۱- باز گرداندن فروع به اصول:
ابن تیمیه رحمه الله می گوید: «لازم است انسان به اصولی کلی پایبند باشد که جزئیات را بدان ارجاع دهد تا با علم و عدل سخن بگوید. و بداند که جزئیات چگونه رخ می دهد. وگرنه در جزئیات در دروغ و جهل و در کلیات در جهل و ظلم باقی می ماند و اینگونه فسادی بزرگ و فراگیر ایجاد خواهد شد».[۱]
۲- مشغول نکردن مردم به امور تفصیلی و مسائل فقهی:
امر کردن عموم مردم با جملاتی که با نص و اجماع ثابت هستند و نیز منع آنها از کندوکاو در تفاصیل امور واجب است چراکه کندوکاو آنان در تفاصیل امور، موجب اختلاف و تفرقه میان آنها می شود. و تفرقه و اختلاف از بزرگ ترین اموری است که خداوند متعال و رسولش از آن نهی کرده اند».[۲]
۳- منع از ترجیح فتاوای شاذ و نادر و اقوال ضعیف:
ابن تیمیه رحمه الله می گوید: «برای هیچکس جایز نیست که مانند این مساله ضعیف را از امامی از ائمه مسلمانان حکایت کند، نه در قالب عیب جویی از وی و نه در قالب پیروی از او در آن؛ چراکه چنین مساله ای در واقع خرده گیری و عیب جویی از ائمه و پیروی از اقوال ضعیف می باشد. با چنین عملکردی وزیر تاتار در میان مذهب اهل سنت فتنه بر پا کرد چنانکه حتی آنان را به خروج از اهل سنت و جماعت و درآمدن به مذهب رافضه و ملحدان فراخواند».[۳]
۴- هرچه دانسته می شود حق نیست که انتشار آن مطلوب باشد؛ هرچند بخشی از علم شریعت باشد و علم احکام را به دنبال داشته باشد. و این به دو دسته تقسیم می شود:
الف) بخشی که نشر و پخش آن مطلوب است و آن اغلب علم شریعت می باشد.
ب) بخشی که نشر و پخش آن مطلقا مطلوب نیست یا اینکه شر آن نسبت به حال یا زمان یا شخصی مطلوب می باشد. چنین علمی هرچند حق است اما نشر آن فتنه به دنبال دارد. علی می گوید: «با مردم بر مبنای اموری که می دانند سخن بگویید، آیا دوست دارید الله و رسولش را تکذیب کنند؟[۴] و از معاذ روایت است که به رسول خدا گفته شد: «آیا مردم را بشارت ندهیم. فرمودند: «لا تبشرهم فیتکلوا»:[۵] «به آنان بشارت نده که به بشارت تو تکیه نموده و از عمل باز می ایستند».
و از ابوهریره روایت است که چون رسول خدا او را با کفش هایش فرستاد، به او گفت: «مَنْ لَقِیتَ مِنْ وَرَاءِ هَذَا الْحَائِطِ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُسْتَیْقِنًا بِهَا قَلْبُهُ فَبَشِّرْهُ بِالْجَنَّهِ»: «هرکس را در ورای این باغ ملاقات نمودی که با یقین قلبی گواهی می دهد معبود بر حقی جز الله نیست، به بهشت بشارت بده». و در این مورد بود که عمر گفت: ای رسول خدا، چنین مکن؛ می ترسم که مردم بدان تکیه نموده و اکتفا کنند و این باعث شود عمل را رها کنند پس بگذار همچون گذشته کار خود را در عبادات انجام دهند. پس رسول خدا فرمود: «فَخَلِّهِمْ» به آنان چیزی مگو».[۶]
و ابن عباس از عبدالرحمن بن عوف روایت می کند که گفت: «آیا امیرالمومنین عمر را دیده ای، مردی نزد وی آمده بود و گفت: فلانی می گوید: اگر امیرالمومنین بمیرد، با فلانی بیعت می کنم. عمر گفت: امشب به خطبه خواهم ایستاد و گروهی را که قصد دارند (حق مردم را) غصب کنند هشدار خواهم داد. من گفتم: این کار را مکن؛ همانا این موسم (حج) است که مردم بد و نادان را جمع می کند و آنها در مجلس تو غالب خواهند بود و از آن می ترسم که (سخنان تو را) چنانکه باید درست درک نکنند و به هرگونه که خود بخواهند تفسیر دهند. پس منتظر باش تا به مدینه که مهد هجرت و سنت است برسی و به اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم از مهاجرین و انصار بپیوندی تا آنها سخنان تو را فراگیرند و درست درک شان کنند. پس عمر گفت: به خدا سوگند در اولین فرصتی که در مدینه بیابم، به این مساله خواهم پرداخت».[۷]
۵- در آموزش افرادی که به تازگی کسب و فراگیری علم آغاز نمودند، اولویت های آموزشی رعایت شود. و مطالبی که برای افراد نوآموز مطرح می شود همان نباشد که برای افراد با سابقه آموزشی بیشتر مطرح می شود. بلکه با ترتیب اولیت آموزشی و گام به گام پیش رود. چنانکه ابن عباس در تفسیر این کلام الهی می فرماید: «کُونُواْ عِبَاداً لِّی مِن دُونِ اللهِ وَلَکِن کُونُواْ رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنتُمْ تَدْرُسُونَ»[۸] مردم را با ترتیب اولویت در علم پرورش دهید».
۶- توجه به قاعده ی «سد ذرائع»؛ و آن دو نوع است:
نوع اول: مصلحت انجام عمل بر مفسده ی آن ترجیح داشته باشد.
نوع دوم: مفسده ی انجام آن بر مصلحتش ترجیح دارد. و این خود به چهار بخش تقسیم می شود:
۱- وسیله مورد نظر منجر به مفسده می شود: مانند نوشیدن مست کننده ای که منجر به مفسده مستی می شود. و زنا که منجر به اختلاط منی و فساد فِراش می شود.
۲- وسیله مورد نظر برای امری مباح وضع شده اما هدف دستیابی به مفسده قرار می گیرد. همچون کسی که با دیگری به قصد تحلیل ازدواج می کند.
۳- وسیله مورد نظر برای امری مباح وضع شده و هدف رسیدن به مفسده قرار نمی گیرد اما اغلب منجر به مفسده می شود و مفسده آن بر مصلحتش ترجیح دارد. همچون نماز در اوقات نهی شده؛ و دشنام دادن و اهانت به معبودان مشرکان در برابر آنها و خودآرایی زنی که شوهرش مرده در هنگام عده.
مثال هایی در این زمینه:
الف) خداوند متعال می فرماید: «وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ فَیَسُبُّواْ اللهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ» (انعام: ۱۰۸) «و کسانی را که (مشرکان) به جای الله میپرستند دشنام ندهید، مبادا آنها (نیز) از روی دشمنی و جهالت الله را دشنام دهند».
خداوند متعال دشنام دادن به خدایان و معبودان مشرکین را حرام کرده است با اینکه چنین رفتاری نسبت به آنها عداوت و دشمنی و غیرت نشان دادن برای الله عزوجل و اهانت به معبودشان می باشد. و این نهی از این جهت است که مبادا چنین عملکردی وسیله ای برای دشنام دادن آنها به خداوند متعال قرار گیرد. درحالی که مصلحت دشنام ندادن آنها به خداوند متعال به مصلحت دشنام و اهانت به معبودان آنها ترجیح دارد. و این خود اشاره و بلکه تصریح دارد به منع جایزی که سبب انجام امری ناجایز می شود.
ب) خداوند متعال به کلیم الله موسی و برادرش هارون می گوید: «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى» (طه: ۴۳-۴۴) «به سوی فرعون بروید، بیگمان او سرکشی کرده است. پس به نرمی با او سخن بگویید، شاید که او پند گیرد یا (از پروردگارش) بترسد».
خداوند متعال دستور می دهد با بزرگ ترین و کافرترین و سرکش ترین دشمنانش با نرمی و لطافت رفتار شود تا اینکه شدت سخنان درحالی که به حقیقت آنها واقف است، وسیله ای در جهت نفرت و عدم صبر وی برای اقامه حجت قرار نگیرد. پس موسی و هارون را از امری جایز نهی کرد، چرا که پیامدی را به دنبال داشت که نزد خداوند متعال ناخوشایند و ناپسند بود.
ت) خداوند متعال مومنان را که در مکه زیر شکنجه و اذیت و آزار بودند، از مقابله به مثل با کفار نهی کرد و بلکه آنها را به عفو و گذشت دستور داد تا اینکه مبادا مقابله به مثل با کافران وسیله ای برای رخ دادن مفسده ای بزرگ تر از صبر در چنین شرایطی باشد و احتمال ظلم و ستم آنها را افزایش دهد. و مصلحت حفظ جان و دین و قرزندانش شان بر مصلحت مقابله با آنها ترجیح داشت.
و رسول خدا از کشتن منافقان با اینکه در آن مصلحت نهفته بود نهی نمود تا اینکه کشتن آنها موجب نفرت مردم از او نشود و با خود نگویند: محمد اصحاب و یارانش را می کشد. چرا که چنین سخنی موجب نفرت کسانی از اسلام می شود که وارد آن شده یا هنوز نشده اند. و مفسده نفرت مردم بزرگ تر است از مفسده نکشتن منافقان و نیز مصلحت همیشگی و وحدت بزرگ تر است از مصلحت قتل؛
و نهی رسول خدا از جنگ با پادشاهان و خروج بر والیان امور هرچند ظالم و ستمکار باشند – البته مادامیکه نماز می خوانند- از این قبیل است. چنانکه این نهی مانعی در برابر فسادی بزرگ و شری فراگیر می باشد که جنگ با آنها در بر خواهد داشت. چرا که پیامدهای جنگ با آنها و خروج بر علیه ایشان چندین برابر منکری که وی در آن غرق است، خواهد بود. و امت تا امروز در میان این شرارت ها به سر می برد. رسول خدا فرمودند: «إِذَا بُویِعَ لِخَلِیفَتَیْنِ، فَاقْتُلُوا الْآخَرَ مِنْهُمَا»:[۹] «چون با دو خلیفه بیعت صورت گرفت، دومین آنها را بکشید». و این از جهت جلوگیری از فتنه می باشد.
۴- وسیله ی مورد نظر برای امری مباح وضع شده، اما گاهی منجر به مفسده می شود. و مصلحت آن بر مفسده اش ترجیح دارد. مانند نگاه کردن به خواستگار و گفتن سخن حق در برابر پادشاه ظالم؛ و انجام دادن اموری که سبب خاص دارند در اوقات نهی؛ مانند خواندن تحیه المسجد یا کسی که از نماز خواب مانده یا آن را فراموش کرده و دو رکعت نماز طواف در وقتی که از نماز خواندن در آن نهی شده است.
[۱] – منهاج السنه النبویه، ابن تیمیه: ۷/۸۸
[۲] – مجموع الفتاوی: ۳/۹۸
[۳] – همان: ۸/۲۷۶
[۴] – بخاری، کتاب العلم، باب من خص بالعلم قوتا
[۵] – مسند احمد، مسلم: ۳۰
[۶] – مسلم: ۳۱
[۷] – بخاری: ۷۳۲۳
[۸] – (آل عمران: ۷۹) «سپس او به مردم بگوید: به جای خدا، بندگان من باشید. بلکه (سزاوار پیامبران این است که به مردم بگویند:) به سبب آنکه کتاب (آسمانی) آموزش میدادید و از آن رو که درس میخواندید (مردمانی) ربانی و الهی باشید».
[۹] – مسلم: ۳۴۴۴