از شرطهای اصول اعتقادی تکرار است به این معنی که به صورت آشکارا و صریح در جاهای زیادی از آیات قرآن آمده باشند، ولی این شرط در این مورد وجود ندارد.
۳ـ فقدان مرجعی از آیات محکمات که به آن ارجاع داده شود
همچنان که بیان داشتیم همهی آیات متشابهی که به اصول اشاره دارند، باید جهت رفع اشتباهات و احتمالاتشان، آیات محکماتی در قرآن آمده باشد؛ همچنان که خداوند میفرماید:
«بخشی از آن، آیههای مُحْکمَات است (و معانی مشخّص و اهداف روشنی دارند و) آنها اصل و اساس این کتاب هستند، و بخشی از آن آیههای مُتَشَابِهَات است».
و اعتقاد به مهدی منتظر بدان صورت که شیعهی امامیهی اثنی عشر معتقد هستند از ضروریات اعتقاد آنان است و منکر آن و یا عدم قبولش کافر به شمار میرود. پس وجود آیات مرجع و محکمی که آیات متشابه به آن متعلق باشند ضروری است وگرنه سخن گفتن درباره آن پیروی از متشابهات و کار منحرفان است، و این شرط وجود ندارد. پس آیات ذکر شده نه از محکماتی است که در این باب بر آن اعتماد شود و نه هم از آیات محکمات مرجعی دارند که بدانها مراجعه کنیم تا معنایش آشکار و مشخص گردد. پس اعتقادی که بر این مبنا باشد باطل است و انحراف از راه راست (صراط مستقیم) است.
۴ـ سخن از (مهدی) با استدلال به آیات ذکر شده از راه استنباط است و نص نیست، و استنباط در اصول اعتبار ندارد
۵ـ در کل قرآن دلیلی عقلی برای اثبات این عقیده وجود ندارد
۶ـ در کل قرآن حتی یک آیه که امر به ایمان به (مهدی منتظر) نماید، وجود ندارد
آری نه به صورت عمومی و نه هم به صورت خصوصی آیهای نیامده که بر (محمد حسن عسکری) دلالت کند؛ همچنان که تنها یک آیه هم بر اینکه کفر ورزیدن به او را نهی کند و یا اخطار دهد، نمییابی. و این چیزی است که متناقض با روش قرآن است، آنگاه که از اصول اعتقادی سخن میگوید.
۷ـ گفتنی است که همهی فرقههای امامیه میتوانند برای مهدی مخصوص خود به آیات فوق استدلال نمایند
زیرا هیچ یک از این آیهها هویت مهدی مزعوم را بیان نمیدارند و امکان حمل آن برای مهدی عامی میباشد که ویژهی یکی نیست و دیگری از آن بی بهره باشد، بنابر این، امامیهی اثنیعشری نصیبی از آیات فوق ندارند که از طریق آنها صحت اصل و پایهی عقیدهی مخصوص خود را بدان اثبات نمایند.
۸ـ گزینش مصلحت دینی ـ بلکه دنیوی نیز ـ از اعتقاد به (مهدی) سرچشمه میگیرد. دین ـ همچنان که بیان داشتیم ـ اصول و فروعی دارد: اصول به صراحت در قرآن کریم آمده است و اما فروع دین، سنت نبوی ضمانت آن را عهدهدار شده است و شناخت آن از طریق اجتهادات فقیه نیز امکان پذیر میباشد، گفتنی است که اختلاف در آن تا حد نیاز به امام معصوم چه رسد به مهدی منتظر خالی از ضرر و زیان میباشد
لازم به ذکر است که مراد از مهدی همان شخصیت موهومی است که استفاده از مواردی را که در فروع و اصول نیستند، تغییر میدهد.
بدین جهت امامیهی اثنی عشری برای مسایل و امور دینیشان به فقهائی که اسمشان را (مراجع) میخوانند، رجوع میکنند نه به مهدی غایب. از اینرو چه بسا اختلاف در بین آنها به حدی رسیده که به هم نسبت فسق و کفر میدهند، اما ندیده و نشنیدهایم که برای حل این اختلافات بزرگ چه رسد به مسایل کوچک از (مهدی) استفاده بگیرند. سپس ادعا میکنند که منتسب به فقه مذهب جعفر بن محمد میباشند و خودشان را (جعفری) اسم مینهند، اما چه نیازی به (مهدی) است؟ و چرا خودشان را (مهدوی) نام نمینهند؟
اگر اعتماد به فتوای (مراجع) ذمهی یک شخص را بری میسازد و گرفتن مسایل دینی از امام (صادق) بر امت واجب است، با غیبت (مهدی) و عدم وجود اثری از ایشان در همهی اینها پس چه ضرورتی برای نیاز به او وجود دارد که او را اصلی از اصول قرار دادهاند و روگردانی از او را کفر میدانند؟
بلکه زیان محض است
ایمان به مهدی با وجود اینکه یک چیز اضافی و مورد نیاز نیست و به هیچ وجه مصلحتی بر او مترتب نمیباشد زیانهای مهمی را نیز به همراه دارد، از جمله:
الف: تکفیر همهی امت اسلامی غیر از شیعهی دوازده امامی ـ که یک میلیارد و نیم مسلمان میباشند.
ب: متفرق شدن امت به طوایف مختلفی که هر کدام دیگری را تکفیر میکند و هر کدام خون دیگری را حلال میداند. تصور کن که خود امامیه هم بر طبق این اعتقاد به ۱۴ گروه تقسیم شدهاند.
جـ برای مهدی مزعوم صفات خطرناکی در کتابهای امامیهی اثنی عشری آمده است، از جمله اینکه زمانی که بیرون میآید اکثریت عرب را به قتل میرساند[۱]! تردیدی نیست که عرب حاملان پیام و مادهی اسلام بودند و کشتن آنها تا این اندازه، فساد است، و چه فسادی بزرگتر از این فساد؟
۹ـ اما روایات و اسباب نزول در اینجا ارزشی ندارند، زیرا عقاید را باید ابتدا با نص صریح و آشکار از قرآن اثبات کرد؛ نه با روایاتی که ضمانت حفظ و نگهبانی خداوند را ندارند و از اختراع و روزنههای جعل و حذف و دروغ محفوظ نیستند
پس سرگرم شدن به موضوع ضعف و صحت روایات در اینجا بیمعنی است، زیرا عقاید مربوط به امر اصولی هستند و کسی که در اثبات اصول، منهج قرآنی را شناسایی کرده است، با قاطعیت هر چه تمامتر جعلی و ساختگی بودن تمامی روایات مذکور را اعلام میدارد؛ با توجه به اینکه اساساً (مهدی) در نص صریح قرآن وجود ندارد و روایات نیز چیزهایی را که در قرآن ابتداء اثبات شدهاند، توضیح میدهند، و این وظیفهی روایت نیست که اصولی را که در قرآن به اثبات نرسیده، تأسیس نماید[۲].
[۱]– در تفصیل این کتاب به «پروتوکولات آیات قم» اثر دکتر عبدالله غفوری نگاه کنید.
[۲]– کسی که بخواهد به صورت تفصیلی از ضعف این روایات اطلاع یابد به کتاب (تکامل فکر سیاسی شیعه از شوری تا ولایت فقیه)، اثر استاد احمد کاتب مراجعه کند. استاد کاتب زحمت این بحث را برعهده گرفته است و با دلایل تفصیلی ضعف این روایات و ساختگی بودنشان را اثبات میکند. خواه روایات از (ائمه) نقل شده باشد، یا روایات تاریخیای که از مکان تولد و غیبت و معجزههای مربوط به (مهدی) بحث میکنند. و این روایات از مردان مخدوش نقل شدهاند و در کتب رجالی که نزد این طایفه معتبر است مخدوش بودن آنها ثبت شده است. حتی کاتب میگوید: «به عقیده من آنها روایتها را از باب غریقی که در آب به هر تکه چوب کوچکی چنگ می زند تا نجات یابد، در کتابهایشان آوردهاند، وإلا آنها از همه بهتر می دانند که این روایتها ضعیف و بی اعتبار هستند، اگـر فرقهای برای اثبات حقانیتشان یا امامانشان به چنین روایتهایی استناد میکردند، حتما مورد مسخره واستهزاء دیگـران قرار میگـرفتند و آنها را به سبکی عقل ومخالفت با عقل ومنطق معرفی میکردند، کما اینکه فرقه اثنا عشریه با گروهی از شیعه فطحیه این کار را انجام داد. آن گروه از فطحیه ادعای وجود فرزندی در خفا برای امام عبد الله الافطح فرزند جعفر صادق کردند وگـفتند نامش محمد است و او مهدی منتظر می باشد وادعا کردند که او در خفا ولادت یافت و در یمن مخفی شد.. چون آنها عقیده داشتند که امامت باید پیوسته ادامه یابد و همچنین معتقد بودند که به جز امامت حسن و حسین دیگر جایز نیست که دو برادر امامت را بر عهده بگیرند. شیعیان اثنا عشریه در باره آن گـروه گـفتند: «آنها شخص وهمی که اصلا وجود خارجی نداشت برای عبد الله الافطح اختراع کردند و نامش را (المهدی محمد بن عبد الله الافطح) گذاشتند، چون آنها به بن بست رسیده بودند». در حالی که آنها خود نیز را چیزی دنبال میکنند که اساساً وجودش رد میشود و آن وجود پسری برای حسن عسکری میباشد. در این اواخر کتابی از دکتر عداب محمود الحمش به نام «المهدی المنتظر فی روایات أهل السنه والشیعه الإمامیه دراسه حدیثیه نقدیه» به دستم رسید که این روایات را در آن آورده و تک تک آنها را مورد بحث قرار داده است.