خدا و ابوبکر و عمر بسیار سخاوتمند بودم و به مردم بخششهای بیشمار میکردم و حال نسبت به آن روزگار طمعکار و آزمند شدهام که کما فی السابق آن مقدار بخشش نمیکنم. من یک عمر با اهل و عیال خود بسر بردهام و حال که به پایان عمر نزدیک شدهام و ثروتم را در میان آنان تقسیم میکنم، این دروغگویان ناسپاس در مورد من چه چیزها که نمیگویند. (تاریخ الطبری (۵/۳۶)
عثمان، اموال خود را در میان خویشاوندان خود در بنیامیه تقسیم نمود، او نخست از بنی ابیالعاص شروع کرد و به هر کدام از مردان آل حکم ده هزار درهم پرداخت نمود. سپس به همان مقدار به بنیعثمان، بنیعاص، بنیعیص و بنیحرب سهم پرداخت کرد. ( تاریخ الطبری (۵/۳۶)
تمام این روایات معتبر و نصوص صحیح دالّ بر این است که تمام سخنان گزافهگویان راجع به اسراف و حیف و میل او نسبت به بیتالمال و بخششهای بیحدّ و حصر او به خویشان خود و نیز ساختن قصرهای متعدد، جز داستانهای بیپایه و اساس چیز دیگری نیستند. هر چند برائت عثمان در این مسایل واضح و مبرهن است اما هستند علمائی که معتقدند اگر هم عثمان از محل بیتالمال، بخششهایی را در حق خویشاوندان خود روا داشته، این اقدام او از نظر شرع بلامانع است؛ زیرا براساس دیدگاه این علما، سهم ذویالقربی که در قرآن بدان امر شده است، مربوط به خویشاوندان امام آن عصر میباشد. (فصل الخطاب فی مواقف الأصحاب، ص ۸۳).