وعید و تهدید کسی که به سوگند خوردن به خدا راضی نمی‌شود (۲)

ابن کثیر می‌گوید: «عبارت: فقد برئ من الله یعنی از خدا تبری جسته و دیگر رابطه‌ای با خدا ندارد».[۱] این مطلب عام است و شامل دعاوی و غیر آن می‌شود مادام که به ملغی نمودن حکمی شرعی منجر نشود مانند کسی که بیّنه‌ و دلایل شرعی علیه او شهادت داده باشد و او برای تکذیب بینه‌ی شرعی، سوگند یاد می‌کند که در این صورت، سوگندش پذیرفته نمی‌شود؛ چون پذیرش سوگندش منجر به ملغی‌شدن حکمی شرعی می‌شود.

به همین دلیل وقتی حضرت عیسی علیه السلام مردی را دید که دزدی می‌کند و به او گفت: دزدی کردی؟ مرد گفت: نه، قسم به خدایی که معبود برحقی جز او نیست. حضرت عیسی علیه السلام فرمود: «آمنت بالله وکذّبت عینی»: «به خدا ایمان آوردم و چشمانم را تکذیب نمودم». بخاری این گفته را روایت کرده است.[۲]

گفته‌ی حضرت عیسی علیه السلام به دو صورت تفسیر شده است:

اول – قرطبی گوید: «ظاهر گفته‌ی عیسی علیه السلام به آن مرد: «سَرَقْتَ» (دزدی کردی) این است که این عبارت، خبری جازم است؛ چون آن مرد، مالی را مخفیانه از جای محکم و مطمئنی برداشته بود. گفته‌ی مرد: «کلاَّ» نفی آن است و سپس با سوگند، این نفی را تأکید نموده است.

 و این فرموده‌ی حضرت عیسی علیه السلام: «آمنت بالله وکذبت عینی»[۳]: «به خدا ایمان آوردم و چشمانم را تکذیب نمودم». بخاری این گفته را روایت کرده است. یعنی کسی را که به خدا سوگند یاد کرده، تصدیق نمودم و دزدی مال را که برایم ظاهر شد، تکذیب نمودم؛ چون این احتمال است که آن مرد، مالی را برداشته که در آن حقی دارد، یا شاید صاحب مال، اجازه‌ی برداشتن آن مال را به او داده باشد، یا ممکن است آن را برداشته باشد تا آن را زیر و رو کند و به آن نگاه کند و قصد غصب یا بردن آن را نداشته باشد»[۴].

می‌گویم: در این توجیهات ایراد و اشکال است و ابتدای حدیث، اینها را رد می‌کند؛ چون در ابتدای حدیث پیامبر صلی الله علیه و سلم می‌فرمایند: «رأی عیسى رجلاً یسرق»: «عیسی مردی را دید که دزدی می‌کند». پس آن حضرت صلی الله علیه و سلم دزدی آن مرد را اثبات نموده است.

دوم – آنچه که ابن قیم اظهار داشته که: «اینجا قضیه میان متهم نمودن سوگند یاد کننده و متهم نمودن چشمان در جریان است، پس حضرت عیسی اتهام را به چشمانش برگرداند. همان طور که وقتی ابلیس برای آدم علیه السلام سوگند یاد کرد که خیرخواه اوست، آدم علیه السلام گمان کرد که ابلیس راست می‌گوید»[۵].

می‌گویم: این قول، بهتر و نیکوتر از قول اول بوده و قول درستی است. از مؤلف برایم نقل شده که او حدیث این باب را بر سوگند در دعاوی حمل کرده است. مانند کسی که داوری را پیش حاکم می‌برد و حاکم علیه طرف دعوایش حکم می‌کند که سوگند یاد کند. طرف دعوایش هم سوگند یاد می‌کند، در این صورت بر او واجب است که راضی و قانع شود.

 

(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– تفسیر ابن کثیر ۱/۳۵۸٫

[۲]– بخاری در صحیحش، شماره‌ی ۳۴۴۴ و مسلم در صحیحش، شماره‌ی ۲۳۶۸ از طریق حدیث ابوهریره رضی الله عنه روایتش کرده‌اند. لفظ حدیث، از بخاری می‌باشد.

[۳]– در المفهم «و کذبتُ نفسی».

[۴]– المفهم اثر قرطبی، ۶/۱۷۹- ۱۸۰٫ در عبارتی که قرطبی در کتاب «المفهم» آورده، عبارت: «و قصد غصب و استیلاء نداشته باشد»، وجود ندارد.

[۵] إغاثه اللهفان ۱/۱۱۵٫ و نگا: بدائع الفوائد: ۳/۷۱۸- الباز.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …