ادعای نهم: شیعه دین خود را از معصومین گرفته اند.
اما اگر باز هم این مسائل را برای ائمه بپذیریم باید به این نکته توجه کرد که شیعه دوازده امامی با اثبات عصمت، مدعی این شدند که این امر بدست عدهای از اهل بیت تحقق یافته است و شیعه دین خود را به طور مستقیم از آنان گرفتهاند. به همین دلیل آنان فقط چیزی را معتبر می دانند که به صورت مستقیم از آنان أخذ شده باشد.
این ادعا متضمن دو امر است:
الف- شیعه دین خود را از معصومین گرفته اند.
ب- آنان فقط احادیثی را معتبر می دانند که به صورت صحیح از طریق آنان روایت شده باشد.
اشخاصی که شیعیان به امامت آنان باور دارند، افراد زیر هستند:
۱- أبو الحسن علی بن أبی طالب: (۱۰ق از بعثه – ۴۰ هـ).
۲- أبو محمد حسن بن علی (۳-۵۰هـ).
۳- أبو عبد الله حسین بن علی (۴-۶۱هـ).
۴- أبو محمد علی بن حسین (۳۸-۹۵هـ).
۵-أبو جعفر محمد بن علی (۵۷-۱۱۴هـ).
۶- أبو عبد الله جعفر بن محمد (۸۳-۱۴۸هـ).
۷- أبو إبراهیم موسى بن جعفر (۱۲۸-۱۸۳هـ).
۸- أبو الحسن علی بن موسى (۱۴۸-۲۰۲ أو ۲۰۳هـ).
۹- أبو جعفر محمد بن علی (۱۹۵-۲۲۰هـ).
۱۰- أبو حسن علی بن محمد (۲۱۲ یا ۲۱۴-۲۵۰هـ).
۱۱- حسن بن علی «العسکری» (۲۳۲-۲۶۰هـ).
آنان ادعای این را دارند که این وظیفه به وسیله این معصومین به انجام رسیده است.
ابن مطهر حلی می گوید: و به این خاطر که شیعیان احکام فرعی- فقهی- خود را از ائمه معصومین گرفتهاند که آنان ناقل از جد خود، رسولخدا صلى الله علیه وسلم می باشند و پیامبر صلى الله علیه وسلمص هم آنها را به وسیله وحی جبرئیل به ایشان از خداوند متعال اخذ کرده است. شیعیان این احکام را از پیشینیان خود که افرادی ثقه هستند نقل می کنند و این سلسله روایت تا زمانی که به یکی از معصومین می رسد ادامه می یابد. آنان به اقوال اجتهادی و شخصی التفات نکردهاند و عمل به قیاس و استحسان را حرام کردهاند.۱۰
کاشف الغطا از علمای معاصر شیعه می گوید: شیعیان فقط آن دسته از احادیث نبوی را معتبر می دانند که به صورتی صحیح از اهل بیت نقل شده است، یعنی احادیثی که صادق از پدرش باقر از پدرش زین العابدین از حسین سبط از پدرش امیر المؤمنین از رسولخدا- که سلام خدا بر همه آنان باد- روایت کرده است.۱۱
این است ادعای شیعه دوازده امامی که می گویند دین خود را از ائمه معصومین گرفتهاند. اما صدق این ادعا تا چه مقدار است این اعتقاد بر مذهب شیعه دوازده امامی چه تأثیری دارد؟
برای آگاهی از صحت و سقم این ادعا لازم است که بر کتب شیعه که مشتمل بر روایات منسوب به ائمه می باشد آگاهی حاصل شود تا ببینیم که آیا مصداق این دعوا در آنها وجود دارد؟ یعنی آیا همه این روایات به واسطه خود ائمه به هر نسل رسیده است، یا اینکه روایاتی وجود دارد که در عصر ائمه از طریق غیر ائمه به آنان رسیده است؟!
ابتدا از آخرین امام ظاهر آنان، یعنی حسن عسکری شروع می کنیم. پس آیا از حسن عسکری حدیثی روایت شده که وی آن را از پدرش از جدش و در ادامه از پیامبر صلى الله علیه وسلم روایت کرده باشد و آیا این یازده امام- یعنی از حسن عسکری تا علی بن أبی طالبش- در یکی از کتاب های شیعه در سند یک روایت مشاهده می شوند؟ آری گاهی شش یا پنج نفر از آنان در احادیثی که به تعداد انگشتان دست نمی رسند مشاهده می شوند. اما نمی توان حدیثی را یافت که در یکی از کتاب های شیعه به وسیله این سلسله نقل شده باشد.
پس اینکه شیعیان ادعا می کنند که احکام دین خود را از ائمه گرفتهاند مصداق آن کجاست؟! این ادعا در عالم واقع مصداق ندارد.
به همین دلیل اینکه شیعیان بنا به قول کاشف الغطا اظهار می دارند که «شیعیان فقط آن دسته از احادیث نبوی را معتبر می دانند که به صورتی صحیح از اهل بیت نقل شده است، یعنی احادیثی که صادق از پدرش باقر از پدرش زین العابدین از حسین سبط از پدرش امیر المؤمنین از رسول خدا صلى الله علیه وسلم روایت کرده است» ادعائی است که در عالم واقع مصداق ندارد و الا اگر کاشف الغطا می تواند کتاب هائی را به ما نشان بدهد که این سلسله در آن آمده است؟!
بزرگترین کتاب در نزد شیعه، یعنی کتاب «الکافی» در دسترس ما قرار دارد، اما مصداق این ادعا را فقط تعداد انگشت شماری از روایات می بینیم. پس کجاست آن روایاتی که جعفر صادق: از پدران خود از رسول خدا صلى الله علیه وسلم روایت کرده است؟
در اینجا ما سه حدیث ابتدای کتاب کافی را ذکر می کنیم اما چنان که خواهیم دید سلسله ادعا شده از جانب کاشف الغطا در آنها وجود ندارد. دیگر مصادر شیعه نیز همین وضعیت را دارند. این احادیث عبارتند از:
أبو جعفر محمد بن یعقوب کلینی می گوید:
* أخبرنا أبو جعفر محمد بن یعقوب۱۲ قال: حدثنی عده من أصحابنا منهم محمد بن یحیى العطار، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب، عن العلاء بن رزین، عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر ، قال: «لما خلق الله العقل استنطقه…. »
«وقتی که خداوند عقل را خلق کرد از آن استنطاق کرد…».
* علی بن محمد، عن سهل بن زیاد، عن عمرو بن عثمان، عن مفضل بن صالح، عن سعد بن طریف، عن الأصبغ بن نباته، عن علی قال: «هبط جبرئیل على آدم…… »
«جبرئیل بر آدم نازل شد….».
* أحمد بن إدریس، عن محمد بن عبد الجبار، عن بعض أصحابنا رفعه إلى أبی عبد الله قال: قلت له: «ما العقل؟….. »«عقل چیست؟….».
اینها سه روایت بود از سه نفر از ائمه آنان. در روایت اول میان کلینی و ابوجعفر باقر، امام پنجم شیعیان پنج نفر قرار دارند که حدیث را روایت کردهاند. یعنی این روایت در عصر هر امام از شخصی غیر از ائمه روایت شده که وی نیز آن را از شخصی غیر از امام روایت می کند. بعد از باقر هفت امام آمدهاند و مردم در عصر امامان روایت باقر را منتقل می سازند، اما کسی از ائمه این روایت را نمی شناسند!! در روایت دوم شش نفر ما بین علی و کلینی آن را روایت کردهاند، اما این روایت به کسی از ائمه نرسیده است، حال آنکه این روایت در عصر آنها روایت می شود. در روایت سوم از جعفر صادق: از پنج نفر از ائمه عبور کرده تا مستقیماً به کلینی برسد.
اینها نمونههایی بود از روایات غیر معصومین در عصر معصومان که با سلسلهای از راویان غیر معصوم روایت شدهاند حال آنکه افراد معصوم وجود داشتهاند. این امر مؤید این نکته است که شیعیان دین خود را با وجود افراد معصوم- به زعم خودشان- از افراد غیر معصوم گرفتهاند.
به همین دلیل ادعای اینکه دین فقط از معصوم اخذ می شود با امثال این روایات متعدد در نزد شیعه، نقض می شود. از دیگر دلایل این موارد است:
۱- روایات موجود در منابع شیعه که هزاران هزار می باشد- جز اندکی- همه از طریق افراد غیر معصوم روایت شدهاند، گرچه در زمان آن راویان غیر معصوم، افراد معصومی که شیعه ادعا می کنند دین خود را فقط از آنان می گیرند، وجود داشتهاند.
و این در حالی است که در هر عصری تا آمدن آخرین امام معصوم، بر ائمه واجب بوده است تا خودشان دین را برای مردم تبین و تبلیغ نمایند تا اینکه از طریق روایت معصومین – به زعم شیعه- دین محفوظ بماند.
بدین صورت بطلان قول ابن مطهر که گفت: «و به این خاطر که شیعیان احکام فرعی- فقهی- خود را از ائمه معصومین گرفتهاند که آنان ناقل از جد خود، رسول خداص می باشند و پیامبر صلى الله علیه وسلم هم آنها را به وسیله وحی جبرئیل به ایشان از خداوند متعال اخذ کرده است» و نیز بطلان قول کاشف الغطا که گفت: «شیعیان فقط آن دسته از احادیث نبوی را معتبر می دانند که به صورتی صحیح از اهل بیت نقل شده است، یعنی احادیثی که صادق از پدرش باقر از پدرش زین العابدین از حسین سبط از پدرش امیر المؤمنین از رسول خدا- که سلام خدا بر همه آنان باد- روایت کرده است» روشن می شود، زیرا این سلسله در منابع آنان فقط در احادیثی انگشت شمار یافت می شود.
۲- این شکاف که موجب نقض مذهب شیعه می شود شیعیان را در پر کردن آن دچار حیرت کرد و به دو دسته تقسیم شدند:
گروه اول: اخباریون.
این گروه ادعا می کنند هر روایتی که از ائمه نقل شده باشد صحیح است، گرچه اشخاصی غیر معصوم آنها را روایت کرده باشند، زیرا در زمان معصومین روایت شده است و ممکن نیست که روایت شود و شیعه آن را بپذیرد در حالی که از غیر معصومان باشد، بلکه حتماً معصوم به آن علم یافته و آن را تأیید کرده است.
به همین دلیل این گروه از شیعه می گویند همه روایاتی که از شیعه وارد شده است همه صحیح هستند، خصوصاً آن روایاتی که در کتب اربعه مورد اعتماد شیعه- یعنی کتاب های: الکافی، تهذیب الأحکام، الإستبصار و من لا یحضره الفقیه- وارد شده است و معتقدند که همه آن روایاتی که در آنها آمده است صحیح می باشد، زیرا یا در عصر معصوم مدون شده و یا اینکه از کتاب هائی اخذ شده و در عصر معصوم مدون شده و بر او عرضه شده است. به همین دلیل محال است که صحیح نباشند، زیرا این امر ناقض مذهب است. این اعتقاد اخباریون است.
این دیدگاه اخباریون، همان دیدگاهی است که موافق و سازگار است با طبیعت دیدگاهی که به این اعتقاد دارد که امام برای ابلاغ دین ایجاد شده است و چیزی در آسمان و زمین بر او مخفی نمی ماند، زیرا چگونه ممکن است که وظیفه او ابلاغ دین و حمایت از آن باشد و همه چیز را می داند، لکن معلوم شود که احادیث کذبی وجود دارد که وی از آنها اطلاع نیافته و آنها را صحیح نداند؟! زیرا جایگاهی که شیعیان دوازده امامی برای امام قائل می باشند مقتضی و مستلزم این عقیده است که اخباریون بیان می دارند. بنابراین، این وظیفه امام است که امام به خاطر آن قرار داده شده است و حسب روایاتشان چیزی بر امام مخفی نمی ماند. بنابراین مخفی ماندن روایات کذب از باب اولی بر او مخفی نمی ماند.
کلینی می گوید: ائمه همه چیز در گذشته و آینده را می دانند و چیزی بر آنها- که درود خدا بر آنان باد- مخفی نمی ماند.
از سیف تمار روایت شده که گفت: در گروهی از شیعیان در حجر اسماعیل نزد ابوعبدالله بودیم. پس او گفت: کسی ما را می پاید. ما به راست و چپ نگاه کردیم، اما کسی را ندیدیم و گفتیم: کسی ما را نمی پاید. او گفت: به پروردگار کعبه سوگند- این را سه بار تکرار کرد- اگر من بین موسی و خضر می بودم به آن دو می گفتم که از آنان علم بیشتری دارم و آنان را به آنچه که در دستشان نیست خبر می دادم، زیرا موسی و خضر فقط علم گذشته به آنان عطا شده است و علم به همه چیز در آینده تا برپائی قیامت به آنان داده نشده است. ما این علم را نسل به نسل از رسول خدا صلى الله علیه وسلم به ارث بردهایم.
لذا اخباریون تاکید دارند که اگر روایات به وسیله ائمه حفظ نشود دینی که شیعه مکلف به آن است باطل می باشد. این همان منطقی است که با عقیده شیعه همخوانی دارد، یعنی آن عقیدهای که می گوید: چیزی بر امام مخفی نمی ماند و به همین دلیل می گویند که یا روایات صحیح است و یا اینکه دین شیعه باطل است.
عاملی- که بر این باور است که ائمه به روایات منسوب به خود علم دارند و در جواب اصولیانی که خواهان بکارگیری روش اهل سنت برای تصحیح روایات هستند، بعد از ادعای عرضه روایات بر ائمه- می گوید: ائمه و قدمای ما در مدتی بیشتر از سیصد سال با تلاش و پشتکار زیاد اقدام به ضبط احادیث و تدوین آنها در مجالس ائمه و دیگران کردهاند. پنجم: احادیث بسیار زیادی که بر صحت آن کتابها و امر به عمل به آنها دلالت دارند و آنچه که متضمن آن هستند که بیانگر این می باشد که آنها بر ائمه عرضه شدهاند و در مورد حال و وضع آنها به صورت عام و خاص سوال کردهاند.
این ادعای اخباریون است، اما آنان نمی توانند آن را ثابت کنند، بلکه همه قرائن بر این دلالت دارد که ائمه را اصحابی کذاب احاطه کرده بودند و جز موارد انگشت شمار روایتی از این ائمه نیامده که خبری از اخبار افراد کذاب را که ائمه آنان را کذاب و متهم دانستهاند، تکذیب نماید.
اما برای مثال به روایات ائمه که دلالت بر جعل احادیث دارد توجه کنید:
الف: در کتاب رجال کشی۱۳ از قول امام صادق –علیه السلام- آمده که در پاسخ فیض بن مختار درباره «علّت» اختلاف شیعیان» فرمود:
«…. إنی أحدث أحدهم بالحدیث فلا یخرج من عندی حتی یتأوله علی غیر تأویله و ذلک أنهم لا یطلبون بحدیثنا و بحبنا ما عندالله و إنما یطلبون به الدنیا و کل یحب أن یدعی رأسا»۱۴…
یعنی: «… من برای یکی از ایشان حدیثی میگویم و او از نزد من بیرون نمیرود تا آنکه حدیث مزبور را به غیر معنای حقیقی آن، تأویل میکند. زیرا که آنها از حدیث ما و از محبّت ما (خاندان پیامبر –علیه السلام-) خشنودی خدا را نمی جویند بلکه از این راه دنیا را میطلبند و هر کدام دوست دارد که نام رئیس بر او نهاده شود».!…
ب:«لاتقبلوا علینا حدیثاً إلا ما وافق القرآن و السنه أو تجدون معه شاهداً من احادیثنا المتقدمه، فان المغیره بن سعید -لعنه الله- دس فی کتب أصحاب أبی احادیث لم یحدث بها أبی! فاتقوا الله و لاتقبلوا علینا ما خالف قول ربنا تعالی و سنه نبینا محمد -صلى الله علیه وسلم- فإنا إذا حدثنا قلنا: قال الله عزوجل و قال رسول الله -صلى الله علیه وسلم-».۱۵
یعنی: «هیچ سخنى را – که به ما نسبت می دهند – نپذیرند مگر گفتاری را که با قرآن و سنّت موافق باشد یا اینکه شاهدی از احادیث (صحیح) گذشته ما در موافقت با سخن مزبور پیدا کنید زیرا مغیره بن سعید – که خدا او را از رحمتش دور کند – در کتاب های یاران پدرم (امام باقر –علیه السلام-) احادیثی را با حیله گری وارد کرده که پدرم آنها را نگفته است. بنابراین از خدا بترسید و گفتاری را که از طرف ما بر خلاف گفته خدای بزرگ و سنّت پیامبر ما (محمّد -صلى الله علیه وسلم-) گزارش کرده اند نپذیرید زیرا که ما چون به سخن پردازیم از قول خدای عزّوجل و از قول رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- سخن می گوییم».
ج: «یابن خالد إنما وضع الأخبار عنا فی التشبیه و الجبر الغلاه»۱۶…
یعنی: «ای پسر خالد، غالیان از قول ما، اخباری را درباره تشبیه (خدا به خلق) و عقیده به جبر جعل کرده اند …!».
د:«أن مخالفینا وضعوا أخباراً فی فضائلنا و جعلوها علی ثلاثه أقسام، أحدها الغلوّ و ثانیها التقصیر فی أمرنا و ثالثها التصریح بمثالب أعدائنا»۱۷ …
یعنی: «مخالفان ما أخباری را در فضائل ما ساخته اند و آنها را بر سه بخش کرده اند، یکی احادیث غلوآمیز. دوّم احادیثی که ضمن آنها در حقّ ما کوتاهی شده است. سوّم احادیثی که در آنها به عیوب دشمنان ما تصریح کردهاند …».
هـ«وافیت العراق فوجدت بها قطعه من أصحاب أبی جعفر -علیه السلام- متوافرین فسمعت منهم وأخذت کتبهم فعرضتها بعد علی أبی الحسن الرضا -علیه السلام- فأنکر منها أحادیث کثیره أن یکون من أحادیث أبی عبدالله -علیه السلام-» ۱۸…
یعنی: «به عراق آمدم و در آنجا گروهی از یاران ابو جعفر باقر -علیه السلام- و نیز یاران بسیارى از ابوعبدالله صادق -علیه السلام- را یافتم و از ایشان احادیثی شنیدم و رسائل آنها را گرفت و سپس آن رسائل را به ابوالحسن رضا -علیه السلام- نشان دادم و وی بسیاری از آن احادیث را انکار کرد که از ابو عبدالله صادق -علیه السلام- باشد …».
نکته مهم: اگر این احادیث را بپذیرند پس احادیث ضعیف در کتابهای حدیث وجود دارد و ادعای اخباریون کاذب است. و اگر بگویند این احادیث ضعیف است باز هم ادعای آنان باطل است چون اولا: خودشان اقرار کردند که احادیث ضعیف وجود دارد و مقتضی بطلان رایشان می شود. ثانیا: آنها معتقدند که این احادیث بر ائمه عرضه شده و آنها این را تأیید کردند.
این امر دلالت بر این نکته دارد که این روایات نقل شده مقبول نیستند و ائمه به چیزی از آنها علم نداشتهاند و در مجالس ائمه مدون نشدهاند و روایات با هم در تناقض و تضارب هستند و معلوم نیست که کدام یک بر ائمه عرضه شده و کدامیک عرضه نشدهاند و معلوم نیست که کدامیک را صحیح دانسته و کدامیک را رد کردهاند!!
این موارد ادعاهای اخباریون شیعه است.
گروه دوم: اصولیان.
این گروه مخالف این ادعای اخباریان است و خواهان بکارگیری روش اهل سنت در قبول روایاتی است که وارد کردهاند، لکن می خواهند این روش را فقط در مورد روایاتی بکارگیرند که خواهان ردّ کردن آنها هستند.
خوئی از اصولیان شیعه در ردّ ادعای سابق اخباریان می گوید:
گروهی از محدثین بر این باور هستند که روایات وارده در کتب اربعه قطعی الصدور هستند، اما این قول از اصل باطل است، زیرا چگونه می توان ادعای قطعی الصدور بودن روایتی را کرد که یک نفر از یک نفر روایت کرده است، خصوصاً اینکه در کتب اربعه کسانی هستند که معروف به کذب و جعل هستند- این موضوع در آینده در جای خود بیان خواهد شد- و ادعای یقین به صدق آنان در خصوص روایات وارده در کتب اربعه- به خاطر قرائنی که بر این امر دلالت دارد- بی اساس است، زیرا این ادعایی بدون بیّنه و برهان است، زیرا چیزهائی که در این باره ذکر کردهاند و مدعی این هستند قرائنی وجود دارد که ما را بر صدور این روایات از معصوم دلالت می دهد هیچ یک نتیجهای در پی ندارند.
بهترین چیزی که در این باره گفته شده است، این است: اهتمام اصحاب ائمه و ارباب اصول و کتب به امر حدیث تا زمان سه محمد، ما را بر این امر دلالت می دهد که روایاتی که آنان در کتب خود نگاشتهاند از معصومین صادر شده است، زیرا اهتمام مزبور- عرفاً- علم به دو چیز را واجب می کند،
نخست: صحت روایاتی که آنان در کتاب های خود نگاشتهاند.
دوم: صدور آن روایات از جانب معصومین.
وی در ادامه پاسخ خود می گوید: این ادعا از چند جهت تهی است:
۱٫اصحاب ائمه گرچه حسب امر ائمه نهایت تلاش و اهتمام خود را در امر حدیث و حفظ آن از تباهی و نابودی بکار بردند، لکن آنان در تقیه زندگی می کردند و نتوانستند احادیث را به صورت علنی منتشر سازند. بنابراین این احادیث چگونه به حد تواتر یا چیزی نزدیک به آن رسیدهاند!
۲٫وی در ادامه می گوید: در کل، بطلان بودن ادعای قطعی الصدور بودن همه روایات کتب اربعه از جانب معصومین، واضح و آشکار است و مؤید این امر این است که صاحبان این کتاب ها خود به این امر اعتقاد نداشتهاند.۱۹
این بود طریقه اصولیان که خواستند با آن خلل روایات شیعه را درمان نمایند و به خاطر آن با اخباریان مخالفت کردند. افراد این طریقه ملتزم به نقد و قواعد و مصطلحات آن نشدند، بلکه از آن تفسیری ارائه دادند که موجب تغییر چیزی از حقیقت نمی شود و تقریباً تنها از نظر شکل و صورت با طریقه اخباریان تفاوت دارد.
حال دوباره به این مبحث بر می گردیم که شیعیان این ادعا را دارند که روایاتشان از معصومین روایت شده است، اما چیزی که از خلال مباحث سابق برای ما روشن شد این است که این مسأله در عالم واقع وجود ندارد و همین امر آن روایات را در دائره شک قرار می دهد.
آری، اگر ائمه معصوم و نائب رسول خدا صلى الله علیه وسلم می بودند چیزی از دین مقبول نبود مگر اینکه از جانب آنان باشد و هیچ روایتی از امام سابق پذیرفته نمی شد مگر از طریق امامی که وجود داشت.
چند نکته مهم:
الف:کتابهای روایت شیعه آکنده از روایاتی است که در عصر هر امامی از امام قبل از او روایت شده است و این امام موجود اصلاً از آن اطلاع و علم نداشته است و آن روایات هم بر او عرضه نشده است. این موضوع ناقض دعوای شیعه است و مؤید این امر است که آنان امامانی منصوب از جانب خدا نیستند که در حفظ و ابلاغ دین نائب رسول خدا صلى الله علیه وسلم باشند.
ب: با وجودی که امام، همه دین را با الهام یا از طریق یک کتاب یا با فرو کردن در گوشها یا چیزهائی دیگر تعلیم می دهد- که این روایات بیان داشتهاند- دیگر چه نیازی به این است که از امام قبل از آن روایت شود؟! زیرا امام می تواند خود دین را تبلیغ نماید و نیازی به روایت از ائمه دیگر وجود ندارد.!!!
ج: میان آنان و اهل سنت چه فرقی وجود دارد، حال آنکه اهل سنت احادیث خود را در همه دوران های ائمه از رسول خدا صلى الله علیه وسلم روایت می کنند، اما شیعه احادیث خود را در دوران یک امام از امام قبل از او روایت می کنند و آن امام به آن روایات اطلاع پیدا نمی کند و مردم در عصر او به آنها عمل می کنند بدون اینکه وی به آن علم داشته یا اذن داده باشد، حال آنکه شیعیان اظهار می دارند که فقط آنان، و نه اهل سنت، در هر عصر امام معصومی دارند که دین را برایشان تبلیغ می کند، اما در عین حال آنان را می بینیم که در زمان افراد معصوم به روایات افراد غیر معصوم عمل می کنند. مثل اهل سنت.
د:کسی که کتاب های روایات شیعه را مورد مطالعه قرار دهد می بیند که پر از احادیث ضعیف و جعلی هستند، حتی کتاب الکافی که احادیث آن بیشتر از شانزده هزار حدیث است علمای شیعه حسب قواعد خود که از نگاه ما ضعیف است فقط قریب پنج هزار از آن را صحیح دانستهاند. اما اگر این کتاب بر اساس قواعد اهل سنت مورد نقد قرار بگیرد این کتاب از صحنه روزگار محو می شود.
هـ:اگر توجه کنیم شیعه دینش را بعد از غیبت امام محمد بن حسن عسکری بدون معصوم اداره کرده و به آن عمل کرده و اعتماد به راویانی غیر معصوم که روایات ائمه را جمع آوری کرده اند، نموده لذا در طول ۱۰۰۰ و اندی سال است که معصوم نیست و انها با روایات راویان غیر معصوم دینشان را پیش می برند که این خود ناقض تفکر امامت است.
منبع: اسلام تکس