مؤلف میگوید: (وروی عبدالرزاق عن معمر عن ابن طاوس عن أبیه عن ابن عباس: أنه رأی رجلاً انتقض لما سمع حدیثاً عن النبی فی الصفات؛ استنکاراً لذلک، فقال: «ما فرق هؤلاء یجدون رقه عند محکمه، ویهلکون عند متشابهه»[۱]).
(عبدالرزاق از معمر از ابن طاوس از پدرش از ابن عباس روایت کرده که وی مردی را دید که موقع شنیدن حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و سلم لرزید. تکان خوردنش از روی انکار این حدیث بود. آنگاه ابن عباس گفت: «ابن عباس گفت: «فرق اینان در چیست؟ [این شخص و امثال او حق و باطل را از هم تشخیص نداده و حق را به خوبی نشناختهاند] اینان موقع شنیدن آیات محکم، احساس رقت قلب میکنند [و آن را قبول مینمایند] و موقع شنیدن آیاتی که فهمشان بر آنان مشتبه میشود، [آنها را قبول نکرده] و هلاک میشوند»).
عبدالرزاق؛ ابن همام صنعانی، امام و حافظ است. نامبرده صاحب تألیفات از جمله کتاب «المصنف» و دیگر کتابها میباشد. احمد بن حنبل و یحیی بن معین و دانشمندان زیادی که قابل شمارش نیستند، از او حدیث، روایت کردهاند. وی به سال ۲۱۱ هجری وفات یافت[۲].
معمر؛ ابن راشد أزدی، ابوعروه بصری، مقیم یمن است. او ثقه و مورد اعتماد است. به سال ۱۵۴ هجری در سن ۵۸ سالگی دار فانی را وداع گفت[۳].
ابن طاوس؛ عبدالله بن طاوس یمانی ثقه، فاضل و عابد است. وی در سال ۱۳۲ هجری درگذشت[۴].
پدرش؛ طاوس بن کیسان یمانی ثقه، فقیه و فاضل، از یاران بزرگ ابن عباس است. وی به سال ۱۰۶ هجری وفات یافت.[۵]
در عبارت: (أنه رأی رجلاً)، نام مرد برده نشده است.
کلمهی: (انتفض) یعنی وقتی حدیثی را از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنید، به لرزه افتاد و آن را انکار نمود. حالا این حالت یا بدین خاطر بود که عقلش تحمل آن را نداشته یا بدین خاطر بوده که به عدم صحت آن معتقد بود و از این رو، آن را انکار کرد.
عبارت: (فقال)، یعنی عبدالله ابن عباس گفت.
عبارت: (ما فرق هؤلاء) احتمال دو صورت را دارد:
اول- «ما» در اینجا مای استفهام انکاری است. «فَرَق» با فتحهی «فاء» و «راء» به معنای ترس و وحشت میباشد. یعنی این حدیث و امثال آن از احادیث صفات خدا، چه ترس و وحشتی دارند؟ منظور، سرزنش و نکوهش آنان است؛ چون بر بندهی مسلمان واجب است در برابر آنچه که از خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم به صحت و ثبوت رسیده، سر تسلیم فرود آورد و به آن ایمان داشته باشد هر چند نسبت به آن احاطهی علمی نداشته باشد. از این رو شافعی گفته است: «أمنت بالله، وبما جاء عن الله على مراد الله، وآمنت برسول الله، وما جاء عن رسول الله على مراد رسول الله»[۶]: «به خدا و به آنچه از جانب خدا آمده و مراد خداست، ایمان آوردم. و به رسول الله صلی الله علیه و سلم و آنچه از جانب رسول الله صلی الله علیه و سلم آمده و مراد رسول الله صلی الله علیه و سلم است ایمان آوردم».
دوم – «فَرّق» با فتحهی «فاء» و تشدید «راء» و تخفیف آن هم جایز است، «ما» هم در اینجا مای نافیه است. یعنی این فرد و امثال او حق و باطل را از هم جدا نکرده و حق را به خوبی نشناختهاند. به همین خاطر در ادامه میفرماید: «یجدون رقه». «رقه» ضد قسوت و سنگ دلی است که به معنای نرمی و قبول آیات و احادیث محکم میباشد. «ویهلکون عند متشابهه» متشابه چیزی است که فهمش بر آنان مشتبه شود، نه اینکه آیات صفات خدا، متشابهاند آن گونه که جهمیه و مانند آنان، معتقدند که آیات صفات، متشابه هستند. و به این معنا نیست که در قرآن، آیات و عبارات متشابهی وجود دارد که معنایشان، معلوم نیست؛ چون لفظ تشابه و متشابه بر بطلان این امر دلالت دارد. بلکه منظور از متشابه چیزی است که فهم و درکش برای بعضی از مردم، مشتبه میشود و به نسبت بعضی دیگر این طور نیست. بنابراین متشابه، امری نسبی است؛ چون ممکن است چیزی به نسبت عدهای، متشابه باشد و به نسبت عدهای دیگر، روشن و آشکار باشد.
به همین دلیل پیامبر صلی الله علیه و سلم وقتی پیش جماعتی رفت که با قرآن بحث و جدل میکردند، خشمگین شد و فرمود: «بهذا ضلت الأمم قبلکم، باختلافهم على أنبیائهم، وضرب الکتاب بعضه ببعض، [وإن القرآن لم ینزل لیکذب بعضه بعضاً ][۷]، ولکن نزل لأن[۸] یصدق بعضه بعضاً، فما عرفتم منه فاعملوا به، وما تشابه علیکم فآمنوا به»: «امتهای پیش از شما بدین صورت گمراه شدند. به خاطر مخالف با پیامبرانشان و قبول برخی از مطالب کتاب آسمانی و عدم قبول برخی دیگر، (گمراه شدند). [ به راستی قرآن نازل نشده تا آیات آن همدیگر را تکذیب کنند ]، بلکه به این خاطر نازل شده که همدیگر را تصدیق نمایند. پس هر چه از قرآن دانستید، به آن عمل کنید و هر چه بر شما مشتبه شود [ و آن را فهم نکردید]، به آن ایمان بیاورید». ابن سعد، ابن ضریس و ابن مردویه این حدیث را روایت کردهاند.[۹]
دربارهی آیهی: ﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ مِنۡهُ ءَایَٰتٞ مُّحۡکَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡکِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞ﴾ [آل عمران: ۷]. «او، ذاتی است که قرآن را بر تو نازل کرد؛ بخشی از آیاتش، آیات روشن و مشخصی هستند که اصل و اساس این کتاباند و برخی دیگر، آیات متشابهند.» آل عمران: ٧
(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– معمر در جامع خود، ۱۱/۴۲۳؛ عبدالرزاق در تفسیرش، ۳/۲۳۹ و ابن ابی عاصم در «السنه»، به شمارهی ۴۸۵ از طریق ابن طاوس از پدرش از ابن عباس آن را روایت کرده و اسنادش طبق شرط بخاری و مسلم، صحیح است.
[۲]– به شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ۹/۵۶۳؛«تذکره الحفاظ»، اثر ذهبی، ۱/۳۶۴ و «تهذیب الکمال»، اثر مزی ۱۸/۵۲ مراجعه کنید.
[۳]– به شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء» ۷/۵؛ «تذکره الحفاظ»، اثر ذهبی ۱/۱۹۰ و «تهذیب الکمال»، اثر مزی ۲۸/۳۰۳ مراجعه کنید.
[۴]– به شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ۶/۱۰۳؛ و «تهذیب الکمال»، اثر مزی، ۱۵/۳۰ مراجعه نمایید.
[۵]– به شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء » ۵/۸۳ «تذکره الحفاظ»، اثر ذهبی، ۱/۹۰ و «تهذیب الکمال» اثر مزی ۱۳/۳۵۷ مراجعه کنید.
[۶]– نگا: مجموع الفتاوی، ۴/۲ و ۶/۳۵۴٫ صاحب کتاب «فتح المجید» در همین کتاب جلد ۲، صفحهی ۶۷۷ میگوید: «ذهبی در کتاب «العرش»، ۱/۲۷۴ میگوید: وکیع از اسرائیل، این حدیث را نقل کرد: «إذا جلس الرب علی الکرسی»: «وقتی پروردگار روی صندلی نشست». مردی که نزد وکیع بود، لرزید. وکیع عصبانی شد و گفت: «اعمش و سفیان را دیدیم که اینگونه احادیث را نقل میکردند و آنها را انکار نمیکردند».
عبدالله بن احمد در کتاب «الرد علی الجهمیه»، شمارهی ۵۸۷ آن را آورده است. چه بسا در صورت عدم تلقی به قبول اینها، ترک چیزی که ایمان به آن واجب است، حاصل شود و در آن صورت، حال و وضع شان شبیه حال و وضع کسانی است که خدا دربارهشان فرموده است: ﴿أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡکِتَٰبِ وَتَکۡفُرُونَ بِبَعۡضٖ﴾ [البقره: ۸۵]: «آیا به بخشی از (دستورات) کتاب (آسمانی) ایمان میآورید و به بخش دیگر (دستورات آن) کفر میورزید؟». پس هیچ کسی از کفر جان سالم به در نمی برد مگر کسی که به آنچه که در این زمینه بر وی واجب است، عمل کند و آن هم ایمان و یقین به تمام برنامه و دین خداست.
[۷]– عبارت داخل کروشه از نسخهی «ب» افتاده است.
[۸]– در نسخه های «ض» و «ع»، به جای «لأن»، «أن» آمده است.
[۹]– ابن سعد در «الطبقات»، ۴/۱۹۲ و ابن أبی عاصم در «الآحاد و المثانی» شمارهی ۷۴۹ آن را روایت کردهاند. سیوطی در «الدر المنثور»، ۲/۱۴۹ این حدیث را با این لفظ به ابن ضریس در «فضائل القرآن» و ابن مردویه نسبت داده است. امام احمد در «المسند»، ۲/۱۹۵؛ ابن ماجه در سننش، شماره ی ۸۵؛ ابن ابی عاصم در «السنه» شمارهی ۳۲۵؛ طبرانی در «المعجم الأوسط»، ۱/۲ و ۱۶۵ و ۷۹؛ بیهقی در «القضاء و القدر»، شمارهی ۳۷۶؛ ابن بطه در «الإبانه الکبری»، شماره های ۱۹۷۱؛ ۱۲۷۰ و ۵۸۳ و دیگران از چندین طریق از عمرو بن شعیب از پدرش از پدربزرگش آن را روایت کردهاند و اسنادش حسن است.