نقض عقیده‌ی [تمسک به اهل بیت] طبق اسلوب قرآنی (۲)

فقدان دلیل اثبات عقلی قرآنی

قرآن اصول اعتقادی را به دو گونه در بر می‌گیرد:

یک‌بار با نصی که به صراحت بر آن‌ها دلالت دارد.

و یک‌بار با آوردن دلایلی عقلی بر آن‌ها تا اثباتشان کند، همراه با دادن وعده ثواب بر آن‌ها و تهدید به عقاب و عذاب برای کسانی که به آن کفر ورزند.

پس نص صریح بر اصل (تمسک به اهل بیت) کجاست؟ و ادله‌ی اثباتی‌اش کجاست؟ سپس در کجا ثواب را برای کسی ذکر کرده که به آن ایمان داشته باشد و سزای سخت را برای کسی بیان داشته که به آن کفر ورزد؟

هیچ فایده‌ای بر آن مترتب نیست

سپس می‌گوئیم: چه فایده‌ی شرعی‌ای بر آن مترتب می‌شود؟

گفتنی است که‌ همه‌ی اصول شریعت، حاوی مصالح و فوائدی می‌باشند که‌ ما از آن‌ها بی‌نیاز نیستیم، پس چه فایده‌ای برای این (اصل) وجود دارد؟!

همه‌ی دین اعم از اصول و فروع حفظ شده و نیازی به (ائمه) ندارد:

چون اصول دین به صراحت در قرآن موجود است و با حفظ قرآن آن اصول نیز محفوظ‌اند.

و شناخت فروع هم نیازی به (امام) ندارد و دلیل همانا واقعیت است؛ چون هر مکلف ـ چه سنی باشد و چه شیعه ـ اگر در امری فرعی برایش اشکال به وجود آمد به فقیهی مراجعه می‌کند و از او سؤال می‌نماید و از او درخواست فتوی را می‌کند و به سوی (امام) نمی‌رود و او معتقد است که فقیه برای شناخت حکم شرعی کافی است.

بنابراین چه چیزی برای معنای گفته‌ی تمسک به (اهل بیت) باقی مانده است؟! دوستی؟ همه‌ی ما دوستشان داریم. یا احکام شرعی فرعی؟ که همه‌ی مردم از فقهاء تقلید می‌کنند، همراه با اختلاف شدید امامیه در آن؛ اختلافی که امامیه در آن منحصر به فرد هستند. و اگر اصول دینی باشد؟ قرآن برای شناسایی آن کافی است. پس چه چیزی باقی می‌ماند؟!!!

چیزی نمانده جز ایجاد تفرقه میان امت اسلامی با طعن و عیب جوئی از بهترین و بزرگوارترین مردانش.

 ضرر محضی که بی‌فایده است

بلکه باید گفت که این (اصل) جز ضرر محض و برکندن هرگونه فایده‌ای، حاوی هیچ چیزی دیگری نمی‌باشد!!

از جمله‌ی این ضررها:

کافر شمردن کسی که به آن اعتقاد ندارد. و آن‌ها نسل‌های مسلمانان از دوره‌ی خلفای راشدین تا روز قیامت هستند و آن‌ها امروز بیشتر از میلیاردها مسلمان می‌باشند!

ایجاد تفرقه میان امت اسلامی با تقسیمشان به گروه‌هایی مختلف بر اساس این اعتقاد. این عقیده برای صاحبش جز اعتقاد به دوری جستن از صحابه که نص خداوند به صراحت بر عدالتشان و وجوب تبعیت از آن‌ها تصریح دارد و جز طعنه به (خیر أمه أخرجت للناس) بنا به نص قرآن، چیز دیگری را به ارمغان نمی‌آورد. زیرا در هنگام نزول این آیه، امت اسلامی فقط صحابه بودند.

طعن زدن به قرآن به خاطر مخالفت ناقلانش که صحابه هستند با این عقیده. از همین رو علمای اثنی عشری جز کسانی که از مبدأ (تقیه) استفاده می‌کنند، بر تحریف قرآن اجماع نموده‌اند!

طعن وارد کردن به سنت نبوی. یعنی به احادیث پیامبرصلی الله علیه و سلم که امت اسلامی از طریق صحابه آن‌ها را روایت کرده‌اند، بدون این‌که در مقابل جز ادعای صرف، چیزی مقبول را عرضه بدارند؛ چون چه بسا منابع حدیثی اثنی عشری‌ها از احادیث پیامبر صلی الله علیه و سلم خالی است جز روایاتی که به بعضی از (ائمه) منسوب است.

الغای نقش پیامبرصلی الله علیه و سلم؛ چون عدم ذکر احادیث پیامبر صلی الله علیه و سلم و تبدیل آن به روایاتی از بعضی از ائمه، در واقع تبدیل پیامبر صلی الله علیه و سلم و تعطیل حقیقی نقش رسالتی پیامبر صلی الله علیه و سلم است، زیرا عملاً امام جانشینی از پیامبر صلی الله علیه و سلم می‌شود و در واقع برای ایمان به پیامبر صلی الله علیه و سلم هیچ گونه نقش و یا اثری باقی نمی‌ماند!

مقاله پیشنهادی

فضیلت قرائت قرآن

الله متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَتۡلُونَ کِتَٰبَ ٱللَّهِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰهَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ سِرّٗا وَعَلَانِیَهٗ …