در میان آنان که با سنت مخالفاند، هستند کسانی که از در مقابلِ دشمنانِ حدیث، از سنت دفاع میکنند، لیکن در همین حال بنا بر اجتهادِ خطا یا تأویلی بعید، با سنت در تضاداند؛ لذا سنت و بدعت، نور و ظلمت، در آنان یافت میشود. عذر این افراد پذیرفته است؛ خصوصاً زمانی که پرچمِ سنت به روشنی و وضوح بر افراشته نباشد.
-(شایان ذکر است بدانیم که گروههای منتسب به پیروان اصولِ دین و کلام، دارای مراتب متفاوتی هستند. برخی در اصول بسیار بزرگی با سنت در اختلافاند و برخی دیگر در اموری ظریف و ریز. هر کس مخالفینی را که از خودش در انجام سنت، عقبتر هستند رد نماید، کارش در بیانِ حق و دفعِ باطل ستودنی است. لیکن گاهاً در دادگری، از حق عدول میکند؛ چرا که بخشی از حق را انکار و بخشی از باطل را بیان میدارد. لذا گاهی بدعت بزرگی را با بدعتی کوچک، دفع کرده و باطل را با باطلی سبکتر از آن دفع میکند. این ویژگیِ بیشترِ متکلمینی است که خود را به اهل سنت و جماعت نسبت میدهند. و مانند این افراد اگر منظورشان از این سخنان نوپیدا، جدایی از جماعت مسلمانان نباشد، و بر اساس آن دوستی و دشمنی نکنند، نوعی خطا مرتکب شدهاند. لیکن الله متعال خطای اهل ایمان را در چنین مواردی میآمرزد)[۱].
-(گاهی بدیها با نیکیها همراه میشوند که یا بخشیده خواهند شد یا خیر. و بعضی وقتها به دلیل نوعی بدعت و عدم راهنمایی عالمِ با عمل، گام نهادن در مسیر شرعیِ محض و خالص، معذور یا سخت میگردد. لذا اگر نورِ خالص یافت نشد، بلکه آمیخته با ناخالصی بود، و انسان در تاریکی واقع شد، نمیتوان بر شخص خرده گرفت و او را از مسیر نیمه روشن باز داشت؛ مگر در صورتی که نور خالص یافت شود. وگرنه کسی به بهانهی عدم وضوحِ خالص، از چنین مسیری خارج شود، بکلی از نور دور میگردد. این قاعده را بیان داشتم تا لغزشهای ناخواستهی سلَف و علما در جای واقعی آن قرار داده شود. و نیز تا فهمیده شود که کج شدن از پیرویِ کامل و بدون نقص از اوامر شرعی نبوی، گاه با آگاهی و به صورت عملی، به سبب کوتاهیهایی از قبیل ترک حسنات است و گاه به سبب عدوان و تجاوزی از قبیل انجام بدیها با علم و عمل. هر دو جریان هم گاهاً بر اثر فشار و مغلوب شدن و گاه از روی توانایی و اختیار صورت میگیرد. اولین مورد به سبب ناتوانی و کوتاهی رخ میدهد و برخی اوقات هم از روی توانایی و امکان. و مورد دوم ممکن است بر اثر ضرورت و نیاز انجام شود و ممکن است از روی بینیاری و توانمندی باشد. هر دو مورد، چه در هنگام عدمِ انجام کامل حسنات یا انجام اجباریِ بدیها، دارای عذر هستند. چنین قاعدهای بسیار بزرگ و با ارزش است. یعنی از ذاتِ نیکی، خواه واجب باشد یا مستحب، در علم و عمل آگاه شوی. و همچنین ذاتِ بدی را در هر صورت از منظر علمی، عملی و قولی بشناسی. یعنی دین عبارت است از: به دست آوردن حسنات و مصالح و رها کردن بدیها و مفاسد؛ و چه بسیار اتفاق میافتد که هر دو مورد، در یک کار یا یک شخص یافت میشود. زمانی نهی و مجازات و مذمت صادر میشود که دربرگیرِ یکی از این دو مورد باشد. در عین حال نباید از نوع دیگر هم غفلت ورزید؛ چون ممکن است در کنار آن، خوبیهایی هم موجود باشد. چنانکه تعریف و تمجید و اجر هم در نتیجهی یکی از این موارد است. باز هم نباید از مورد دیگر چشم پوشید؛ یعنی ممکن در عین حال مرتکب برخی بدیها هم بشود. گاهاً ممکن است شخص به سبب ترک بعضی از بدعتها و فجور، مورد مدح و ستایش قرار گیرد، لیکن برخی سنتها و خوبیها که باید به خاطرش ستوده شود، در او یافت نشود.
این است روش موازنه و تطبیق. هر کس چنین رویکردی داشته باشد، در زمرهی آنانی است که قرآن ایشان را بر پا دارندگان عدل و قسط خوانده است و برای این دادگری و قسط، میزان را نازل نمود)[۲].
-(سلف صالح وقتی اهل کلام را مذمت نموده و علمای آنان را زندیق خوانند، و میگویند: هیچ کس در قالب علمِ کلام به رستگاری دست نیافت، منظورشان مطلقِ علم کلام نبوده است؛ بلکه آن، یک حقیقتِ عُرفی در مورد متکلمینی است که بدون روش و رویکردِ پیامبران صلی الله علیهم اجمعین در دین سخن راندهاند)[۳].
[۱]– همان: ج ۳ ص ۳۴۸.
[۲]– همان: ج ۱۰ ص ۳۶۴ – ۳۶۶.
[۳]– همان: ج ۱۲ ص ۴۶۰ – ۴۶۱.