برای اثبات وجود خداوند طرق فراوان و گوناگون است که در کتابهای مختلف عقاید و احادیث و اقوال بزرگان به آنها اشاره شده است، من در اینجا بطور خلاصه بعضی از دلایل وجود خداوند جل جلاله را خدمت خوانندگان گرامی تقدیم میکنم.
فطرت بشر: وجود خدا در فطرت هر انسانی نهفته است.
از بزرگترین دلایل برای علم و شناخت و یقین بر وجود باری تعالی راه فطرت است، یعنی در فطرت و سرشت انسان خداپرستی نهاده شده و این حقیقت با خمیره وی عجین و با سرنوشت انسان خداپرستی قرین گردیده و وی را به آیین خرد به قبول این اصل ارزنده، مفتخر داشته و از پستیهای عفن و بدبوی کفر به بلندیهای فرحبخش خداپرستی عروج داده است.
سرشت انسان طوری است که بدون برهان و دلیل بالفطره خداشناس است، همانطور که مقتضای طبیعت و نهاد موجود زنده احساس گرسنگی و تشنگی یا گرایش به محبت و دوستی است همچنان هم مقتضای فطرت و سرشت انسان علم به ذات پاک خداوند و گرایش بسوی اوست، و همانطور که آن احساس برای موجود زنده بدیهی است و نیاز به توجیه و استدلال ندارد این علم هم نیاز به استدلال و حجت ندارد. اما دلیل عقلی بر فطری بودن خداپرستی این است که انسان یک موجود دو بعدی است، یک بعد آن جسم و بعد دیگر آن روح میباشد. جسم انسان یک چیز مادی و روح انسان امری مجرد و غیرمادی است، و روح انسان که امری مجرد است همیشه در جستجوی تکامل و ترقی است، و امر مادی نمیتواند برای روح کمالی باشد زیرا که امور مادی خیلی پائینتر از امور غیرمادی قرار دارند و هیچگاه امر غیرمادی با رسیدن به مادی به کمال نمیرسد بلکه برعکس بسوی انحطاط و تنزل خواهد رفت. بنابراین، روح انسان که موجود مجرد و غیرمادی است در پی کمالی است که آن کمال هم مجرد و در مرتبهای بالاتر از خود روح باشد و در بالاترین مرتبه تجرد و غیرمادی بودن ذات اقدس الله وجود دارد، و الله تعالی در بالاترین قله کمال قرار دارد و همه موجودات خواسته یا نخواسته به سمت آن قله و غایت حرکت میکنند. از این بحث واضح شد حقیقت انسان به حسب ساختمان خاص روحی خودخواهان خدا و متمایل به او آفریده شده است، و در انسان خداجویی و خداخواهی و خداپرستی به صورت یک غریزه نهاده شده است، و وجود چنین غریزهای را دانشمندان ثابت کردهاند. در این قسمت بنده سخن چند دانشمند را نقل میکنم:
ویلیام جیمز یکی از بزرگترین دانشمندان در این مورد مینویسد. «به نظر من هرگاه ضمیر آگاه خود را دنبال کنیم دنباله آن به ماورای این جهان محسوس و عقلانی ـ که بعدی دیگر از هستی ماست ـ میرسد نام آن را هر چه میخواهید بگذارید: ماوراء طبیعت و ماده و یا عالم غیب و اسرار هرقدر انگیزه و محرک میلهای ما از عالم طبیعت سرچشمه گرفته باشد غالب میلها و آرزوهای ما از عالم ماورای طبیعت سرچشمه گرفته، چرا که غالب آنها با حسابهای مادی و عقلانی جور در نمیآید».
او میگوید: «من به خوبی میپذیرم که سرچشمه حیات دینی دل است، و قبول هم دارم که فرمولها و دستورالعملهای فلسفی مانند مطب ترجمه شدهای است که اصل آن به زبان دیگری باشد». وی اضافه میکند که: «عموماً مردم معتقدند که ایمان خود را بر پایههای فلسفی محکم ساختهاند و حال اینکه مبنای فلسفی بر روی ایمان قرار دارد»[۱].
پاسکال که به قول نویسنده سیر حکمت در اروپا، محبت را برتر از عقل میداند و بنیاد علم و اعتقاد را بر اشراف قلبی قرار میدهد میگوید:
«به وجود خدا دل گواهی میدهد نه عقل، و ایمان از این راه بدست میآید». او میگوید: «دل دلایلی دارد که عقل را به آن دسترسی نیست». برگسون نیز به نقل سیر حکمت در اروپا به دو نوع دیانت و دو نوع اخلاق و معتقد است و برای هر یک از دو نوع مبدا و سرچشمه خاصی قائل است:
«سافل عالی، مبدأ سافل صلاح هیأت اجتماعی است مبدأ عالی فیض والایی است که از عالم بالا میرسد. درباره آن نوع دیانت که از بالا سرچشمه میگیرد میگوید: آن همان مایه دانشی است که در جانوران غریزه، در انسان عقل را به وجود میآورد».
انیشتاین، دانشمند معروف عصر ما بیان جالبی در این زمینه دارد وی در مقالهای تحت عنوان مذهب و علوم بحثی در این زمینه میکند و پس از اینکه مدعی میشود محرک دینی در همه مردم یکسان نیست و از بعضی کتب دینی مانند تورات و انجیل از لحاظ طرز معرفی خدا انتقاد کرده میگوید:
«یک عقیده و مذهب ثالث بدون استثناء در بین همه وجود دارد اگر چه با شکل خالص یکدست در هیچکدام یافت نمیشود من آنرا احساس دینی آفرینش یا وجود میدانم بسیار مشکل است این احساس را برای کسی که کاملاً فاقد آن است توضیح دهم.
در این مذهب خود را فرد کوچکی میداند که آمال و آرزوهای بشری و عظمت و جلالی که در ماورای امور و پدیدهها در طبیعت و افکار تظاهری مینماید حس میکند او وجود خود را یک نوع زندان میپندارد چنانکه میخواهد از قفس تن پرواز کند و تمام هستی را یکباره به عنوان حقیقت واحد دریابد.
بنابراین، مسأله وجود خدا یک امر بدیهی و روشن و غیرقابل انکار است و گمان و تردید در وجود خدا یک امر شگفتآور و اعجابانگیز و کاملاً مخالف منطق و عقل است. مفسر قرآن امام رازی در مورد فطرت سخن جالبی دارند که این بحث را با سخن ایشان به اختتام میرسانیم.
ایشان در تحت آیه مورد بحث مینگارند: نحوه بیان آیه استفهام انکاری و استبعاد غیرفطری دانستن خدا ناباوری و بیانکننده تأکیدی این مطلب است که خداجویی و خداباوری و بطور کلی مطلقیابی که در حقیقت، عامل مهم اصلگرایی انسان به مبدأ و ریشه آفرینش است متینترین و استوارترین معارف و شناختهای جبلّی نوع انسان است که آفریدگار جهان بسان سایر غرایز، تمایلات و نیازهای مربوط به آن را در ساختمان وی به ودیعت نهاده است.
امام رازی به نقل از تفسیر کشاف زمخشری مینویسد: «واقعیت امر این است که، به گواهی سرشت و طبیعت انسان «صرفنظر از شرع» وجود خدا قابل تردید نیست. آری، فطرت پاک؛ این عطیه بزرگ الهی منادی با عظمتی است بسوی «خداباوری» و «خداشناسی» که در ساختمان وجودی بشر به امانت گذاشته شده است»[۲].
[۱]– به نقل از کتاب دین و روان.
[۲]– به نقل از کتاب «تکامل توحیدی در پرتو اسلام».