نگه داشتن حرمت نام های خدای متعال و تغییر اسم به خاطر آن (۲)

بعضی از علماء گفته‌اند: «پیامبر صلی الله علیه و سلم در فرموده‌ی: «إن الله هو الحَکم، وإلیه الحُکم»، جمله‌ی اول را با خبر، به صورت معرفه آورده و ضمیر فصل را در آن ذکر کرده و این نشان دهنده‌ی حصر است و بیان می‌دارد که این وصف، مختص الله است و به غیر خدا مربوط نیست[۱]».

گفته‌ی: (وإلیه الحُکم) یعنی داوری میان بندگان در دنیا و آخرت به خدا بر می‌گردد؛ همان طور که خدای متعال می‌فرماید: ﴿لَهُ ٱلۡحُکۡمُ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾ [القصص: ۸۸]: «فرماندهی از آن او است و بس و همگی شما به سوی او برگردانده می‌شوید (و به حساب و کتاب اقوال و اعمالتان رسیدگی می‌کند و در میانتان داوری خواهد کرد)». در این حدیث، این دلیل وجود دارد که نامگذاری به نام‌های مختص به خدا، ممنوع است. همچنین هرچه که این وهم را ایجاد کند که حرمت نام‌های خدا نگه داشته نشده، مانند گذاشتن کنیه‌ی ابوالحکم و مانند آن بر انسان، ممنوع است.

عبارت: (إن قومی إذا اختلفوا فی شیء أتونی، فحکمتُ بینهم) یعنی خودم این کنیه را بر خودم ننهادم بلکه من میان قومم داوری می‌کردم و آنان این کنیه را بر من نهادند.

در عبارت بالا، این دلیل وجود دارد که داوری بردن پیش کسی که صلاحیت قضاوت و داوری را دارد هر چند قاضی هم نباشد، جایز است و هر حکمی صادر کند، حکمش لازم الاجراست. به همین خاطر پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: «ما أحسن هذا!»: «این چقدر نیکوست!»

خلخالی می‌گوید: «فرموده‌ی «ما أحسن هذا!» برای تعجب است؛ یعنی داوری عادلانه که گفتی، خوب و نیکوست اما این کنیه خوب نیست».[۲]

دیگران می‌گویند: «فرموده‌ی: «ما أحسن هذا» یعنی داوری عادلانه که گفتی خوب و نیکوست».

برخی دیگر می‌گویند: «عبارت «ما أحسن هذا» یعنی آن وجه کنیه که گفتی، نیکوست. برخی از علما می‌گویند: این رأی بهتر است».

می‌گویم: بر این اساس، داوری‌اش میان قومش پس از اسلام آوردنش بود؛ چون بعید است که پیش از آنکه پیامبر صلی الله علیه و سلم را ملاقات کرده باشد و از او مطالب دین و علم داوری آموخته باشد، قاضی بوده باشد؛ زیرا این قضیه اندکی پس از اسلام آوردنش بود، هنگامی که او همراه با هیأتی از قومش اسلام آوردند و پیش رسول الله صلی الله علیه و سلم آمدند. گمان نمی‌رود که پیامبر صلی الله علیه و سلم کار حاکمان جاهلیت را نیکو بداند.

عبارت: (قال: شریح، مسلم وعبدالله) به صراحت نشان می‌دهد که «واو» اقتضای ترتیب را ندارد و فقط اقتضای جمع را دارد. از این رو رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره‌ی پسر بزرگ‌تر از او پرسید، چون اگر «واو» اقتضای ترتیب را داشت، نیازی نبود پیامبر صلی الله علیه و سلم درباره‌ی پسر بزرگتر بپرسد.

عبارت: (قال: «فأنت أبوشریح») یعنی در تکریم و بزرگداشت باید پسری که سنش بزرگتر است، رعایت حالش شود؛ چون پسر بزرگ برای انتخابش به عنوان کنیه، شایسته‌تر و سزاوارتر است.

صاحب کتاب «شرح السنه» می‌گوید: «این حدیث نشان می‌دهد که بزرگترین پسر انسان برای کنیه انتخاب می‌شود. اگر شخص پسر نداشت، آن وقت بزرگترین دخترش برای کنیه انتخاب می‌شود. همچنین برای کنیه‌ی زن، بزرگترین پسرش انتخاب می‌شود و اگر پسر نداشت، بزرگ‌ترین دخترش، برای کنیه‌ی زن انتخاب می‌شود[۳]».

همچنین فرموده‌ی: «فأنت أبوشریح» نشان می‌دهد که فرزند بزرگتر بر دیگر فرزندان مقدم می‌شود. همچنین در حدیث مذکور این دلیل وجود دارد که به کار بردن لفظ مبارک و خوب برای کسی که چنان نیست، مکروه و ناپسند است؛ مثل این که برده به آقای خودش بگوید: پروردگارم (ربی) و غیره… که ابن قیم  رحمه الله به آن اشاره کرده است[۴].

 

(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– قاری این گفته را در «مرقاه المفاتیح»، ۹/۲۱ اظهار داشته است.

[۲]– نگا: مرقاه المفاتیح، ۹/۲۱٫

[۳]– شرح السنه، اثر بغوی، ۱۲/۳۴۴٫

[۴]– زاد المعاد (۲/۴۷۰، ۳۵۲).

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …