منظور این است که حکم کسی که چیزی از اسماء و صفات خدا را انکار نماید، چیست؟ آیا او اهل نجات است یا اهل هلاک؟
از آنجا که توحید تنها به وسیلهی ایمان به خدا، ایمان به اسماء و صفات خدا حاصل میشود، مؤلف وجوب ایمان به اسماء و صفات خدا را گوشزد نموده است.
توحید سه نوع است: ۱- توحید ربوبیت ۲- توحید اسماء و صفات ۳- توحید عبادت. توحید ربوبیت و توحید اسماء و صفات، وسیلهای برای توحید عبادتاند؛ چون توحید عبادت، هدف و حکمت مورد نظر از آفرینش و فرمانروایی خداست. هر سه نوع توحید، لازم و ملزوم یکدیگرند. پس گوشزد نمودن ایمان به توحید اسماء و صفات، در اینجا مناسب است.
خدای متعال میفرماید: ﴿وَهُمۡ یَکۡفُرُونَ بِٱلرَّحۡمَٰنِۚ قُلۡ هُوَ رَبِّی لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَلَیۡهِ تَوَکَّلۡتُ وَإِلَیۡهِ مَتَابِ﴾ [الرعد: ۳۰]: «[بدین گونه شگرف تو را به میان ملّتی فرستادهایم که ملّتهای فراوانی پیش از آنان آمدهاند و رفتهاند، تا آنچه را که به تو وحی کردهایم بر آنان -] هر چند که منکر خداوند مهربانند – (بخوانی). بگو او پروردگار من است . جز او خدایی نیست . بر او توکل کردهام و بازگشت من به سوی او است». «یکفرون بالرحمن» یعنی اسم رحمان را انکار میکنند نه اینکه الله را انکار میکنند؛ چون آنان به وجود الله اعتراف میکردند؛ همان طور که خدای متعال میفرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُ﴾ [الزخرف: ۸۷]: «اگر از مشرکان بپرسی، چه کسی آنان را آفریده است؟ مؤکدانه میگویند: خدا».
منظور از این افرادی که اسم رحمان را انکار میکنند، کفار قریش یا جماعتی از آنان است؛ چون آنان این اسم را از روی عناد یا از روی جهل انکار میکردند. به همین دلیل وقتی پیامبر صلی الله علیه و سلم در روز حدیبیه به حضرت علی گفت: «بنویس بسم الله الرحمن الرحیم». کفار قریش گفتند: «لا نعرف الرحمن ولا الرحیم»[۱]: «نه رحمان را میشناسیم و نه رحیم را». در برخی از روایات آمده است: «لا نعرف إلا رحمن الیمامه»[۲] «جز رحمان یمامه (منظورشان مسیلمهی کذاب است؛ چون بعضی اوقات به مسیلمه کذاب، رحمان میگفتند) رحمان دیگری را نمیشناسیم». اما بسیاری از مردم زمان جاهلیت به این اسم اعتراف میکردند، همان طور که یکی از آنان میگوید:
……………………. وما یَشَإِ الرَّحمنُ یَعقِد ویُطلِقُ[۳]
«هر چه رحمان بخواهد، انجام میدهد».
ابن کثیر دربارهی آیهی: ﴿وَهُمۡ یَکۡفُرُونَ بِٱلرَّحۡمَٰنِ﴾ میگوید: یعنی به خدای رحمان اعتراف نمیکنند؛ چون آنان وصف رحمان و رحیم را برای الله قبول نداشتند.[۴]
مطابقت این آیه با عنوان باب، روشن است؛ چون خدای متعال انکار یک اسم از اسم هایش را کفر نامیده و این نشان میدهد که انکار چیزی از اسماء و صفات خدا، کفر است. پس هر کدام از فلاسفه، جهمیه، معتزله و مانند آنان که چیزی از اسماء و صفات الله را انکار کرده اند، به تناسب میزان انکار اسماء و صفات خدا، بهره ای از کفر دارند؛ چون جهمیه، معتزله و مانند آن – هر چند به جنس اسماء و صفات اعتراف میکنند – اما در حقیقت چیزی از اسماء و صفات خدا را قبول ندارند. چون از نظر آنان، اسماء نامهای محضی هستند که بر صفات قائم به پروردگار متعال دلالت ندارند. و این وصف کفر کسانی است که اسم رحمن را انکار میکردند.
فرمودهی: ﴿قُلۡ هُوَ رَبِّی لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَلَیۡهِ تَوَکَّلۡتُ وَإِلَیۡهِ مَتَابِ﴾ [الرعد:۳۰]. یعنی ای محمد! در ردّ به آنان که اسم رحمن را قبول نداشتند، بگو: ﴿هُوَ﴾ یعنی: رحمان عزوجل ﴿رَبِّی لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾ یعنی: او پروردگار من است که جز او معبود برحقی وجود ندارد. ﴿عَلَیۡهِ تَوَکَّلۡتُ وَإِلَیۡهِ مَتَابِ﴾ یعنی بازگشت و پناهگاهم به سوی اوست. «متاب» مصدر تاب یتوب است. توبه هم مصدر این فعل است. ابن جریر این گفته را اظهار داشته است.[۵]
این آیه نشان میدهد که توکل به خدا و توبه عبادتاند و وقتی چنین است، پس بازگشت به سوی غیر الله، شرک است.
وقتی دزدی – که دستش قطع شده بود – به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: خدایا! من به سوی تو باز میگردم و به درگاه تو توبه میکنم و به سوی محمد باز نمیگردم، آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمود: «عرف الحق لأهله»: «حق را برای اهل آن، دانست». [روایت احمد[۶]].
مؤلف میگوید: (وفی «صحیح البخاری» قال علی: «حدثوا الناس بما یعرفون، أتحبون أن یکذَّب الله ورسوله؟!»)
(در صحیح بخاری آمده که حضرت علی گفتند: «برای مردم به اندازهی درک و فهمشان حدیث نقل کنید. آیا دوست دارید که خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم تکذیب شوند؟!».
بخاری این اثر را به طور مسند نه معلق روایت کرده ولی در برخی روایات، ابتدا آن را به طور معلق روایت نموده و سپس اسناد آن را ذکر کرده و در برخی دیگر از روایات، ابتدا اسناد آن را آورده است. او این روایت را از [عبیدالله بن موسی] از معروف بن خرّبوذ از ابوطفیل از علی، نقل کرده است. لفظ روایت این است: «أتحبون أن یکذب الله و رسوله»[۷]: «آیا دوست دارید که خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم تکذیب شوند؟».
گفتهی: (ما یعرفون) یعنی طبق آنچه میفهمند و درک میکنند.
(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– امام احمد در مسندش ۴/۸۶؛ نسائی در سننش، ۶/۴۶۴؛ رویانی در مسندش، ۲/۱۰۱؛ حاکم در «المستدرک»، ۲/۵۰؛ ابن جریر در تفسیرش، ۲۶/۹۳؛ ابونعیم در «الدلائل» و ابن مردویه – آنگونه که در «الدر المنثور»، ۷/۵۳۲ آمده- این حدیث را روایت کردهاند. حاکم در «المستدرک»، ۲/۵۰ این حدیث را صحیح دانسته است.
اصل این حدیث را بخاری در صحیحش، شماره های ۲۷۳۱ و ۲۷۳۲ از طریق حدیث مروان بن حکم و مسور بن مخرمه رضی الله عنه روایت کرده است. در قسمتی از این حدیث آمده است. سهیل گفت: «به خدا قسم، نمیدانم رحمان چیست».
[۲]– در تعدادی از روایت آمده که: قریش به مسیلمهی کذاب، «رحمان یمامه» میگفتند. به زودی برخی از این روایات را بیان خواهم کرد. در تعدادی دیگر از روایات، آمده که: قریش از نوشتن بسم الله الرحمن الرحیم امتناع کردند و در علت آن گفتند که آنان رحمان را نمیشناسند. شیخ سلیمان برخی از این روایات را خواهد آورد. هیچ روایتی دربارهی اینکه قریش در روز حدیبیه «رحمان یمامه» را گفته باشند، پیدا نکردم. والله اعلم. ابن ابی شیبه در مصنف خود، ۲/۱۹۹؛ ابوداوود در «المراسیل»، شمارهی ۳۴ و دیگران از دو طریق از سالم افطس از سعید بن جبیر روایت کردهاند که وی گوید: «رسول الله صلی الله علیه و سلم در مکه با صدای بلند بسم الله الرحمن الرحیم را بر زبان آورد. سعید بن جبیر افزود: اهل مکه به مسیلمه، رحمان میگفتند. آنان گفتند: محمد به سوی خدای یمامه دعوت میکند. رسول الله صلی الله علیه و سلم امر شد که از این به بعد با صدای آهسته بسم الله الرحمن الرحیم بگوید. پس پیامبر صلی الله علیه و سلم تا زمان وفاتش با صدای آهسته بسم الله الرحمن الرحیم میگفت». اسناد این روایت، به خاطر مرسل بودنش ضعیف است. این روایت از دو طریق واهی به طور موصول روایت شده است:
طبرانی در «المعجم الکبیر»، شماره ی ۱۲۲۴۵ و دیگران از طریق سعید بن جبیر از ابن عباس آن را روایت کردهاند. در اسناد این روایت، یحیی بن طلحه یربوعی وجود دارد که ضعیف است. حاکم در «المستدرک»، ۱/۲۰۸ آن را به طور موصول روایت کرده و گوید: این اسناد، صحیح است و معلول نیست. ذهبی در دنبالهی گفتهی حاکم میگوید: «مؤلف نیز چنین گفته است! در حالی که ابن حسان- منظورش عبدالله بن عمرو بن حسان است- چندین نفر از محدثان، وی را دروغگو و کذاب دانستهاند.»
دارقطنی در سنن خود، ۱/۳۰۳ آن را به طور موصول روایت کرده و در اسناد این روایت، ابوصلت هروی وجود دارد که رافضی و متهم به دروغ است.
ابن سعد در «الطبقات»، ۱/۱۶۵ از طریق محمد بن سائب کلبی از ابوصالح از ابن عباس آن را روایت کرده است. در بخشی از این روایت، گفتهی برخی از قریش آمده که گفتند: «او گمان میکند که فرستادهی رحمان است و ما جز رحمان یمامه، رحمان دیگری را سراغ نداریم. اسناد این روایت خیلی ضعیف است و کلبی که در اسناد آن وجود دارد، دروغگوست.
ابن ابی حاتم در تفسیر خود، ۸/۲۷۱۵ از عطاء روایت شده که گوید: وقتی خدا فرمود: ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱسۡجُدُواْۤ لِلرَّحۡمَٰنِ﴾ [الفرقان: ۶۱]: «هنگامی که به کافران گفته میشود: برای خداوند رحمان (که سراسر وجود شما غرق رحمت او است، کرنش ببرید و) سجده کنید»، کفار قریش گفتند: رحمان کیست؟ جز رحمان یمامه، رحمان دیگری را نمیشناسیم. پس خدا این آیه را نازل کرد: ﴿وَإِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِیمُ ١۶٣﴾ «معبود شما فقط یکی است و جز خدای مهربان مهرورز، معبود برحق دیگری وجود ندارد». اسناد این روایت، ضعیف است. سیوطی در کتاب «الدر المنثور»، ۵/۳۷۶ آورده که ابن منذر مانند آن را از مجاهد روایت کرده است».
[۳]– این مصراع بیتی است که سلامه بن جندل طهوی سروده است؛ آنگونه که در تفسیر طبری، ۱/۵۸ آمده است.
[۴]– تفسیر ابن کثیر۲/۵۱۶٫
[۵]– تفسیر ابن جریر ۱۳/۱۵۰٫
[۶]– امام احمد در «المسند»، ۳/۴۳۵؛ قطیعی در «جزء الألف دینار»،ص۳۷۴؛ طبرانی در «المعجم الکبیر» شمارههای ۸۳۹ و ۸۴۰؛ دارقطنی در «الأفراد و الغرائب»، ۱/۳۹۸؛ حاکم در «المستدرک علی الصحیحین»، ۴/۲۵۵؛ بیهقی در «شعب الإیمان»، ۴/۱۰۳ و ضیاء مقدسی در «الأحادیث المختاره»، ۴/۲۵۸ از حسن بن اسود بن سریع رضی الله عنه آن را روایت کردهاند. حاکم در «المستدرک» ۴/۲۵۵ این حدیث را صحیح دانسته است. در اسناد این حدیث، محمد بن مصعب قرقسانی وجود دارد که به گفتهی حافظ ابن حجر عسقلانی در «التقریب» راستگوست اما بسیار اشتباه میکند. شاید او در موصول کردن این حدیث اشتباه کرده باشد. اظهر این است که این حدیث از حسن بصری، مرسل است. همچنین ابوعبید در کتاب «الأموال» ص۱۸۰ و ابن زنجویه در «الأموال»، شمارهی ۴۴۱ این حدیث را از حسن روایت کرده که گوید: اسیری پیش رسول الله صلی الله علیه و سلم آورده شد و گفت: خدایا! من بهسوی تو باز میگردم و به درگاه تو توبه میکنم و به سوی محمد باز نمیگردم. رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «عرف الحق لأهله، دعوه»: «حق را برای اهل آن، دانست. او را رها کنید».
[۷]– بخاری در صحیح خود؛ «کتاب العلم»، باب ۱۲۷ «من خص بالعلم قوماً دون قوم کراهیه أن لا یفهموا»، ۱/۵۹ میگوید: علی گفت: «برای مردم به تناسب فهم و درک شان حدیث نقل کنید آیا دوست دارید که خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم تکذیب شوند؟!» عبدالله بن موسی از معروف بن خربوذ از ابوطفیل از علی، این گفته را برای ما نقل کردند. آنچه شیخ سلیمان اظهار داشته، حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «فتح الباری» ۱/۲۲۵ خاطرنشان ساخته است.