فضل بن زیاد از احمد روایت کرده که گوید: «به قرآن نگاه کردم، دیدم که در ۳۳ جا اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و سلم آمده است. سپس این آیه را تلاوت کرد. ﴿لَّا تَجۡعَلُواْ دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ بَیۡنَکُمۡ کَدُعَآءِ بَعۡضِکُم بَعۡضٗاۚ قَدۡ یَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمۡ لِوَاذٗاۚ فَلۡیَحۡذَرِ ٱلَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِیبَهُمۡ فِتۡنَهٌ أَوۡ یُصِیبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ ۶٣﴾ [النور: ۶۳]: «(ای مؤمنان!) دعوت پیغمبر را در میان خویش (برای اجتماع و شرکت در کارهای مهمّ) همسان دعوت برخی از برخی از خود بشمار نیاورید (چرا که فرمانش فرمان خدا و دعوتش دعوت پروردگار است). خداوند آگاه از کسانی است که در میان شما خویشتن را میدزدند و پشت سر دیگران خود را پنهان میدارند (تا پیغمبر آنان را نبیند و از انصراف و گریز ایشان نپرسد و کاری بدانان حوالت نکند) . آنان که با فرمان او مخالفت میکنند، باید از این بترسند که بلائی (در برابر عصیانی که میورزند) گریبانگیرشان گردد، یا این که عذاب دردناکی دچارشان شود (اعم از قحطی و زلزله و دیگر مصائب دنیوی، و دوزخ و دیگر شکنجههای اخروی)».
و آن را تکرار مینمود و میگفت: فتنه جز شرک چیز دیگری نیست. شاید اگر انسان برخی از فرمودههای پیامبر صلی الله علیه و سلم را رد کند، در دلش انحرافی به وجود آید، در نتیجه دلش منحرف شود و این انحراف، او را هلاک و نابود گرداند. سپس این آیه را تلاوت کرد: ﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا ۶۵﴾ [النساء: ۶۵]: «امّا، نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن بشمار نمیآیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم (قضاوت تو) باشند».[۱]
ابوطالب از احمد روایت کرده که: به امام احمد گفته شد: جماعتی حدیث را رها میکنند و به رأی سفیان مراجعه میکنند. احمد گفت: «تعجب میکنم از جماعتی که حدیث را میشنوند و اسناد و صحت آن را میدانند، با این وجود آن را رها میکنند. به رأی سفیان و دیگران مراجعه میکنند. درحالی که خدا میفرماید: ﴿لَّا تَجۡعَلُواْ دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ بَیۡنَکُمۡ کَدُعَآءِ بَعۡضِکُم بَعۡضٗاۚ قَدۡ یَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمۡ لِوَاذٗاۚ فَلۡیَحۡذَرِ ٱلَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِیبَهُمۡ فِتۡنَهٌ أَوۡ یُصِیبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ ۶٣﴾ [النور: ۶۳]: «صدا زدن پیامبر را همانند صدا زدن یکدیگر قرار ندهید. بهیقین، الله آن دسته از شما را که پنهانی و در خفای دیگران بیرون میروند، کاملا میشناسد. آنان که بر خلاف فرمان پیامبر رفتار میکنند، از اینکه بلا و یا عذاب دردناکی به آنان برسد، بترسند». میدانی که فتنه چیست؟ فتنه، کفر است؛ همان طور که الله تعالی میفرماید: ﴿وَٱلۡفِتۡنَهُ أَکۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ﴾ [البقره: ۲۱۷]: «فتنه بدتر از کشتن است». اینان حدیث و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را رها میکنند و هواهای نفسانی شان آنان را به سوی رأی دیگران میکشاند». شیخ الاسلام ابن تیمیه این گفته را آروده است.[۲]
میگویم: سخن احمد دربارهی نکوهش تقلید میباشد. نکوهش و مذمت تألیف کتاب های رأی، زیاد و مشهور است.
عبارت: (عرفوا الاسناد) یعنی اسناد حدیث را میدانند. (وصحته) یعنی صحت اسناد را میدانند. صحت اسناد، نشان دهندهی صحت حدیث است.
در عبارت: (ویذهبون إلی رأی سفیان)، سفیان همان سفیان ثوری، امام زاهد، عابد، ثقه و فقیه است. او اصحاب، پیروان و مذهب مشهوری داشت و بعدها از بین رفت.[۳]
منظور امام احمد، سرزنش و نکوهش کسی است که اسناد حدیث و صحت اسناد را میداند و با این وجود از سفیان و دیگران تقلید میکند و برای کارش عذرهای باطل میآورد. مثلاً میگوید: عمل به حدیث، نوعی اجتهاد است و اجتهاد از مدت هاست که دروازهاش بسته شده، و یا میگوید: این امامی که از او تقلید میکند، از من داناتر است و او فقط از روی علم و آگاهی چیزی میگوید و اظهار نظر میکند و این حدیث را از روی علم و آگاهی، رها کرده است. یا میگوید: عمل به حدیث اجتهاد است، در حالی که شرط است مجتهد، به قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم و ناسخ و منسوخ و سنت صحیح و غیر صحیح، عالم و آگاه باشد. به صورت های دلالت و به علوم و ادبیات عرب و نحو و اصول، آگاه باشد. این شرط شاید به طور کامل در ابوبکر و عمر ب هم نباشد، آن گونه که مؤلف اظهار داشته است[۴].
به او گفته میشود: این گفته به فرض صحت، منظورشان از مجتهد دارای شرایط مذکور، مجتهد مطلق است. اما اینکه این شرایط، شرط جواز عمل به قرآن و سنت باشد، این دروغ بستن به خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم و پیشوایان دینی است. بر مؤمن فرض است که هر گاه آیهی قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم به او برسد و او معنای آن را بداند، باید به آن عمل کند هر چند مخالفانی داشته باشد. چون خدای متعال و پیامبر صلی الله علیه و سلم ما را به این کار امر کرده اند و همهی دانشمندان اسلامی براین قضیه اتفاق نظر دارند. تنها مقلدان جاهل با این امر مخالفت دارند. اینان هم اهل علم نیستند؛ همان طور که کسانی از جمله ابوعمر بن عبدالبر[۵] و دیگران، اجماع علما بر اینکه اینان اهل علم نیستند، نقل کردهاند.[۶]
(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– ابن بطه در «الإبانه»، ۱/۲۶۰، شمارهی ۹۷ آن را روایت کرده است. و نگا: مسائل عبدالله، ۳/۱۳۵۵٫
[۲]– الصارم المسلول، ۲/۱۱۶-۱۱۷٫
[۳]– به شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ۷/۲۲۹ مراجعه کنید.
[۴]– در اصل ششم از اصول ششگانه. نگا: مجموعه رسائل فی التوحید ضمن مؤلفات شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب، ۱/۳۹۶٫
[۵]– در نسخهی «ب»، عُبید غزالی آمده است.
[۶]– جامع بیان العلم و فضله، ۲/۹۹۳٫