- یکی دیگر از اشتباهات محققین و نویسندگان ما برگزیدن شیوه جدل به جای بحث است. در مجادله هر یک از دو طرف میخواهد نظر خود را به هر ترتیب، ثابت کند ولی در بحث و مباحثه دو طرف بدون هیچگونه تعصب و کینهای مینشینند و راه حل خوب و منطقی و درست را با مخلوط کردن آراء و نظرات مختلف، به دست میآورند. و تا مردم کشور من روش دوم جزء فرهنگشان در نیاید در همه زمینهها شکست میخورند از مجلس گرفته تا کابینه و شوراهای شهر و….
- تکیه و بزرگنمایی اخبار واحد و عدم توجه به سایر اخبار واحد یا متواتر که ضد خبر مورد علاقه آنهاست! مثلا یک قصه را از دل کتب تاریخی بیرون میکشند که حضرت عمر چون حکم تیمم را نمیدانسته به شخص سائل میگوید: نماز نخوان! ولی حتی به اعتراف اساتید شیعه (تشیع در مسیر تاریخ) حضرت عمر در برگزاری مناسک دینی فردی بسیار سختگیر بوده و حتی وقتی از ضربه ابولولو بیهوش میشود با یادآوری نماز او که دارد قضا میشود او را به هوش میآورند و صدها خبر متواتر دیگر که حضرت عمر را در انجام مراسم دینی فردی سختگیر نشان میدهد.
- تطبیق افراد یک مکتب، با فلسفه و هدف اصلی آن مکتب: این یک اشتباه بزرگ است زیرا همانطور که مذهب شیعه حقیقی را نمیتوان با مطالعه افرادی مانند من شناخت، مذهب سنت را نیز نباید با افراد تندرو و خشن سنی تطبیق داد.
- مسامحه و سهل انگاری در امور مورد علاقه و سخت گیری و دقت در اموری که با آن مخالفند. برای مثال من به یکی از حضرات گفتم برخی از افراد در بین همسایگان و یا اقوام خود افراد فقیر و بیکار و مستحق سراغ دارند ولی بلند میشوند و برای چندمین بار به کربلا میروند. آیا اگر امام حسین زنده بودند آنها را توبیخ نمیکردند؟ و آقا فرمودند: نمیشود کاری کرد، مردم عاشقند! یا گفتم چرا به کسانی که اسم خود را عبدالرضا و کلبعلی و… میگذارند یا در مراسم عاشورا صدای سگ میکنند و… اعتراض نمیکنید؟ باز پاسخ فرمودند: مردم عاشقند! آری بی توجهی به بدبختی اطرافیان و گناهان شرک آلود را به راحتی میتوان با به لجن کشیدن کلمه مقدس عشق، ماست مالی کرد ولی کوچکترین خطای صحابه بزرگوار پیامبر از زیر دید تیز بین محقق شیعه مخفی نمیماند!!!.
- اشتباه دیگر محققین آن است که همه چیز را با هم مخلوط میکنند و قاعده ثابتی در رد یا تایید مطالب ندارند و تمام هدفشان تایید یا رد یک مطلب است از هر طریقی که شد. به عنوان نمونه: آیه قرآن را با حدیث رد میکنند و حدیث را با آیه قرآن.
- برخی از تحلیلهای محققین بر مبنای آراء و نظرات مطرح شده در عصر حاضر است مانند این نظریههای احمقانه که: نظر حضرت عمر درباره حکومت، مانند عقیده ماکیاول بوده و یا اینکه آنها حکومت را جنبهای سیاسی داده و جنبه مذهبی آنرا کنار گذاشته و معتقد به جدایی دین از سیاست بودهاند!!! ولی آن زمان، حاکم از مردم و مردم از حاکم جدا نبوده دین جزو فرهنگ مردم و فرهنگ جزئی از دین و همه اینها در داخل هم به عنوان یک مجموعه عمل میکرده و این تزها و بحثهای نظری مسخره، متعلق به عصر جدید است[۱]…
- کلی گویی و ابهام: به عنوان مثال میگویند حضرت عمر و حضرت ابوبکر در جنگ احد فرار کردند. سئوال اینجاست:
مگر در صحنه و میدان رزم تمام مسلمانان، دور تا دور پیامبر حلقه زده بودند که شما میگویید پیامبر را تنها گذاشته و فرار کردند؟ سری به سیره معتبر ابن هشام بزنید در این سیره از آنجا که مربوط به نوشتههای ابن اسحاق در قرن اول هجری است، تعصب و جاهلیتی وجود نداشته او میگوید: آنها به همراه چند تن دیگر با شنیدن خبر رحلت پیامبر، غمگین در گوشهای نشسته بودهاند.
به جز حضرت علی علیه السلام و ابودجانه و زبیر و طلحه، چه کسی فرار نکرد که آنها فرار نکردند؟ براستی اگر بناست ایرادهای بنی اسراییلی بگیریم باید سئوال کنیم آیا ابوذر و سعد ابن عباده و سعد ابن معاذ و بلال و سلمان فارسی… هم فرار کردند؟ زیرا در متون تاریخی از وجود این افراد نیز در کنار پیامبر صلی الله علیه وسلم خبری نیست! و شیعه نیز همه این افراد را قبول دارد.
- هر جا به اصطلاح معروف، کم میآورند موارد فرعی و جزیی را به اصول اساسی و کلی تسری میدهند. ما طبق روح کلی آیات قرآن و احادیث و روایات و داستانهای تاریخی میدانیم اصل بر بیان حقیقت است و تقیه فقط به خاطر حفظ نفس، یک مورد بسیار جزیی است که به ندرت ممکن است برای یک نفر در طول عمرش پیش بیاید. ولی این آقایان هر جا به بن بست بر خورد میکنند میگویند: امام تقیه کردند (دقت کنید امام و نه یک فرد عادی، در کنار آن اضافه کنید به این اعتقاد شیعه که امام از ساعت مرگ خود و از قاتل خود و از امور غیبی آگاه است و تقیه برای حفظ نفس است. پس امام برای چه باید تقیه کنند؟!!!) مانند موردی که زنی از امام صادق علیه السلام درباره حضرت ابوبکرt و حضرت عمر، سئوال میکند امام میفرماید: آنها را دوست داشته باش. و آیت الله خویی در توجیه این حدیث میگوید: امام تقیه کردهاند؟[۲] نعوذ بالله یعنی در پاسخ به زنها و بچهها نیز، امام تقیه میکردهاند؟ آن هم چنین سئوالات سادهای! پس تکلیف هدایت و ارشاد و راهنمایی خلق و تولی و تبری و امر به معروف و نهی از منکر و… چه میشود؟ وقتی که امام حتی -نعوذبالله- نمیتواند یک پرسش ساده را پاسخ دهد؟ تو را به خدا بیایید و به خاطر اغراض شخصی و فرافکنی بیعرضهگیهای خود، دست از تحریف و مسخ کردن چهره والای امامان ما، بردارید.
- قبل از تحقیق یا نوشتن مطلبی با این پیش ذهن شروع میکنند که مقام فرد مورد علاقه خود را بالا ببرند -به هر طریق- و مقام فرد منفور را نیز پایین بیاورند -به هر طریق- باز با این پیش ذهن که این رفتار آنها مورد رضایت و خشنودی خداوند و ائمه واقع میشود. البته برای نابودی یک چیزی نباید خوب حمله کرد بلکه باید: بد دفاع کرد. یکی از علل سست شدن مبانی دینی در جامعه همین بد دفاع کردنها و دروغ بستنهاست.
- یکی از دلایل محقق شیعه در رد یا تایید یک نفر، موافقان یا مخالفان آن شخصند در این صورت این سئوال پیش میآید که ملاک شما چیست؟ اگر صرف یک سخن یا یک یا دو حرکت میتواند مبنی بر دشمنی دو نفر یا حق بودن یک طرف و باطل بودن طرف دیگر باشد در این صورت به عنوان مثال: حضرت عمر با خالد ابن ولید دشمنی خاصی داشته و اولین کاری که پس از به قدرت رسیدن میکند این است که او را کنار میگذارد! و خالد با حضرت علی ضد بوده پس آیا میتوان در این میانه با اینگونه استدلالات، چیزی را مشخص کرد؟ و نتیجه گرفت که: پس خالد با علی دوست بوده؟!!!.
- برداشت وقایع گذشته طبق روحیات زمانه حال: وقتی انسان در تاریخ میخواند که خالد ابن ولیدی که عامل اصلی شهادت ۷۰ نفر از مسلمانان در احد بود براحتی راهی مدینه میشود تا اسلام بیاورد و پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز اسلام او را قبول میکند دچار تعجب میشویم. یا وقتی مناسبات بیشماری که میان حضرت علی و خلفاء بوده است را میخوانیم تعجب میکنیم. پاسخ اینجاست: آقای محقق و نویسنده قرن بیستمی، اعراب ۱۴ قرن قبل، مانند ما کینهای نبودهاند آنها مانند مردان زن صفت این زمانه زود رنج نبودهاند که بر سر هر مساله کوچک و بی اهمیتی دعواهای خاله زنکی راه بیندازند. پس:
کار پاکان را قیاس از خود مگیر | گر چه باشد در نوشتن شیر، شیر |
- خلط مبحث و موضوعات بیربط را به مربوط کردن: بارزترین آنها چسباندن واقعه غدیر به مساله خلافت است. درست است که واقعه غدیر توسط بیشتر سنیها نقل شده (اصلا شیعهای در آن زمان نبوده برای همین با آب و تاب فراوان میگویند: تمام سنیها آنرا تایید کردهاند!!!) ولی این موضوع، چه دخلی به مطالب انحرافی شما دارد؟
- یکی از روشهای جدلی بسیار مسخرهای که برخی نویسندگان شیعه از آن استفاده میکنند این است که به یک نفر سنی میگویند: بیا با هم مجادله کنیم و مبنای دلایل خود را کتب نویسندگان سنی میگیریم. اگر موردی بود که ما آنرا تایید کردیم و در کتابهای شما هم بود آن را قبول میکنیم و شما هم باید نظر ما را قبول کنید. ولی بقیه موارد اختلافی را دور میریزیم. پس اگر دلیلی بر خلافت حضرت علی بود قبول میکنیم ولی چون خلافت حضرت عمر و حضرت ابوبکر محل اختلاف است نقطه اشتراک را پذیرفته و موارد اختلافی را رها میکنیم… ولی طبق این استدلال برادران شیعه من ممکن است یک نفر کشیش مسیحی بیاید و به یک نفر مسلمان بگوید آقای مسلمان در کتاب شما یعنی قرآن به این نکته که عیسی رسول خداست اشاره شده و ما مسیحیان نیز عیسی را پیامبر خدا میدانیم ولی ما حضرت محمد را به عنوان پیامبر قبول نداریم و در پیامبری او محل اختلاف است پس شما هم بیایید مسیحی شوید چون هر دوی ما به پیامبری عیسی معتقدیم!!!.
- آنقدر مدلول روشن و صریح آیات قرآن را جهت به کرسی نشاندن یک عقیده و کوبیدن یک عقیده یا یک عده دیگر توسط سایر احادیث و شبهات دیگر زیر سئوال میبرند که دیگر اصولا هیچ آیهای جهت استناد باقی نمیماند. نمونه روشن آن آیاتی است که در ستایش اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم نازل شده. آنقدر حدیث و دلیل پیرامون این آیات میآورند تا مثلا ثابت کنند در بین اصحاب، افراد بد هم بودهاند. در صورتیکه این یک فرع و استثناء است و اکثر اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم، پاک و با ایمان بوده و پاک و مومن هم از دنیا رفتند ولی شیعه مانند همیشه که اصل را رها میکند و به سراغ فرع میرود اینجا نیز چنین میکند (برای بهشتی شدن: اصل بر عمل صالح و ایمان است نه شفاعت. اصل بر عمل است نه دعا. اصل بر خداست و نه امام و اصل بر تعقل و تحقیق است نه تقلید و…)
- سخنان و کتب افرادی که سالها و قرنها قبل وفات کردهاند برای آنها وحی منزل است. صرفاً به این دلیل که آنها عنوان: علامه را داشتهاند. مانند اینکه ابوعلی سینا زنده شود و بخواهد بدون طی دورههای دانشگاهی و کسب مجوز و… مطب پزشکی دایر کند!!!.
[۱]– به عنوان یک مثال خنده دار دیگر، که متوجه شوید با چه انسانهای احمقی طرف هستیم در کتاب یکی از اساتید دانشگاه درباره عمر و حضرت ابوبکرt نوشته بود: عناصر نفوذی!!! ولی شما که این دو نفر را نادان و کم شعور نشان میدهید چطور اینقدر باهوش بودهاند که در مکه فهمیدند میشود ۲۳ سال بعد در مدینه خلیفه شد!!! من از حماقت نویسندگان تعجب نمیکنم تعجب من از خریت خوانندگان این کتابهاست.
[۲]– دقت داشته باشید که زمان امام صادق از انجا که مصادف با سقوط بنی امیه و روی کار امدن بنی عباس بوده است فضای سیاسی نسبتاً بازی بوجود آمده که به همین دلیل امام صادق میتوانند اینهمه در نشر علم تلاش کرده و شاگردان فراوانی را به جهان اسلام معرفی کنند در کنار این باید دانست که بنی عباس از قبیله بنیهاشم بوده و با خاندان اهل بیت رابطه خویشاوندی نزدیکتری داشتهاند تا با قبیلههای عمر و حضرت ابوبکرt که امام به جای بیان حقیقت تقیه کنند…