حافظ ابن حجر عسقلانی گوید: «آدم بن ابی ایاس در کتاب العلم «خودش از عبدالله بن داوود از معروف، این عبارت را به آخر گفتهی علی افزوده است: «ودعوا ما ینکرون»[۱]: «و آنچه را که نمیشناسند و درک نمیکنند، رها کنید». یعنی آنچه که فهمش بر آنان مشتبه میشود. ابن حجر افزود: در این گفتهی حضرت علی، این دلیل وجود دارد که نباید پیش مردم عوام از متشابه سخن گفت. گفتهی ابن مسعود، مثل همین گفتهی حضرت علی است؛ آنجا که ابن مسعود گوید: «ما أنت محدثاً قوماً حدیثاً لا تبلغه عقولهم إلا کان لبعضهم فتنه»: «هیچ حدیثی را برای قومی نقل نمیکنی که درکشان به آن نمیرسد مگر اینکه برخی از آنان دچار فتنه میشوند». [روایت مسلم].[۲]
ابن حجر افزود: کسانی که به نقل حدیث برای برخی از مردم و نقل نکردن آن برای برخی دیگر، معتقدند؛ امام احمد، امام مالک و ابویوسف هستند که امام احمد معتقد است احادیثی که ظاهرشان شورش علیه حاکم است، نباید برای همه نقل کرد و فقط برای عدهای از مردم که آن احادیث را خوب درک میکنند، باید نقل کرد.[۳] و امام مالک معتقد است احادیث مربوط به صفات خدا را نباید نقل کرد.[۴] و ابویوسف معتقد است که احادیث غریب را نباید نقل کرد.[۵] پیش از اینان ابوهریره است که بعضی از احادیث را نقل نکرده همان طور که در «الجرابین» دربارهاش سخن به میان آمد.[۶] منظور از «جِرابین» فتنهها و آشوبهایی است که پیش میآیند. مانند این گفته از حذیفه نقل شده است.[۷]
از حسن نقل شده که او از نقل داستان عرنیین که انس روایتش کرده، برای حجاج نهی کرد[۸]؛ چون او با تأویل بیاساس و باطلش این حدیث را وسیلهای برای اعمال ناجوانمردانهاش در خونریزی بیش از حد، قرار میداد. ضابطهی نهی از نقل بعضی از احادیث این است که ظاهر حدیث به گونهای باشد که بدعت را تقویت میکند و در اصل ظاهر حدیث، مقصود و مدنظر نیست؛ بنابراین دست برداشتن از نقل آن برای کسی که ترس آن میرود ظاهر این حدیث را بگیرد و به آن عمل کند، کاری مطلوب و خوب است».[۹]
آنچه از امام مالک دربارهی نهی از نقل احادیث صفات خدا ذکر کرده، گمان نمیکنم این گفته از امام مالک به ثبوت رسیده باشد.آیا احادیث صفات بیشتر از آیات صفات هستند که در قرآن آمدهاند؟
آیا مالک یا هرکس دیگری از دانشمندان اسلامی میگویند: آیات مربوط به صفات خدا برای مردم عوام نباید تلاوت شوند؟ در حالی که دانشمندان گذشته و حال از میان یاران پیامبر و دانشمندان پس از آنان، آیات و احادیث مربوط به صفات الله را در حضور عوام و خواص مؤمنان میخواندند. بلکه شرط ایمان، ایمان به خدا و صفات کمال خداست که در قرآن یا به زبان پیامبرش صلی الله علیه و سلم خود را بدانها متصف نموده است. پس چگونه این احادیث از عوام مؤمنان کتمان میشود؟ بلکه میگوییم: هرکس به آیات و احادیث مربوط به صفات خدا ایمان نداشته باشد، از زمرهی مؤمنان نیست و هرکس در دلش نسبت به آن، احساس سختی و ناخرسندی بکند، از زمرهی منافقان میباشد. در واقع این رویکرد از بدعتهای جهمیه و پیروان شان است که صفات خدا را انکار میکنند. وقتی دیدند که احادیث مربوط به صفات خدا، مذاهب و افکار آنان را باطل مینماید و بدعتشان را ریشه کن میکند، به کتمان این گونه احادیث از مردم عوام توصیه کردند تا به گمراهی اینان، فساد اعتقاد و تفکرشان پی نبرند.
در این اثر حضرت علی که آورده شد، این دلیل وجود دارد که هرگاه در صورت نقل بعضی از احادیث که مردم، آن را درک نمیکنند، ترس از آسیب و زیانی برود؛ نباید اینگونه احادیث را برای مردم نقل کرد. البته این امر به طور مطلق نیست؛ چون بسیاری از امور دین و بسیاری از سنتها هستند که مردم از آنها بیخبرند. وقتی اینها برای مردم نقل میشود، آن را تکذیب نموده و آن را چیز بسیار عظیمی میدانند. در این صورت فرد عالم نقل این گونه احادیث را برای مردم ترک نمیکند، بلکه به آرامی و با مدارا آنان را تعلیم میدهد و با حکمت و شیوهی أحسن آنان را دعوت مینماید.
(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– بیهقی در «المدخل إلی السنن الکبری»، ص۳۶۲؛ خطیب در «الجامع لأخلاق الراوی»، ۲/۱۰۸؛ سمعانی در «أدب الإملاء»، ص ۵۹ و مزی در «تهذیب الکمال»، ۲۸/۲۶۵، گفتهی مذکور را با این عبارت اضافی؛ از خود طریق بخاری روایت کردهاند.
[۲]– مسلم در مقدمهی صحیح خود ۱/۱۱ آن را روایت کرده است.
[۳]– نووی در شرح مسلم، ۲/۲۸ این روایت عبدالله بن مسعود از پیامبر صلی الله علیه و سلم را نقل میکند که آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمودند: «ما من نبی بعثه الله فی أمه قبلی إلا کان له من أمته حواریون، وأصحاب یأخذون بسنته، ویقتدون بأمره، ثم إنها تخلف من بعدهم خلوف؛ یقولون ما لا یفعلون، ویفعلون ما لا یؤمرون، فمن جاهدهم بیده فهو مؤمن، ومن جاهدهم بلسانه فهو مؤمن، ومن جاهدهم بقلبه فهو مؤمن، ولیس وراء ذلک من الإیمان حبه خردل»: «هیچ پیامبری پیش از من نیست که خدا او را برای امتی مبعوث کرده باشد، مگر اینکه در میان امتش یاران مخلص و وفاداری داشته که به سننش عمل میکردند و به اوامر و دستوراتش اقتدا مینمودند. سپس بعد از آنان افراد نالایقی میآیند که آنچه میگویند انجام نمیدهند و کارهایی میکنند که بدان امر نشدهاند. هرکس با دستش با آنان مبارزه کند، مؤمن است و هرکس با زبانش با آنان مبارزه کند، مؤمن است و هرکس با قلبش با آنان مبارزه کند، مؤمن است، و پس از آن دیگر یک ذره ایمان وجود ندارد».
امام نووی پس از نقل این حدیث میگوید: «ابوعلی جیانی از احمد بن حنبل رحمه الله نقل کرده که گوید: «این حدیث، حفظ نشده و برای همهی مردم نقل نشده است». ابوعلی جیانی افزود: این سخن شبیه سخن ابن مسعود نیست که میگفت: تا زمانی که مرا میبیند، صبر کنید». شیخ ابوعمرو (یعنی ابن صلاح) میگوید: احمد بن حنبل رحمه اللهاین حدیث را انکار نموده در حالی که جماعتی از راویان ثقه و مورد اعتماد این حدیث را از حارث روایت کردهاند و نام حارث را در کتاب هایی که دربارهی راویان ضعیف نوشته شده، ندیدهام و در کتاب ابن ابی حاتم، از یحیی بن معین نقل شده که وی دربارهی حارث گوید: او ثقه است. به علاوه، تنها حارث نیست که این حدیث را نقل کرده بلکه پیرو عمل او صالح بن کیسان نیز می باشد و امام دارقطنی در کتاب «العلل» اظهار داشته که این حدیث، از طرق دیگری روایت شده که از جمله از ابو واقد لیثی از ابن مسعود از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت شده است. اما از این گفتهی ابن مسعود: «تا زمانی که مرا میبیند، صبر کنید»، خونریزی یا برپا کردن فتنه و آشوب یا مانند آن، لازم نمیآید همچنین تشویق به پیکار با باطل گرایان و منحرفان به وسیلهی دست و زبان و قلب، که در این حدیث آمده، برپاکردن فتنه و آشوب از آن لازم نمیآید. البته سیاق این حدیث دربارهی امت های گذشته میباشد و در لفظ این حدیث، نامی از این امت به میان نیامده است. اظهارات ابن عمرو اینجا به پایان میرسد و سخنانش، روشن است. اما اینکه در این زمینه، این چنین امام احمد از او عیب گرفته، جای تعجب است».
[۴]– ذهبی در کتاب «سیرأعلام النبلاء»، ۸/۱۰۳ میگوید: «ابو احمد بن عدی گوید که احمد بن علی مدائنی برای ما حدیث نقل کرد و گفت که اسحاق بن ابراهیم بن جابر برای ما حدیث نقل کرد و گفت: ابوزید بن ابی غمر برای ما حدیث نقل کرد و گفت: ابن قاسم گفت: از مالک دربارهی کسانی که احادیث: «إن الله خلق آدم علی صورته»: «همانا خدا، آدم را بر اساس شکل خود، آفرید»، «إن الله یکشف عن ساقه»: «همانا خدا ساق پایش را آشکار میکند» و «أنه یدخل یده فی جهنم حتی یخرج من أراد»: «خدا دستش را داخل جهنم میکند تا اینکه کسانی را که میخواهد، از جهنم بیرون آورد»؛ را نقل میکنند، پرسیدم. امام مالک به شدت این کار را نهی کرد و گفت نباید کسی این احادیث را نقل نماید. به او گفتند: افرادی از اهل علم این احادیث را نقل میکنند. مالک گفت: اینان چه کسانیاند؟ گفتند: ابن عجلان از ابوزناد. امام مالک گفت: ابن عجلان اصلاً این چیزها را نمیداند و عالم هم نیست. از ابوزناد سخن به میان آورد و گفت: او پیوسته تا زمان وفاتش، کارگزار اینان بود. مقدام رُعینی از ابوغمرو و حارث بن مسکین این روایت را نقل کردهاند که گویند: ابن قاسم برای ما حدیث نقل کرد. گفتم: امام مالک بدین خاطر از نقل احادیث مذکور نهی کرد که در نظر وی این احادیث، ثابت نشده و متصل و مرفوع نیستند، پس او در این زمینه عذر دارد همان طور که بخاری و مسلم در آوردن این احادیث، یعنی حدیث اول و حدیث دوم عذر ندارند، چون سندشان ثابت شده است. اما دربارهی حدیث سوم چیزی نمیدانم».
در رابطه با اسناد دادن این داستان، از دو جهت، ایراد وارد است:
اول- احمد بن علی مدائنی. که ابن یونس در تاریخ خود، ۱/۱۷ دربارهاش میگوید: «او اهل روایت حدیث نیست». و دارقطنی در «سؤالات حمزه سهمی» درباره اش میگوید: «در او اشکالی وجود ندارد».
دوم- اسحاق بن جابر قطّان مصری؛ کسی را ندیدهام که او را ثقه دانسته باشد، فقط ابن یونس دربارهاش میگوید: جز خیر و نیکی چیزی دربارهاش سراغ ندارم. امثال چنین داستانی نیاز به تحقیق دارد. روایت مقدام رعینی را عقیلی در «الضعفاء»، ۲/۲۵۱ آورده و جز حدیث «إن الله خلق آدم علی صورته» را ذکر نکرده است. اسناد این روایت، ضعیف است؛ به دلیل اینکه مقدام رعینی، ضعیف میباشد. نسائی دربارهاش میگوید: او ثقه نیست. نگا: سیرأعلام النبلاء، ۱۳/۳۴۵٫ جهت اطلاعات بیشتر و توجیه سخن امام مالک به کتاب «منهج الإمام مالک فی إثبات العقیده»، اثر دکتر سعود دعجان، صفحات ۲۶۰-۲۶۸ مراجعه کنید.
[۵]– ابویوسف یعقوب، قاضی میگوید: «بعضی از علما گفتهاند: هرکس از راه کلام به دنبال دین باشد، زندیق و بیدین شده، هرکس به دنبال حدیث غریب باشد، دروغ گفته و هرکس از راه کیمیا (شیمی) به دنبال مال و ثروت باشد ورشکست شده است». ابن عدی در کتاب «الکامل»، ۷/۱۴۵؛ خطیب در «شرف أصحاب الحدیث»،ص ۵؛ خطیب در «الجامع لأخلاق الراوی»، ۲/۱۵۹؛ سمعانی در «أدب الإملاء والاستملاء»،ص ۵۸ و دیگران این گفتهی امام مالک را نقل کردهاند و سندش صحیح است.
[۶]– بخاری در صحیحش به شمارهی ۱۲۰ از ابوهریره رضی الله عنه روایت کرده که گوید: «از رسول الله صلی الله علیه و سلم دو تا ظرف را حفظ کردم. یکیشان را فاش کردم و دیگری را فاش نکردم. اگر آن را فاش میکردم، این مجرای خوراکم (مری) قطع میشد».
[۷]– از حذیفه رضی الله عنه نقل شده که گوید: «اگر احادیثی که میدانم برای شما نقل میکردم، به سه دسته تقسیم میشدید: دستهای با من پیکار میکردند، دستهای مرا یاری نمیکردند و دستهای دیگر مرا تکذیب مینمودند». ابن ابی شیبه در مصنف خود، ۷/۴۵۴؛ حاکم در «المستدرک علی الصحیحین»، ۴/۵۱۶ و دیگران این گفتهی حذیفه را روایت کردهاند و سندش، صحیح است.
[۸]– بخاری در صحیح خود شمارهی ۶۴۱۷ و مسلم در صحیح خود به شمارهی ۱۶۷۱ این حدیث را از طریق روایت انس رضی الله عنه روایت کردهاند.
[۹]– فتح الباری، ۱/۲۲۵٫