دلایلی از اقوال سلف:
عبدالله بن مسعود می گوید: «اتَّبِعُوا، وَلَا تَبْتَدِعُوا فَقَدْ کُفِیتُمْ، کُلُّ بِدْعَهٍ ضَلَالَهٌ»[۱]: «پیروی کنید و بدعت ایجاد نکنید؛ پیروی شما را کفایت می کند. هر بدعتی گمراهی است.»
و از عبدالله بن مسعود نیز روایت است که میگوید: «خداوند به قلبهای بندگان نگاه کرد که قلب محمد را بهترین قلوب یافت، پس آنرا برای خود برگزیده و او را با رسالتش فرستاد؛ پس از قلب محمد به قلب دیگر بندگان نگاه کرد که قلب اصحابش را بهترین قلبها یافت، پس آنها را وزیران پیامبرش قرار داد که به خاطر دینش میجنگند؛ پس آنچه مسلمانان نیک میدانند، نزد خداوند نیکوست و آنچه را بد میدانند، همان نزد الله بد است.»[۲]
امام اوزاعی می گوید: «بر سنت صبر کن؛ هرکجا اهل سنت توقف کردند، تو نیز توقف کن؛ و چیزی را بگو که آنها می گویند؛ و از آنچه از آن خودداری می کنند، پرهیز کن. و راه سلف صالح خود را در پیش گیر که وسعت و گشایشی را برای تو به همراه میآورد که برای آنها آورد.»[۳]
همچنین امام اوزاعی می گوید: «آثار سلف را برخود لازم بگیر هرچند مردم تو را رد کنند و نپذیرند؛ و از رای و نظر دیگران بر حذر باش هرچند سخنان خود را برای تو زینت بخشد؛ چرا که امر آشکار خواهد شد درحالیکه تو بر راه راست خواهی بود.»[۴]
و از عبدالله بن مبارک روایت است که می گوید: «اما آنچه بدان اعتماد شده و تکیه میشود، اثر است و از رای و نظر چیزی را بگیر که حدیث را برای تو تفسیر می کند.»[۵]
و شیخ الاسلام ابن تیمیه می گوید: «بر کسی که مذهب سلف را اظهار می دارد و خود را بدان منتسب نموده و بدان افتخار می کند، ایرادی نیست؛ بلکه به اتفاق، پذیرفتن این امر از وی واجب است، چرا که مذهب سلف تماما حق است.»[۶]
امام ابن کثیر می گوید: «… مردم در این مورد اقوال زیادی مطرح کرده اند که اکنون جای بسط آنها نیست؛ بلکه در این مقام مذهب سلف صالح همچون مالک و اوزاعی و ثوری و لیث بن سعد و شافعی و احمد بن حنبل و اسحاق اصل می باشد.»[۷]
و شیخ بکر بن عبدالله ابوزید می گوید: «بر جادهی سلف صالح حرکت کن، در مسیر جاده، سلفی باش؛ راه سلف صالح: صحابه و کسانی که پس از آنها بودند و در تمام ابواب دین از آنها پیروی نمودند؛ در توحید، عبادات و… همان کسانی که تمایز آنها با دیگران در التزام و پایبندی به احادیث رسول الله صلی الله علیه سلم و لازم گرفتن سنت بر خویشتن و ترک جدال و نزاع و جر و بحث و کندوکار در علم کلام و آنچه موجب گناه میشود، بود.»[۸]
[۱] – کتاب الزهد، وکیع بن جراح: ۳۱۵؛ و کتاب الزهد، امام احمد: ۲/۱۱۰؛ و ابن وضاح، ص: ۱۰؛ و دارمی در المقدمه، باب کراهیه الاخذ بالرای، ص: ۶۹؛ و شیخ مشهور بن حسن آل سلمان آنرا صحیح دانسته است. بنگر: الاعتصام، شاطبی: ۱/۱۲۵
[۲] – مسند احمد: ۱/۳۷۹ یا ۳۶۰۰؛ و شیخ احمد شاکر اسناد آنرا صحیح دانسته است. و حاکم در مستدرک: ۳/۷۸؛ و طبرانی در المعجم الکبیر: ۹/۸۵۸۲؛ و سخاوی در المقاصد الحسنه آنرا حسن دانسته است. و آلبانی در الضعیفه: ۲/۱۷ نیز آنرا حسن دانسته است. اما آلبانی در مورد مرفوع بودن این روایت میگوید: اصلی ندارد.
[۳] – آجرّی در الشریعه: ۵۸؛ و خطیب در شرف اصحاب الحدیث: ۷
[۴] – بیهقی، المدخل: ۳۲۳؛ خطیب بغدادی، شرف اصحاب الحدیث: ۶؛ آجرّی، الشریعه: ۱/۱۹۳/۱۳۳
[۵]– خطیب بغدادی، الفقیه و المتفقه: ۲/۳۴۶/۱۰۷۳؛ ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله: ۲/۱۰۵۰/۲۰۲۳؛ و ابو عبدالله الدانی بن منیرآل الزهوی در سلسله الآنار الصحیحه : ۱/۲۹۵ آنرا صحیح دانسته است.
[۶] – مجموع الفتاوی، ۴/۱۴۹
[۷] – الفوائد السنیه: ۲۷
[۸] – حلیه طالب العلم: ۳۴