- تحلیلهای متضاد
نمونه جالب آن این است که ایراد میگیرند اگر به قول سنیها رسول خدا برای خودش جانشین نگذاشت پس چرا حضرت ابوبکرt جانشین گذاشت؟ و چرا حضرت عمر کار را به شوری برگزار کرد؟ و علت این عملکردهای متفاوت چیست؟ من از علامههای خودمان در تعجبم که چرا همیشه مسائل را به نفع احساساتشان تجزیه و تحلیل میکنند! ما وقتی سئوال میکنیم چرا امام حسن با معاویه صلح کرد ولی امام حسین با یزید جنگید و امام سجاد فقط نیایش میکرد و امام صادق تدریس و امام رضا ولایتعهدی را پذیرفت و… میفرمایند: شرایط و اوضاع و احوال متفاوت جامعه و تفاوت حکام و سیاستهای مختلف در هر زمان، مستلزم یک نوع برخورد متفاوت است. که البته این پاسخ، کاملاً صحیح است. ولی تعجب اینجاست که وقتی امام معصوم با آن قدرت روحی و طرفداران از جان گذشته و عنایات الهی، باید طبق مقتضیات زمان عمل کنند چرا ما به حضرت عمر و حضرت ابوبکر برای رفتارهای متفاوت ایراد میگیریم؟ حتی درباره برخی رفتارها که میگویند عمر بدعت گزار بوده نیز همین پاسخ جاریست. مگر جمهوری اسلامی حسب شرایط سیاسی زمان، به مدت ۳ سال حج واجب را تعطیل نکرد؟ پس حضرت عمر کجا گفته که برای ابد برخی از احکام را صادر کرده و گناه حضرت عمر چیست اگر دیگران این احکام را ابدی کردهاند؟ (البته حضرت عمر حکمی بر خلاف سنت پیامبر صادر نکرده و از حضرت علی به تواتر در کتب تاریخی و نامهها میباشد که آندو به سنت عمل کردند).
- اشتباه ساده لوحانه دیگری که بسیاری از علمای شیعه مرتکب میشوند این است که: به جای آنکه ماهیت و موضوع حدیث را بررسی کرده و به چالش بکشند و آنرا با قرآن تطبیق و با عقل محض (خالی از تعصب) تایید و با فرهنگ آن زمان، هماهنگ کنند به جای اینکارها مینشینند و فقط ثقه بودن و یا غیر ثقه بودن سلسله روات را بررسی میکنند[۱]. که این چندان سرنخی به انسان نمیدهد زیرا:
هر انسان هنگام نقل قول و هر سخن هنگام دهن به دهن شدن دچار تغییرات زیادی میشود. ضمن اینکه طرز برداشت هر کس از یک سخن ممکن است متفاوت باشد.
هر سخن تحت شرایط خاص فیزیولوژیکی که گوینده داشته گفته شده. چه بسا انسان در هنگام ناراحتی و خشم، سخنی بگوید ولی بعد آنرا نقض کند (مثال بارز آن سخن پیامبر صلی الله علیه وسلم بود که پس از شنیدن خبر شهادت حمزه و مثله شدن او قسم خورد که ۷۰ نفر از مشرکین را بگیرد و مثله کند ولی بعد، مسلمانان را از اینکار به شدت نهی کرده و سخن خود را ابطال فرمودند) پس وقتی حضرت عمر به آن شخصی که میگوید اگر آب پیدا نکردم نماز را چه کنم و حضرت عمر به او میگوید: نماز نخوان. با توجه به روحیه تند حضرت عمر باید متوجه شویم که این لحن او عتابی بیش نبوده است زیرا تمام متون معتبر تاریخی در حد تواتر حضرت عمر را در برگزاری مناسک دینی فرد سختگیری معرفی میکنند.
هر سخن در یک محیط فرهنگی خاص زده میشود که افراد حاضر چون در همان محیط زندگی میکنند به خوبی منظور گوینده را میفهمند ولی آیندگان در فرهنگها و زمانهای دیگر ممکن است دچار اشتباه شده و آن سخن را مطابق فرهنگ (و یا حتی عقاید و سلایق) خود تجزیه و تحلیل کنند. برای مثال امام خمینی گفتند: راه قدس از کربلا میگذرد. در همین زمان فعلی نیز بسیاری از مردم ایران حتی افراد حزب اللهی معنی این سخن را نمیدانند و فکر میکنند یعنی اینکه اول باید کربلا را گرفت و بعد رفت سراغ قدس. ولی این سخن امام، خطاب به پاسدارانی بود که در زمان جنگ ایران و عراق برای نبرد به لبنان رفته بودند.
هر انسان در طول عمر خود دارای ایدهها و روشهای متفاوت است. اکنون یک نفر که تحت عنوان کلی ثقه معرفی میشود آیا در تمام طول عمر خود به یک راه و روش ثابت و مشخص بوده و یا… ضمن اینکه دوران جوانی و میانسالی و پیری در طرز برداشت و احساسات انسان و نوع تفکر او بسیار موثر است. اکنون آن سخن در کدام دوره حیات آن فرد گفته شده؟
افراد سوء استفاده گر در طول تاریخ به راحتی میتوانستهاند به نوشتن نام افراد ثقه، تفکر خود را رواج دهند. زیرا بنا به اعتراف بیشتر مورخین، حتی نسخه برداران و کاتبان هنگام مشاهده یک مطلب و یا موضوع در یک کتاب، نقطه نظرات خود را نه به صورت پاورقی بلکه در متن اصلی کتاب مینوشتهاند! پس آیا بهتر نیست متد علمی و تحقیقی جدیدتر و کارآمدتری را جهت استناد به احادیث مد نظر قرار دهیم؟
یکی دیگر از اشتباهات محققین شیعه آن است که مسائلی که طبق شرایط یک دوره ایجاد شده است را به دورههای قبل یا بعد سرایت میدهند. به عنوان مثال در تبیین بیعت حضرت علی و همکاری ایشان با خلفاء، میگویند امام رضا علیه السلام نیز ولایت عهدی مامون را پذیرفت. در حالیکه امام رضا علیه السلام میفرمایند بین کشته شدن و قبول این امر مخیر شدم. ضمن اینکه شرایط زمانی و مکانی و حتی فرهنگی این دو امام بسیار متفاوت است. مثال دیگر وقتی است که میپرسیم چرا حضرت علی در رابطه با فلان خلیفه فلان نکته مثبت را گفته یا فلان حرکت مثبت را انجام داده. پاسخ میدهند از باب مماشات بوده یا تقیه و توریه را پیش میکشند. در حالیکه این موارد طبق متون معتبر تاریخی متعلق به زمان امام صادق علیه السلام به بعد بوده است (بصورت گسترده و آن هم توسط توده شیعه و نه رهبران آن مانند امام صادق) و در صدر اسلام به صورت بسیار موردی (فقط عمار یاسر که آن هم به خاطر نداشتن قبیله مطرح و فقر مادی و زیر شکنجه و خطر مرگ کفار و…) وجود داشته. دلیل محکم ما سخن حضرت علی علیه السلام به عبدالرحمن ابن عوف است که فرمودند من طبق سنت پیامبر و نظر قرآن و روش خودم عمل میکنم که اگر تقیه و توریه و مماشات جا داشت جایش دقیقاً همینجا بود. ولی حضرت علی علیه السلام میخواستهاند به ما به ظاهر شیعیان بگویند که تحت هیچ شرایطی نمیتوانی مصلحت را فدای حقیقت کنی یا برای یک ریال پول یا یک ذره آبروی نداشته، تحت عنوان تقیه[۲]، دست به دروغ و نیرنگ بزنی..
[۱]– در صورتیکه چه بسا ممکن است یک نفر آدم بد حرف درستی را نقل کرده باشد الله اکبر به تفکر بالای علوی که ۱۴۰۰ سال پیش میفرماید به سخن نگاه کن و نه به گوینده ولی در طول این ۱۴۰۰ سال همه فقط به گویندگان نظر دارند.
[۲]– عجیب است پس تکلیف این حدیث چه میشود: حق را بگو اگر چه هلاک تو در آن باشد که در حقیقت نجات تو در آن است و باطل را رها کن هر چند نجات تو در آن باشد که در حقیقت هلاک تو در آن است. این حدیث یعنی حتی اگر بنا باشد هلاک هم شوی باید حق را بگویی و دست به دامان تقیه و توریه و… نشوی. تازه این دستور برای ما شیعیان است چگونه ممکن است خود امامان بهتر از این حدیث عمل نکنند؟