بعد از اینکه وجود خدا را به پایه تثبیت رساندیم و اشکالات و شبهاتی را که در این مورد در ذهنتان خیمه زده بود زدوده شد، نگاهی بر چگونگی خدایی که ساخته و پرداخته عصر کنونی است بیندازیم؛ خدایی که مشتی از انسانهای حیوان صفت طبق باورهای پوچ خودشان آن را تزئین و بعد آنرا بهترین همدم تنهایی و قویترین حلّال مشکلات خویش و جامعه بیبند و بارشان معرفی نمودهاند.
اگر رو به یکی از ایشان کنیم و از او چنین بپرسیم که: وجود نازنین و اندام متناسب تو را چه کسی آفریده؟ خواهد گفت: «طبیعت». ما در پاسخ به اینها میگوییم: این طبیعتی که این قدر دم از آن میزنید دارای چه نوعیت و خصوصیتی است؟ مراد شما از طبیعت، خود اشیاء است، یعنی جماد، نبات و حیوان و همه کائنات طبیعت؟ پس نتیجه چنین شد که هنگامیکه شما میگویید: فلان چیز را طبیعت آفریده هدفتان این هست که خود آن چیز خودش را آفریده، یعنی زمین زمین را آفریده، آسمان آسمان را آفریده، کوه کوه را ساخته، بالاخره هر چیزی خودش، خالق و آفریننده خودش است. لذا پوچ بودن این نظریه برای خردمندان واضح و روشن است.
یا مراد شما از طبیعت آن خاصیت و ویژگی است که در اشیاء وجود دارد، پس نتیجه این شد که آن قابلیت و ویژگی که در هر چیز قرار دارد همان پیداکننده و سازنده آن چیز است؛ و این در حقیقت یک سراب گول زنندهای بیش نیست؛ باید دانست که ویژگی و خاصیت چیز یک عرض و چیز لاشعوری است، و دارای حیات و زندگی نیست پس چطور یک چیزی که خود حیات ندارد، سبب پیدایش و بوجود آمدن چیزی دیگر میشود؟ آیا نسبت دادن حیات و پیدایش به یک چیز مرده، و کور و کر و بیعقل و شعور کار خردمندانهای است؟!.