هرکس از علما و حاکمان در تحریم آنچه خدا حلال کرده و در حلال کردن آنچه خدا حرام نموده، اطاعت کند، آنان را به جای خدا اربابان خود گرفته است(۲)

هرکس از علما و حاکمان در تحریم آنچه خدا حلال کرده و در حلال کردن آنچه خدا حرام نموده، اطاعت کند، آنان را به جای خدا اربابان خود گرفته است.

   از آنجا که اطاعت و پیروی بی‌چون و چرا از کسی، از انواع عبادت و بلکه خود عبادت است – چون عبادت به معنای اطاعت و پیروی از خدا با فرمانبرداری از دستورات و آیین خدا که از طریق پیامبرانش به مردم ابلاغ نموده، می‌باشد- از این رو مؤلف رحمه الله با این عنوان به وجوب اختصاص دادن خالق به اطاعت و پیروی گوشزد نموده است. چون هیچ یک از مردم اطاعت و پیروی نمی‌شوند مگر زمانی که اطاعت و پیروی از او زیر اطاعت و پیروی از خدا قرار گرفته باشد وگرنه اطاعت از احدی ذاتاً واجب نیست.

مقصود از اطاعت در اینجا، اطاعت خاص در تحریم حلال خدا یا حلال نمودن حرام خدا می‌باشد. پس هرکس در این زمینه از مخلوقی غیر از پیامبر صلی الله علیه و سلم چون ایشان از روی هوای نفس و به میل خود سخن نمی‌گوید – اطاعت کند، چنین شخصی مشرک است؛ همان طور که خدای متعال در این آیه، این مطلب را بیان داشته است؛ آنجا که می‌فرماید: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ﴾ یعنی عالمانشان را، ﴿وَرُهۡبَٰنَهُمۡ﴾ یعنی راهبان و زاهدانشان را، ﴿أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِیحَ ٱبۡنَ مَرۡیَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِیَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا یُشۡرِکُونَ﴾ [التوبه: ۳۱]: «[یهودیان و ترسایان] علاوه از خدا، [علماء دینی و پارسایان خود را هم] به خدائی پذیرفته‌اند (چرا که علماء و پارسایان، حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال می‌کنند و خودسرانه قانونگذاری می‌نمایند و دیگران هم از ایشان فرمان می‌برند و سخنان آنان را دین می‌دانند و کورکورانه به دنبالشان روان می‌گردند. ترسایان افزون بر آن) مسیح پسر مریم را نیز خدا می‌شمارند.  (در صورتی که در همه کتابهای آسمانی و از سوی همه پیغمبران الهی) بدیشان جز این دستور داده نشده است که: تنها خدای یگانه را بپرستند و بس . جز خدا معبودی نیست و او پاک و منزّه از شرک‌ورزی و چیزهایی است که ایشان آنها را انباز قرار می‌دهند».

 پیامبر صلی الله علیه و سلم این آیه را به اطاعت نمودن از آنان در تحریم حلال خدا و در حلال نمودن حرام خدا، تفسیر نموده است که بعداً در حدیث عدی خواهد آمد.

اگر گفته شود: [اگر چنین است، پس چرا] خدای متعال فرموده است: ﴿أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡ﴾ [النساء: ۵۹]: «از خدا (با پیروی از قرآن) و از پیغمبر (خدا محمّد مصطفی با تمسّک به سنّت او) اطاعت کنید و از کارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداری نمایید». در جواب گفته می‌شود: «أولی الأمر»، همان دانشمندان و بنا به گفته‌ی عده‌ای، حاکمان هستند که کاملاً مطیع خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم هستند. این دو رأی از احمد روایت شده است و ابن قیم گوید: «در حقیقت این آیه هر دو گروه را شامل می‌شود[۱]».

بعضی گفته‌اند: اطاعت از «اولی الأمر» تنها زمانی واجب است که به اطاعت و پیروی از خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم دستور دهند. چون دانشمندان، ابلاغ کنندگان اوامر خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم و حاکمان، اجرا کنندگان آن هستند. در این صورت اطاعت و پیروی از دانشمندان و حاکمان به تبع اطاعت از خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم واجب است؛ همان طور که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: «لا طاعه فی معصیه، إنما الطاعه فی المعروف»[۲]: «در گناه و نافرمانی خدا، نباید از کسی اطاعت شود و اطاعت [ از مخلوق ] تنها در کار معروف و شایسته است». در جای دیگری می‌فرمایند: «علی المرء السمع والطاعه ما لم یؤمر بالمعصیه، فإذا أمر بمعصیه فلا سمع ولا طاعه»[۳]: «بر انسان واجب است که سخن علما و حاکمان را بشنود و از آنان اطاعت کند مادام که به گناه و نافرمانی خدا امر نشود، هرگاه به گناه و نافرمانی خدا امر شد، در آن صورت نباید سخن آنان را بشنود و از آنان اطاعت کند». این دو حدیث، صحیح‌اند.

پس در آیه‌ی: ﴿أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡ﴾  چیزی وجود ندارد که مخالف آیه‌ی: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِیحَ ٱبۡنَ مَرۡیَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِیَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا یُشۡرِکُونَ ٣١﴾ [التوبه: ۳۱] باشد.

 

(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– زادُ المهاجر إلی ربه، یا همان: الرساله التبوکیّه، ص ۴۱٫

[۲]– بخاری در صحیحش، شماره‌ی ۶۸۳۰ و مسلم در صحیحش، به شماره‌ی ۱۸۴۰ از علی بن ابی طالب رضی الله عنهآن را روایت کرده‌اند.

[۳]– بخاری در صحیحش، به شماره‌ی ۶۷۲۵ و مسلم در صحیحش، به شماره‌ی ۱۸۳۹ از عبدالله بن عمرل آن را روایت کرده‌اند.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …