۱۵۴- «عَنْ بُسْرِ بْنِ جَحَّاشٍ رضی الله عنه قَالَ: بَزَقَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و سلم فِی کَفِّهِ، ثُمَّ وَضَعَ أُصْبُعَهُ السَّبَّابَهَ، وَقَالَ: یَقُولُ اللَّهُ جل جلاله: أَنَّى تُعْجِزُنِی ابْنَ آدَمَ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ مِثْلِ هَذِهِ؟! فَإِذَا بَلَغَتْ نَفْسُکَ هَذِهِ – وَأَشَارَ إِلَى حَلْقِهِ – قُلْتَ: أَتَصَدَّقُ، وَأَنَّى أَوَانُ الصَّدَقَهِ؟!».
- «بُسر بن جحاش رضی الله عنه میگوید: پیامبرصلی الله علیه و سلم آب دهانش را در کف دستش انداخت، سپس انگشت سبابهاش را روی آن قرار دادند و فرمودند: خداوند متعال میفرماید: «ای انسان چگونه میتوانی مرا ناتوان و عاجز کنی، در حالی که من تو را از چیزی همچون این [آب دهان] خلق کردهام؟! آنگاه وقتی جانت به اینجا رسید -پیامبرصلی الله علیه و سلم به حلقش اشاره کرد- میگویی: در راه خدا صدقه میدهم، اما دیگر زمان صدقه تمام شده است [و چنین صدقهای سودی به تو نمیرساند]».