– نقد ابن تیمیه نسبت به تفکر فلسفی[۱]
شیخ الاسلام به عجز تفکر فلسفی از رسانیدن انسان به سعادت این زندگی گذرا علاوه بر زندگی آخرت، اشاره نمود و مضامین کتاب و سنت در باب انسان، ماهیت و تلاش شتابان و بی وقفه ی او در راه رسیدن به منافع، لذتها و دوری از ضررها و دردها را بیان می کند. ابن تیمیه با اندیشه های عملی و اخلاقی فیلسوفان نیز مخالف است. و خلاصه ی مآخذی که متوجه فیلسوفان یونان و پیروان مسلمان آنان میداند این است که آنچه آنان در باب عمل ذکر کرده اند، بر قواعد الزام کننده گردن نمی نهد بلکه مربوط و متعلق به امور مستحبی است یعنی اختیاری است نه الزامی؛ همچنین آنها خاصیتی را برای نفس ثابت نکرده اند و آن محبت خداوند متعال و توحید او است بلکه نفس را آنگونه که هست نشناخته اند.
علاوه بر این آگاهی آنها نسبت به خداوند متعال بسیار اندک و شامل امور باطل بسیاری است. در حالی که کمال نفس در علم و اراده با هم است، علم به الله متعال و اراده ی کسب رضایت او تعالی.
وی با این تحلیل نقدش را یقیناً متوجه فلسفه ی یونان نمی کند بلکه نقد ایشان متوجه تفکر فلسفی بطور عام است چرا که این تفکر پیوسته مملو از اشتباهات است و نویسندگان و پژوهشگران آنها را ثبت کرده و فیلسوفان غربی این موارد را در خود میبینند.
کولن ولسن نقطهای را که تفکر قرن ۲۰ بدان رسیده چنین توصیف میکند: «دور از انتظار نیست که نسل آینده، نیمهی اول این قرن را به «عصر بی معنی» توصیف کنند؛ چرا که فقدان معنی و هدف فن و فلسفه و ادبیات ما را احاطه کرده است. این احساس همگانی بدین سبب است که دستورات دینی از بین رفته و امکان جایگزین نمودن آنها نیز برای ما وجود ندارد. و فروپاشی علم برای مشکلات علمی، این فراغ دردناک را بدتر میکند؛ و از خلال این مساله به نظر میرسد که فرهنگ غربی از فروپاشی و سقوط رنج میبرد که از صد سال کمتر نیست چراکه مساله تامل در شناخت مدتی است که در آن استمرار خواهد داشت قبل از اینکه ورشکستگی شدید آن را ببلعد.[۲]
به نقد تفصیلی شیخ الاسلام از فلاسفهی یونانی و پیروان آنها باز می گردیم:
مشکل به سه عامل باز می گردد:
اول: حکمت نظری و یا فلسفه نزد آنها، اصل عمل است و شامل ایمان به الله، فرشتگان، کتابهای آسمانی، پیامبران و روز قیامت نمیشود. و این علمی است که انسانها بدان هدایت می شود.
دوم: حکمت عملی، شامل اعمالی که نفوس انسانها برای آن آماده و ساخته شده اند و سبب نجات از آتش دوزخ می شود، نمی شود.
سوم: نهایت حد وسط نزد ارسطو و همفکران وی، تعدیل شهوت و خشم، با عفت و حلم است، یعنی مقصود آنها، اسراف نکردن در این دو است علاوه بر این، فلاسفه فاصل محکم و قاطعی میان آنچه سبب نجات و سعادت می شود و آنچه سبب بدبختی و عذاب میشود، قرار نداده اند در حالی که رسولان و پیامبران آنرا واضح و روشن بیان نموده اند؛ خداوند متعال می فرماید: «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»: «بگو: (الله) فقط کارهای زشت را، چه آشکارا باشد و چه پنهان و (نیز) گناه و سرکشی بنا حق را؛ حرام کرده است و اینکه چیزی را شریک الله قرار دهید که الله دلیلی بر (حقانیت) آن نازل نکرده است و چیزی را که نمیدانید به الله نسبت دهید (حرام نموده است).» (اعراف: ۳۳)
این آیه بیانگر تحریم مطلق در تمام اوضاع و احوال است، تحریمی بدون اباحه و تحلیل برخلاف مردار، خون و گوشت خوک و… که در حالتی تحریم و حالتی دیگر مباح شده است؛ برای تفسیر صحیح این آیه: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»: «و من جن و انس را نیافریدهام مگر برای اینکه مرا عبادت کنند.» (ذاریات: ۵۶) ابن تیمیه میان آن و چند آیه ی دیگر که در بردارنده ی لام تعلیل است، مقایسه میکند، مانند این قول پروردگار متعال: «وَلِتُکْمِلُواْ الْعِدَّهَ وَلِتُکَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ»: «تا شمار (روزهای رمضان) را کامل کنید و الله را بر اینکه شما را هدایت کرده، بزرگ بدارید.» (بقره: ۱۸۵)
و همچنین: «سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ»: «(الله) آنها را برای شما مسخر کرده تا الله را به (شکرانه) آن که شما را هدایت کرده است، بزرگ بشمارید.» (حج: ۳۷)
و این قول او تعالی: «ذَلِکَ لِتَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ وَأَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»: «این (گونه احکام برای اینست که) بدانید بتحقیق الله آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است میداند و مسلماً الله به هر چیز داناست.» (مائده: ۹۷)
همچنین: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ»: «ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای اینکه به فرمان الله (از وی) اطاعت شود.» (نساء: ۶۴)
خداوند پیامبران را فرستاد تا از آنان پیروی شود اما گاهی پیروی کردند و گاهی عصیان نمودند، همچنین آنها را تنها برای عبادت خلق کرد اما عده ای عبادت کردند و عده ای سرباز زدند؛ خداوند متعال نفرمود من آنها را آفریدم تا آنها را عابد قرار دهم ولی بیان داشت که او: اول خلق را آفرید تا آنها امر دوم یعنی عبادت انجام دهند؛ و با انجام آن سعادت آنها و آنچه موجب محبت و رضایت پروردگار نسبت به آنهاست، حاصل می شود. به این صورت هر آنچه خداوند خلق نموده و بدان فرمان داده، مورد پسند پروردگار و هم بندگان است و در آن حکمت پروردگار و رحمتی نسبت به بندگانش می باشد.[۳]
دین مصدر و منبع الزامات اخلاقی و احکام شرعی است.
به نظر ابن تیمیه علت تحریم مطلق به این باز میگردد که فواحش، متعلق و مربوط به شهوت می باشند و سرکشی به ناحق، متصل و مرتبط با خشم است و شرک به خداوند متعال فسادی در اصل عدالت و ظلمی بزرگ است و فساد علم متصل و مرتبط است به دروغ بستن بدون آگاهی بر پروردگار؛ و اینچنین خداوند متعال این چهار مورد را تحریم کرد: فساد علم، فساد شهوت، فساد خشم و فساد عدل؛ اگر تعریف «سدجویک» در باب اخلاق را برگزینیم و بگوییم که آن مجموعه قوانینی است که خداوند برای مردم تشریع کرده است،[۴]همین مفهوم را با دقت و تفسیر بیشتری نزد شیخ سلفی خواهیم یافت به این صورت که بیان میکند رسالت رسولان و تمامی پیامبران به فرمان پروردگار و برای عبادت خداوند متعال است. خداوند متعال می فرماید: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ»: «یقیناً ما در (میان) هر امت پیامبری را فرستادیم که: «الله یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید.» (نحل: ۳۶)
در جایی دیگر می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ»: «و (ما) پیش از توهیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر آنکه به او وحی کردیم که: «معبودی جز من نیست، پس تنها مرا عبادت کنید.» (انبیاء: ۲۵)
و زمانی که داستان پیامبران را ذکر میکند، می فرماید: «إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ * وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ»: «بیتردید این است آیین شما که آیینی یگانه است و من پروردگار شما هستم، پس مرا پرستش کنید. و (گروهی از پیروان انبیا) در میان خود در امر (دین) شان فرقه فرقه شدند، همگی به سوی ما باز میگردند.» (انبیاء: ۹۳-۹۲)
و در سوره ی ذاریات میفرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»: «و من جن و انس را نیافریده ام مگر برای اینکه مرا عبادت کنند.» (ذاریات: ۵۶)
از این آیات و آیات دیگر می فهمیم که تنها هدفی که منجر به سعادت بشر و نجات آن میشود، عبادت خداوند یگانه است به طوری که پیامبران و کتابهای آسمانی را برای این هدف فرستاد؛ و درون انسانها، پاک، اصلاح و تزکیه نمی شود مگر با عبادت؛ ابن تیمیه این قول خداوند متعال را که می فرماید: «وَیْلٌ لِلْمُشْرِکینَ الَّذینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاهَ»: «وای بر مشرکان»! (همان) کسانیکه زکات نمیدهند.» (فصلت: ۶) به این صورت تفسیر می کند که آنها به توحید و ایمان که سبب تزکیه ی آنها میشود نمی پرداختند بدین جهت مستحق عذاب می باشند به دلیل این قول پروردگار متعال که میفرماید: «إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاءُ»: «بیگمان الله این را که به او شرک آورده شود، نمیبخشد و غیر از آنرا برای هرکس بخواهد میبخشد.» (نساء: ۴۸)؛ در این امر، رسالت محمد با رسالت موسی و عیسی علیهماالسلام یکی است چنانکه اولین وصایای ده گانه ای که پروردگار به موسی نازل کرد این بود که به او فرمود: «من الله هستم، هیچ معبود بر حقی جز من نیست؛ معبود تو هستم که از سرزمین مصر بیرونت کردم.»
عیسی گواهی داده است که این بزرگترین وصیت در ناموس است؛ و اینچنین بیشتر کتابهای الهی، در عبادت خداوند یگانه اتفاق دارند. انسان نجات نیافته و به سعادت و کمال نمیرسد مگر اینکه الله معبود و محبوب او باشد محبوبی که از او کسی را بیشتر دوست نداشته باشد.[۵]
خداوند متعال در چندین جای قرآن خبر داده که پیامبران، آیات پروردگار را برای آنها تلاوت کرده، آنها را تزکیه نموده و کتاب و حکمت بدانان میآموزند و تفسیر این آیات بدین صورت است که با خواندن قرآن، علم حاصل میشود چرا که آیات راهنما و نشانهاند و مردم را به امر مطلوب یعنی تصدیق پیامبران راهنمایی میکنند (و اما تزکیه با پیروی از آنچه بدان امر شدهاند از جمله عبادت پروردگار یگانه و اطاعت از او حاصل میشود پس تزکیه با پیروی و اطاعت از فرامین او حاصل میشود.[۶]
مفهوم دین دو قسم دارد: یکی از آنها تزکیه ی نفس با عبادت پروردگار متعال است و دیگری اطاعت از الله؛ و دین عبارت است از اوامر و نواهی خداوند متعال.[۷]
در قرآن کریم آیاتی وارد شده که محمد را اینگونه توصیف میکند: «یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ»: «آنها را به (کارهای) خوب و پسندیده فرمان میدهد و از زشتی (و کارهای نا پسند) بازشان میدارد. و پاکیزهها را برایشان حلال میگرداند و پلیدیها را بر آنان حرام میکند.» (اعراف: ۱۵۷)
از این آیه کمال رسالت پیامبر آشکار میشود. او شخصیتی است که خداوند متعال بر زبان او به هر معروفی فرمان داده و از هر منکری بازداشته و هر پاکی را حلال و هر ناپاکی را حرام کرده است.[۸] حدود و مجازاتها برای دعوت به انجام واجبات و ترک محرمات آمده است و امور بسیاری از مردم جز به خاطر تعطیل نمودن حدود شرعی تباه نمیشود.[۹]
ابن تیمیه دو حدیثی را که به رسالت محمد دلالت دارد، بیان می کند: اول: «انما بعثت لاتمم مکارم اخلاق»: «من مبعوث شدم تا خوبی های و زیبایی های اخلاق را کامل کنم.» و دوم: «مثلی ومثل الانبیاء من قبلی کمثل رجل بنی دارا فاتمها واکملها الا موضع لبنه فکان الناس یطوفون بها و یعجبون من حسنها ویقولون لولا موضع اللبنه فانا تلک اللبنه»: «مثال من و پیامبران قبل از من مانند مردی است که خانهای بنا کرده و آنرا کامل و درست میکند اما جای یک خشت، خالی است؛ مردم پیرامون خانه دور زده و از زیبایی آن شگفت زده گشته و میگویند اگر این جای خشت پر میبود چقدر خوب بود و من آن خشت هستم.»
اما در مورد پیامبران قبلی، خداوند متعال برخی پاکیها را بر امتهای آنان حرام گرداند چنانکه میفرماید: «فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ»: «پس به (کیفر) ستمی که قوم یهود مرتکب شدند، چیزیهای پاکیزهای را که برایشان حلال بود بر آنها حرام کردیم.» (نساء: ۱۶۰)
و در جایی دیگر میفرماید: «کُلُّ الطَّعَامِ کَانَ حِلاًّ لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِیلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاهُ»: «همه غذاها برای بنی اسرائیل حلال بود، مگر آنچه پیش از نزول تورات اسرائیل (= یعقوب) بر خود حرام کرده بود.» (آل عمران: ۹۳)
و چه بسا تمامی ناپاکیها را نیز برای آنها حرام نکرده باشد اما خداوند متعال دین را برای امت اسلام کامل نموده و فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا»: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را (بعنوان) دین برای شما برگزیدم.» (مائده: ۳)
و ویژگی بارز و متمایز این امت را امر به معروف و نهی از منکر معرفی نموده است و وصف پیامبران را به این امت داده است چرا که امر نمودن به تمامی نیکی ها و نهی از تمامی بدی ها کامل نمی شود مگر به واسطه ی پیامبر، پیامبری که خداوند مکارم اخلاق را که داخل در معروف است به وسیله ی او کامل کرد.[۱۰]
ابن تیمیه به تفاصیل مجازاتهای شرعی توجه نموده است چرا که امر به معروف و نهی از منکر جز با آن کامل نمیگردد و نیز حدودی را که والیان امور برپا میدارند روشن میکند چرا که خداوند با قدرت رهبری قاطع، اموری را به اجرا درمی آورد که اجرای آنها با قرآن دشوار است.[۱۱]
بدین جهت تطبیق شریعت خداوند متعال ضرورتی اخلاقی و اجتماعی است. از آنچه گذشت روشن شد که مجموعه ی احکام شریعت که تحت مبدأ امر به معروف و نهی از منکر میباشد، دارای صفت الزام آور است؛ به همین سبب مجازاتها مشروع گشته تا انسان را به انجام واجبات و ترک محرمات بکشاند.[۱۲]
اگر پاداش و مجازات در تقدیر الهی از جنس عمل است، از عدل خداوند متعال میباشد، عدلی که آسمانها و زمین بر آن استوار است و این عدالت در شریعت او نیز میباشد به همین سبب قطع دست و پای محارب را تشریع نمود و همچنین در خونها و اموال، قصاص را مشروع کرد.[۱۳]
و باید مانع ماده ی شر و گناه شد و آنرا از بین برد، به طور مثال پیامبر خدا می فرماید: «لایخلون الرجل بامراه، فان الشیطان ثالثهما»: «هیچ مرد و زنی با یکدیگر خلوت نمی کنند مگر اینکه شیطان سومین آنها می باشد.» از خلوت کردن با زن بیگانه و سفر با آن نهی کرد چرا که شر و بدی را منجر میشود و عامل شر است؛
و خلفای راشدین نیز به این قواعد مقید بوده و آنرا طبقه بندی نمودند.[۱۴]
می بینیم که ابن تیمیه موضعی درست و سالم در بازگرداندن الزام به قوانین اخلاقی به اراده و احکام مطلق خداوند متعال و نقش مجازاتهای شرعی در اصلاح جامعه میگیرد.
انسان میان امیال مادی و اراده:
ابن تیمیه، انسان را اینگونه معرفی میکند: «زنده، دارای احساس و متحرک با اراده است[۱۵] او همیشه اراده دارد اما هدف از این اراده یا مال است و یا جاه و یا محبت مرد نسبت به زن و یا محبت زن نسبت به مرد و یا دیگر امور مطلوب و خواهشات نفسی دنیا است. اما کمال انسان زمانی محقق میگردد که مراد او خداوند متعال باشد و نهایت محبتش در جهت پروردگار نمودار گشته و عزت را در آن بداند چرا که هر کس بنده ی الله نباشد، ناگزیر بنده ی غیر او از انواع محبوبهایی است که عبادت میکند.[۱۶]
بدین سبب مثال برتر و اعلایی که شایسته است سلوک انسان مومن به مقتضای آن باشد این است که مراد انسان مومن، خداوند باشد (خدایی که مستحق آن است که به خاطر ذاتش محبوب باشد و این همان علت غایی است که علت فاعلی برای علت فاعل است.)[۱۷] میبینیم که وی در اینجا اخلاقی بودن عمل را به نتایج و آثار و همچنین به انگیزه ها مربوط میکند.
جانها همگی نیازمند پروردگار است از این حیث که او معبود و محبوب جانها و نهایت خواست آرزوی آن میباشد و همچنین از این جهت که او پروردگار و خالق آن است.[۱۸] محرک سلوک و رفتار، حجت خداوند متعال است اما هدف این است که با انجام اعمال، رضایت خداوند حاصل شود، در حدیثی این معنی تایید شده است. رسول خدا میفرمایند: «ان اول ثلاثه تسجر بهم جهنم رجل طلب العلم وعلمه وقرا القرآن واقراه لیقول الناس هو عالم وقاری، ورجل قاتل وجاهد لیقول الناس هو شجاع وجریء ورجل تصدق واعطی لیقول هو جواد سخی»: «اولین سه گروهی که در جهنم گداخته میشوند، مردی است که علم آموخته و به دیگران آموخته است و قرآن را خوانده و به دیگران آموزش داده است تا مردم بگویند او عالم و قاری است و مردی که جنگیده و جهاد کرده تا مردم بگویند، او شجاع و بیباک است و مردی که به دیگران بخشش نموده و صدقه داده است تا بگویند وی انسان سخاوتمند و بخشنده ای است.» این سه گروهی که هدفشان از اعمال، ریا و خودنمایی است، در برابر کسانی قرار دارند که اعمالشان را تنها به هدف کسب رضای پروردگار انجام میدهند و از حیث اخلاقی، در جایگاه رفیعی قرار دارند همچنان که اسلام آنرا میخواهد. خداوند متعال بعد از پیامبران آنها را در مراتب بعدی قرار داده است که عبارتند از صدیقین، شهدا و صالحین؛ (هرکس علمی را که خداوند پیامبران را بدان فرستاده است، بیاموزد و به خاطر رضای خدا به دیگران یاد بدهد، صدیق است و هرکس بجنگد تا نام الله متعال را بلند کند و در این راه کشته شود شهید است. و هرکس به خاطر رضای پروردگار صدقه بدهد، صالح است.[۱۹]
به این صورت انسان، صاحب اراده است و عملش بر مبنای این اراده میباشد؛ اگر هدفش از اراده، کسب لذت در خوردنیها و نوشیدنیها و دیگر لذتهای حلال باشد، همه ی اینها در زمرهی نعمتهای پروردگار بر بندگانش میباشد؛ خداوند متعال از ابتدای ولادت انسان به بندهاش نعمت عطا کرده تا او را شکر گویند. زندگی، نعمت و درک نمودن لذتها نعمت است (اما ایمان بزرگترین نعمت است و با آن نعمتهای پروردگار کامل میشود.)[۲۰]
اگر لفظ عبودیت (بندگی) متضمن کمال کرنش و محبت بنده نسبت به پروردگارش باشد، این محبت قلب را به تحریک میآورد و به میزان این محبت، انسان برای رضای خدا وارد میدان عمل می شود (و محبت کامل، مستلزم ارادهی جازم در کسب امور پسندیده و محبوب است).[۲۱]
ابن تیمیه در این زمینه جهاد را مثال میزند، جهادی که عبارت است از بذل آنچه در وسع و توان مومن است تا فرامین الله متعال اجرا گشته و نواهی او ترک شود؛ و کسی که دوستدار الله و رسولش میباشد بیشتر از دیگران که در پی اهداف دیگری هستند الله و رسولش را دوست دارند. اهدافی مانند ریاست و مقام، مال یا دیگر اموری که برای رسیدن به آنها متحمل ضرر شده و برای رسیدن به مطلوب خود، راههای متعددی را میپیمایند و بدین خاطر در برابر امیال و هواهای نفسانی، کرنش میکنند درحالیکه محبت مومن نسبت به پروردگار، شدید است و خداوند متعال، مومن را به این صورت توصیف میکند: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ»: «و از مردم کسانی هستند غیر از الله همتایانی را انتخاب میکنند و آنها را مانند دوست داشتن الله دوست میدارند.» (بقره: ۱۶۵)
در اینجا ابن تیمیه میگوید: (وقتی این روشن شد هرگاه محبت قلبی نسبت به خداوند زیاد شود، بندگی نسبت به او و رهایی از غیر او بیشتر شده و هرچه بندگی افزون گردد، محبت نسبت به او زیاد گشته و از قید و بند غیر او آزاد میگردد.)[۲۲]
اما وی برای این محبت شرطی قرار می دهد تا اینکه منش و رفتار فرد موافق با رضایت الله باشد چرا که هرگاه عقل کم شود و علم به دین اندک باشد و در درون میل و محبت باشد، نفس خواهان خواسته های خود شده و در زشتیها گرفتار میشود.[۲۳] به همین سبب وی نجات از مجازات و عقاب را با استشهاد به قول یکی از سلف، مقرون نموده که میفرماید: «هرکس تنها با محبت خداوند را عبادت کند، زندیق است و هرکس تنها به خاطر امید، او تعالی را عبادت کند مرجئه است و هرکس تنها به خاطر ترس خدا را عبادت کند، حروری، یعنی خوارج است و هرکس او تعالی را با محبت، ترس و امید عبادت کند، مومن است.»[۲۴]
با این همه، محبت برای هر عمل دینی و در هر عمل دین، اصل است به طوری که ترس و امید، بدان باز میگردد و دلیل آن آیات قرآنی است که ترس و امید را در بر دارد: «أُولَئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِیلَهَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ»: «کسانی را که (کافران) آنان را میخوانند، خودشان به سوی پروردگارشان وسیلهی (تقرب) میجویند، که کدام یک از آنها نزدیکترند و به رحمت او امیدوارند و از عذابش میترسند.» (اسراء: ۵۷) پس فرد امیدوار به آنچه دوست دارد، طمع میکند نه به آنچه ناپسند دارد و ترسو از ترس فرار میکند تا به محبوب برسد.[۲۵]
[۱] – به زبان امروزی ایدئولوژی
[۲] – کولن ولسن: ما بعد الامتنمی ص ۱۵ (فلسفهی آینده) ترجمه یوسف شرورو و عمریمق، دارالاداب بیروت سال ۱۹۸۱ م.
[۳] – الفتاوی، ج ۸، ص ۵۵- ۵۶
[۴] – سدجویک: المجمل فی تاریخ علم الاخلاق، ص ۷۸
[۵] – ابن تیمیه: الجواب الصحیح لمن بدل دین المسیح ج ۴ ص ۱۰۶
[۶] – ابن تیمیه: النبوات، ص ۱۷۲
[۷] – الحسبه، ص ۱۰
[۸] – همان، ص ۶۳
[۹] – السیاسیه الشرعیه ص ۸۵- ۸۶
[۱۰] – ابن تیمیه، الحسبه، ص ۶۴
[۱۱] – همان، ص ۵۰
[۱۲] – السیاسه الشرعیه: ص ۱۶۲
[۱۳] – الحسبه، ص ۶۲
[۱۴] – السیاسه الشرعیه ص ۱۶۳، به بعد.
[۱۵] – ابن تیمیه: العبودیه فی الاسلام، ص ۳۲
[۱۶] – همان، ص ۳۲
[۱۷] – الجواب الصحیح، ج ۴، ص ۱۰۹
[۱۸] – همان، ص ۱۰۷- ۱۰۸
[۱۹] – الحسبه، ص ۱۱۰
[۲۰] – ابن تیمیه: جامع الرسائل، ص ۱۱۰
[۲۱] – العبودیه فی الاسلام ص ۳۰
[۲۲] – ن. م ص ۳۱
[۲۳] – ن. م ص ۳۹
[۲۴] – جامع الرسائل، ص ۱۱۲
[۲۵] – تحفه العراقیه فی الاعمال القلبیه، ص ۷۱