«با این ادعا که وی نایٔب مهدیست
و نور علم امام به وی عطا شده، اشخاصی دور وی گرد آمدند و چشم
و گوش بسته از وی اطاعت میکردند.
بعد از آن میرزا علی محمد پا فراتر نهاد و ادعای نایٔب الامامبودن را کنار گذاشته و خود را شخصاً مهدی معرفی کرد، و ادعا نمود که خدا دروی حل شده و وی راهیست برای ظهور موسی و عیسی».
چون روحانیون متوجه گزافهگویٔیهای وی شدند بر ضد
وی قیام کردند و بعضی از سران حکومت، مجلس بحث دایر نمودند تا روحانیون با آنان بحث و گفتگو نمایند
که در نتیجه بعضی از روحانیون فتوای کفر آنان را صادر نمودند و بعضی دیگر آنان را دیوانه و کمعقل خواندند.
میرزا علی محمد در شیراز و اصفهان بازداشت شد، سپس حکومت ایران در زمان ناصر الدین شاه وی را به تبریز فرا خواند که منجربه درگیری خونینی بین طرفداران میرزا و مردم گشت، و سرانجام دولت او را در سال ۱۲۲۸ ھ ش به دار آویخت.
بعد از به دار آویختهشدن میرزا علی معروف به باب،بابیها نقشه ترور ناصرالدین شاه را در سر گرفتند که دو نفر از آنها به شاه حملهور شدند اما به شکست انجامید،
این بود که دولت خطر آنها را درک کرده بود و آنان را تارومار ساخت و دو تن از شاگردان و مریدان باب به نامهای صبح ازل
میرزا حسین علی (بهاء الله) تبعید گشتند که صبح ازل قبرص و بهاء الله عکه در فلسطین را مقر فعالیت خود قرار دادند،
لذا مذهب به نام وی مشهور گشت، و پیروان صبح ازل را بابیه نامیدند، اساس اختلاف این دو نفر بر این مبنی بود که
صبح ازل میخواست بابیه بر همان اساسی که میرزا علی بنا نهاده بود استمرار یابد.
«اما بهاء پا فراتر نهاد و مقام میرزا علی را به خود نسبت داد و ظهور میرزا علی را مقدمهای برای ظهور خود ادعا کرد، و ادعا نمود که خدا دروی حل شده است».
بهاء در عکه به نگاشتن مذهب شرکاگین خود پرداخت، در نگارش خود با قرآن مخالفت نمود و ادعا کرد که هرچه در کتابش به نام (کتاب اقدس) درج شده همهاش وحی است، و آن چیزی که وی به سوی آن دعوت میکند از اسلام نیست،
بلکه دینی است جدید غیر از اسلام، این همان نقطه جدایٔی بین بابی و بهایٔیست، زیرا که باب (میرزا علی)
ادعا میکرد که آمده تا اسلام را تجدید نماید.
اما بهاء صریحاً اعلان دین جدیدی را نمود، و برخلاف میرزا علی و صبح ازل اسلام را از سخنان پلید خود پاک ساخت.
بهاء کتابهای خود را در مشرق و مغرب زمین منتشر ساخت، و نوشتههای خود را همانند اجزای قرآن سوره مینامید، وی در رسالههای خود ادعای علم غیب و حلول خدا را در خود مینمود، یعنی این که خدا دروی حل شده است،
بهاء فردی بود مکار، لذا وی دو سالرا در صحرا گذارند و ادعا میکرد که برگشت او با وحی الهی صورت خواهد پذیرفت.
«بهاء میگفت: ظهور موسی و عیسی و محمد بشارتی برای ظهور ویست».
و همچنانکه اسلام ادیان ما قبلش را نسخ کرده،
بهایٔیت نیز اسلام را منسوخ و لغو نموده است «بهاء همچنین خود را به صفات خدا متصف کرد، و این که او مصدر افعال خداوند بوده و مقصود از رب العالمین خود او است.