- پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در حدیث معتبر و معروفی فرموده اند: آنچه از من به شما میرسد را با قرآن مطابق دهید اگر موافق قرآن بود قبول کنید و اگر مخالف قرآن بود آنرا به دیوار بکوبید! ولی ایشان در هیچ حدیثی نفرموده اند: اگر احادیث من در کتب اهل سنت بود و به نفع شیعه هم بود آنرا قبول کنید! هنگام تطبیق احادیث پیامبر صلی الله علیه وسلم با آیات قرآن نیز باید سیاق آیات قبلی و بعدی را نیز در نظر بگیریم. ولی عجیب است که حتی یکی از آیات مورد نظر شیعه را نمیتوان با توجه به آیات قبل و بعد آن تفسیر کرد! و حتما برای فهم آن باید به روایات و افسانههای تاریخی رجوع کنیم. تازه کار به اینجا ختم نمیشود بلکه باید از بین انبوه داستانها و روایات متضاد و مختلف آن روایتی را گزینش کنیم که بیشتر با عقاید شیعه جور در میآید. باز هم کار به اینجا ختم نمیشود و اکثر این آیات اگر با سلیقه شیعه تفسیر شود با اصول و قواعد کلی زبان عرب جور در نمیآید پس باید به استثنائات این زبان رجوع کرد و فقط پس از اینهمه دوز و کلک میتوان عقیدهای فرقهای را ثابت کرد.
- این دلیلی است که شاید فقط بتوان در مقابل برادران اهل سنت به آن تمسک کرد ولی پاسخ من شیعه را چه میدهید که هم کتب اهل سنت را پر از اشتباه میدانم و هم کتب شما را پر از دروغ و غلو و افسانه؟ مانند اینکه به یک مسیحی بیاعتقاد بگوییم بیا به مسیح ایمان بیاور زیرا در کتاب قرآن نیز حقانیت او تایید شده! آن مسیحی با پوزخند به تو میگوید: خوب من نه اسلام را قبول دارم نه مسیحیت را!.
- این دلیل در صورتی درست است که خود برادران اهل سنت تمام مطالب کتب خودشان را قبول داشته باشند ولی در عصر حاضر (و نه در زمانهای پر از تعصب گذشته) محققین خود آنها نیز معترفند که برخی اشتباهات در کتب قدیمی آنها وجود دارد.
- برخی از احادیث که در کتب اهل سنت و به ضرر خلفاء وجود دارد مسلم است که توسط اطرافیان خلفای بنی امیه و بنی عباس ساخته شده است. مانند احادیثی که میگوید حضرت عمر یا حضرت ابوبکر شراب مینوشیده اند! مسلم است که این احادیث را ساختهاند تا سرپوشی باشد برای شرب خمر توسط خودشان! یعنی وقتی ابوبکر و عمر شراب خوردهاند پس ما هم میتوانیم و وقتی آنها به اهل بیت ظلم کردهاند پس ما هم میتوانیم!.
- تمام اعتقادات شیعه یک صحت جزئی و اولیه دارد ولی در قرون بعدی بعلت نفوذ اندیشههای غالیان و نفوذ فرهنگ مسیحیت و یهود و ایرانی و هندی به آنها شاخ و برگ داده شده و دچار غلو و خرافه و زیادهروی شده و علت اینکه علمای شیعه برای تمام اشتباهات و نتیجهگیریهای غلط خود یک یا چند آیه و حدیث و داستان در چنته دارند وجود همین صحت اولیه و جزئی است.برای مثال: پیامبر اکرم جهت طلب آمرزش و آموزش عبرت گیری به دیگران به قبرستان بقیع میرفتهاند ولی ساختن گنبد و بارگاه و ضریح و زیارتنامه خوانی و دور ضریح گشتن (مانند کعبه) قفل و طلب شفا و بوسیدن درو دیوار و براه انداختن گروه ارکستر و… به هیچ وجه در سنت و روش ایشان جایی نداشته و قطعاً از فرهنگ ایرانی مسیحی وارد فرهنگ شیعه شده است. به همین ترتیب زیاده رویهای دیگر را بررسی کنید مانند سفارش به دوستی با علی که سر از ولایت مطلقه و خلافت و امامت و.. و درآورده است.
- این استدلال شما در صورتی صحیح است که شما نیز تمام مطالب موجود در کتب خودتان مانند اصول کافی و یا «بحارالانوار» را قبول داشته باشید ولی به عنوان مثال ما میدانیم یکی از چهار کتاب اصلی شیعه کتاب «من لا یحضر الفقیه» شیخ صدوق است او در این کتاب، غالیانی که جمله اشهد ان علی ولی الله را در اذان اضافه کردهاند را لعنت کرده است پس چرا شما فقط میگویید نباید این جمله را به نیت اذان گفت (این هم یکی دیگر از همان کلاههای شرعی) یا ازدواج حضرت عمر با ام کلثوم که در اصول کافی به آن اشاره شده است ولی شما آنرا قبول ندارید و…
- پیروان باب و مکتب بهاییت نیز مطالب فراوانی به نفع خود از بین کتب شیعه بیرون کشیدهاند (به خصوص در زمینه ظهور منجی) پس آیا آنها نیز با این ادعای پوچ میتوانند حرف خود را به کرسی بنشانند.
- کسی چه میداند شاید در برابر آنهمه دلیل قرآنی و روایی و عقلی و اجماعی، وجود این مطالب، فتنهای از سوی خداوند برای گمراهی شیعیان باشد.
- در مقام تحقیق و دوری از تعصب، به جا و شایسته است وقتی مطلبی از کتب اهل سنت نقل میشود مطالب و روایات مخالف آن نیز که در همان کتاب وجود دارد نقل شود و حتی اگر نویسنده پیرامون آن مطلب توضیحاتی داده آن توضیحات، نوشته شود نه این که با انتخاب و بیرون کشیدن یک مطلب، مانند بچهها به هو کردن بپردازیم.
- در انتها باید گفت: مگر سنیها دشمن خونی حضرت علی علیه السلام هستند که میگویید آنها در کتابهای خودشان هم نوشتهاند. آنها بر خلاف آنچه که روحانیون در مغز ما کردهاند علی را بهتر از ما میشناسند و بیشتر از ما دوست دارند. و همانطور که به نفع حضرت علی مطالبی را در کتب خودشان نوشتهاند به نفع حضرت عمر و حضرت ابوبکر نیز مطالب زیادی در کتب آنها وجود دارد.
- در اینکه چرا در کتب اهل سنت یا شیعه مطالبی به نفع طرف مقابل وجود دارد نباید از تاثیر و تاثر و تقابل فرهنگها و عقاید این دو گروه غافل ماند. زیرا این اصل در علم تاریخ و جامعه شناسی با اثبات رسیده که دین و مذهب و روایات تاریخی یکی از دهها عناصر تشکیلدهنده هر فرهنگی میباشند و تمام فرهنگهای جهان همیشه با یکدیگر در حال تبدل و داد و ستد بوده از یکدیگر تاثیر پذیرفته و در هم تاثیر میگذارند. دین اسلام و مذاهب موجود در آن نیز از این امر مستثنی نمیباشد. اگر به کتب روایی شیعه و سنی نگاهی محققانه داشته باشیم به خوبی متوجه میشویم که داستانهایی تحت عنوان اسرایلیات از قوم یهود به آنها راه یافته است. و همینطور از طریق فرهنگ ایرانی و حتی هندی و مسیحی موضوعاتی وارد فرهنگ اسلامی شده است. و حتی یکی از عللی که باعث شکل گیری مذهب شیعه شد همین نکته است یعنی تئوریسینهای شیعه مطالبی که به نفع خودشان در کتب اهل سنت بود را انتخاب کرده و عقاید خود را بر مبنای آن پایه ریزی کردند و طرفه اینجاست که اکنون پس از ۱۴ قرن میگویند این مطالب در کتب اهل سنت هم وجود دارد! ولی از این نکته غافلند که در ابتدا وجود همین موارد در کتب اهل سنت دستاویز شیعه برای اعلام موجودیت شد! نکته دیگر اینکه اهل سنت حضرت علی را به عنوان خلیفه چهارم و صحابی بزرگوار پیامبر صلی الله علیه وسلم قبول داشته و در نوشتن آنچه به نفع ایشان بوده ابایی نداشتهاند و در ابتدای امر که هنوز تشیع شکل منسجمی به خود نگرفته بود برای آنها مهم نبوده که تحقیق و تاملی در صحت و سقم این موارد داشته باشند چون حضرت علی نیز مانند بقیه صحابه برای آنها دارای ارج و قرب خاصی بوده است. خلاصه آنکه: شیعه در ابتدا دانسته یا ندانسته و مستقیم یا غیرمستقیم اصول مورد علاقه خودش را با خرافات موجود در کتب اهل سنت (که آن هم بر اثر تاثیر فرهنگ یهود و مسیحی و حتی ایرانی و شیعیان کوفی و غالیان و… نوشته شده) وفق داده و از آنها تاثیر گرفته و آنها را در خودش هضم کرده و اکنون میگوید این مطالب در کتب خود آنها هم هست! نمونه بارز آن اعتقاد به موعود و منجی میباشد. که از طریق فرهنگ یهود وارد فرهنگ مسیحی و از آنجا وارد فرهنگ اسلامی و کتب اهل سنت شد و شیعه میخواهد به نفع خود از آن استفاده کند. طرفه آنکه حدیث منسوب به نبی اکرم میگوید: نام آن موعود همنام من و نام پدرش هنمام پدر من است. در صورتی که نام پدر حضرت مهدی، حسن بوده و نه عبداله!.
مقاله پیشنهادی
فضیلت قرائت قرآن
الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَتۡلُونَ کِتَٰبَ ٱللَّهِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰهَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ سِرّٗا وَعَلَانِیَهٗ …