مسلمانان مدینه که از حرکت رسولخداصلی الله علیه وآله وسلم به سوی شهرشان باخبر شده بودند، هر روز صبح، به محلی به نام (حره) میرفتند و تا ظهر به انتظار آن حضرت صلی الله علیه وآله وسلم و استقبال از ایشان، مینشستند.
روزی مسلمانان مدینه پس از انتظاری طولانی، به خانههایشان بازگشته بودند.
در آن روز یکی از یهودیان، برای انجام کاری، بالای قلعهای رفته بود که چشمش، به رسولخداصلی الله علیه وآله وسلم افتاد؛ همراهان آن حضرت صلی الله علیه وآله وسلم که لباس سفید بر تن داشتند، در سراب و بازتاب نور خورشید، دیده نمیشدند.
آن یهودی، نتوانست خودش را کنترل کند و با صدای بلند بانگ برآورد: «ای عربها!
رییس و سرداری که انتظارش را میکشیدید، آمد.»
مسلمانان، فوراً سلاحهایشان را برداشتند و به استقبال رسولخداصلی الله علیه وآله وسلم شتافتند و در حره، با ایشان ملاقات کردند. رسولخداصلی الله علیه وآله وسلم تغییر مسیر داده و همراه مسلمانان، به محلهی بنیعمرو بن عوف رفتند.
ورود پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به مدینه و استقبال مسلمانان از ایشان، در روز دوشنبه و در ماه ربیعالاول به وقوع پیوست.
ابوبکررضی الله عنه برای مردم برخاست و رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نشسته بودند.
انصار، گروه گروه به ملاقات ایشان میآمدند؛ اما کسانی که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را پیش از آن ندیده بودند، به ابوبکررضی الله عنه خوشامد میگفتند تا اینکه نور آفتاب، بر رسولخداصلی الله علیه وآله وسلم افتاد و ابوبکر رضی الله عنه برای آنکه آن حضرت صلی الله علیه وآله وسلم، زیر سایه قرار بگیرند، عبایش را بالای سر ایشان گرفت و بدین ترتیب مردم، پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را شناختند.