نهی از انجام کارهای ناپسند(۴)

بخاری، کتاب «الأدب» باب: [ذم الهجره]

۲۵۷- «عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الأَنْصَارِیِّ رضی الله عنه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ  صلی الله علیه و سلم قَالَ: لاَ یَحِلُّ لِرَجُلٍ أَنْ یَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاَثِ، یَلْتَقِیَانِ، فَیُعْرِضُ هَذَا، وَیُعْرِضُ هَذَا، وَخَیْرُهُمَا الَّذِی یَبْدَأُ بِالسَّلاَمِ».

  1. «از ابوایوب انصاری رضی الله عنه روایت شده است که پیامبرصلی الله علیه و سلم فرمودند: «حلال نیست که فردی بیش از سه روز با برادرش (دینی با نسبی) قهر کند، چنانکه وقتی آن دو به هم برخورد می‌کنند، این به آن پشت می‌کند و آن به این پشت می‌کند، بهترین آن‌ها کسی است که نخست سلام کند (در آشتی پیش‌قدم شود)».

۲۵۸- «عَنْ عَوْفُ بْنُ مَالِکِ بْنِ الطُّفَیْلِ، أَنَّ عَائِشَهَ رضی الله عنها حُدِّثَتْ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَیْرِ – قَالَ فِی بَیْعٍ – أَوْ عَطَاءٍ أَعْطَتْهُ عَائِشَهُ: وَاللَّهِ لَتَنْتَهِیَنَّ أَوْ لَأَحْجُرَنَّ عَلَیْهَا، فَقَالَتْ: أَهُوَ قَالَ هَذَا؟ قَالُوا: نَعَمْ، قَالَتْ: هُوَ لِلَّهِ عَلَیَّ نَذْرٌ أَنْ لاَ أُکَلِّمَ ابْنَ الزُّبَیْرِ أَبَدًا. فَاسْتَشْفَعَ ابْنُ الزُّبَیْرِ إِلَیْهَا حِینَ طَالَتِ الهِجْرَهُ، فَقَالَتْ: لاَ وَاللَّهِ لاَ أُشَفِّعُ فِیهِ أَبَدًا، وَلاَ أَتَحَنَّثُ إِلَى نَذْرِی. فَلَمَّا طَالَ ذَلِکَ عَلَى ابْنِ الزُّبَیْرِ، کَلَّمَ المِسْوَرَ بْنَ مَخْرَمَهَ، وَعَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ الأَسْوَدِ بْنِ عَبْدِ یَغُوثَ – وَهُمَا مِنْ بَنِی زُهْرَهَ – وَقَالَ: أَنْشُدُکُمَا بِاللَّهِ لَمَّا أَدْخَلْتُمَانِی عَلَى عَائِشَهَ، فَإِنَّهَا لاَ یَحِلُّ لَهَا أَنْ تَنْذِرَ قَطِیعَتِی. فَأَقْبَلَ بِهِ المِسْوَرُ وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ مُشْتَمِلَیْنِ بِأَرْدِیَتِهِمَا حَتَّى اسْتَأْذَنَا عَلَى عَائِشَهَ، فَقَالاَ السَّلاَمُ عَلَیْکِ وَرَحْمَهُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ، أَنَدْخُلُ؟ قَالَتْ عَائِشَهُ: ادْخُلُوا، قَالُوا: کُلُّنَا؟ قَالَتْ: نَعَمِ، ادْخُلُوا کُلُّکُمْ، وَلاَ تَعْلَمُ أَنَّ مَعَهُمَا ابْنَ الزُّبَیْرِ، فَلَمَّا دَخَلُوا، دَخَلَ ابْنُ الزُّبَیْرِ الحِجَابَ فَاعْتَنَقَ عَائِشَهَ، وَطَفِقَ یُنَاشِدُهَا وَیَبْکِی، وَطَفِقَ المِسْوَرُ وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ یُنَاشِدَانِهَا إِلَّا مَا کَلَّمَتْهُ وَقَبِلَتْ مِنْهُ، وَیَقُولاَنِ: إِنَّ النَّبِیَّ  صلی الله علیه و سلم نَهَى عَمَّا عَلِمْتِ، مِنَ الهِجْرَهِ، فَإِنَّهُ لاَ یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاَثِ لَیَالٍ، فَلَمَّا أَکْثَرُوا عَلَى عَائِشَهَ مِنَ التَّذْکِرَهِ وَالتَّحْرِیجِ، طَفِقَتْ تُذَکِّرُهُمَا نَذْرَهَا وَتَبْکِی، وَتَقُولُ: إِنِّی نَذَرْتُ، وَالنَّذْرُ شَدِیدٌ، فَلَمْ یَزَالاَ بِهَا، حَتَّى کَلَّمَتْ ابْنَ الزُّبَیْرِ، وَأَعْتَقَتْ فِی نَذْرِهَا ذَلِکَ أَرْبَعِینَ رَقَبَهً وَکَانَتْ تَذْکُرُ نَذْرَهَا بَعْدَ ذَلِکَ، فَتَبْکِی حَتَّى تَبُلَّ دُمُوعُهَا خِمَارَهَا».

  1. «عوف بن مالک بن طفیل (ابن حارث) برادرزاده‌ی مادری حضرت عایشه رضی الله عنها می‌گوید: به حضرت عایشه رضی الله عنها گفته شد: عبدالله بن زبیر [خواهرزاده‌ی حضرت عایشه] در یک معامله یا بخشش که حضرت عایشه انجام داده بود، گفته است: به خدا سوگند یا دست می‌کشد، یا بر او حجر شرعی قرار خواهم داد (که شخص در آن از هرگونه تصرفات مالی منع می‌شود). حضرت عایشه رضی الله عنها گفت: آیا ابن زبیر این را گفته است؟ گفتند: بله. گفت: پس این بر من نذر خدا باشد که تا ابد با ابن زبیر سخن نگویم. وقتی که قهر آن‌ها طول کشید، ابن زبیر کسی را پیش عایشه فرستاد، تا از او نزد عایشه شفاعت کند. حضرت عایشه رضی الله عنها گفت: نه، به خدا سوگند در مورد او هیچ واسطه‌ای را نمی‌پذیرم و هرگز نذرم را نمی‌شکنم. وقتی که آن مسأله برای ابن زبیر سخت شد و خیلی طول کشید، ابن زبیر با «مِسوَر بن مخرمه» و «عبدالرحمن بن اسود بن عبد یغوث» که هردو از «بنی زهره» بودند، صحبت کرده و گفت: شما را به خدا سوگند می‌دهم که مرا نزد عایشه ببرید (به گونه‌ای که او نفهمد) زیرا بر او حلال نیست که برای قطع ارتباط با من نذر کند، مسور و عبدالرحمن هم آن را پذیرفتند و عبدالله را زیر ردایشان به طوری که حضرت عایشه نفهمد، نزد او بردند و اجازه‌ی ورود خواستند و عرض کردند: سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو باد! آیا به ما اجازه‌ی ورود می‌دهی؟ حضرت عایشه گفت: وارد شوید، گفتند: همه‌ی ما؟ گفت: بله، همگی وارد شوید و نمی‌دانست که ابن زبیر با آن‌هاست، وقتی وارد شدند، ابن زبیر داخل حرم شد و پرده را برداشت و با دامان حضرت عایشه رضی الله عنها معانقه گرفت و شروع به سوگند دادن او و گریستن کرد، مسور و عبدالله نیز شروع کردند و او را سوگند می‌دادند که حتماً با عبدالله صحبت کند و او را ببخشد و معذرتش را قبول نماید و می‌گفتند: چنانکه خودت هم می‌دانی پیامبرصلی الله علیه و سلم از این دوری و قطع صحبت که تو انجام می‌دهی، نهی فرموده است و برای هیچ مسلمانی حلال نیست که بیشتر از سه شبانه روز با برادر مسلمان خود قطع رابطه کند، وقتی که در مورد قطع صله بسیار گفتند و آن را به حضرت عایشه رضی الله عنها یادآور شدند، وی می‌گریست و نذرش را تذکر می‌داد و می‌فرمود: من نذر کرده‌ام و [شکستن] نذر هم سخت است، اما آن دو نفر با حضرت عایشه آنقدر صحبت کردند، تا این که حضرت عایشه با ابن زبیر سخن گفت (و او را بخشید) و در برابر شکستن نذرش، چهل برده را آزاد کرد و بعد از آن همیشه نذرش را به یاد می‌آورد و آنقدر گریه می‌کرد که اشک‌هایش، چادرش را خیس می‌کرد!»([۱]).

 

[۱]– احادیث ۲۵۷ و ۲۵۸ قدسی نیستند، اما به موضوع مرتبط هستند.

مقاله پیشنهادی

آنچه به هنگام بازگشت از حج یا عمره یا غیره گفته می‌‌شود

عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَ رضی الله عنهما قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه …