نظر شما در رابطه با عبدالکریم سروش چه است؟ او می گوید روشنفکر دینی دین را به نقد در می آورد. اما می گوید من مسلمانم.
الحمدلله
نخست لازمست به معنای اصطلاحی روشنفکری دینی بپردازیم؛ البته برای این اصطلاح تعریف واحدی صورت نگرفته است،
ولی آنچه که از سخنان این طبقه (کسانی که به روشنفکر دینی مشهورند!) بر می آید و نیز از نقد های نوشته شده بر آنها به دست می آید، این است:
آنها کسانی هستند که از مسایل علمی و فرهنگی نو و تازه جهان متأثر شده و باورهای دینی را مطابق علم و فرهنگ روز تفسیر می کنند، و این میتواند خطری باشد که متوجه مسایل و فرهنگ دینی شود و تعالیم دینی را وارونه تفسیر کند.
مگر آیا همه چیز میتواند با دانش های جدید تحلیل و تفسیر شود؟
آیا مسایل دینی که بسیاری خارج از حوزه علوم تجربی است، میتواند با علوم تجربی تفسیر شود؟
این راه در نهایت چیزی جز حذف دین و قوانین و تعالیم دینی نیست.
روشنفکران امروزی بر اساس مبانی تفکر غرب در جهان امروز مانند اومانیسم (انسان گرایی) و سکولاریسم و علم زدگی و عقل گرایی محض، در مورد مسایل و تعالیم دینی می اندیشند و در نهایت به حذف دین، یا التقاط می رسند.
البته این اصطلاح محصول غرب است و ربطی به اسلام و دانشمندان اسلامی ندارد، در واقع در دنیای مسیحیت، در قرن ۱۸ و ۱۹ کسانی پیدا شدند که وقتی به متون دینی خود رجوع کردند،
دیدند که دین آنها به سبب تحریفی که دانشمندان شان در طول تاریخ انجام داده بودند و آن دین اصیل را که خداوند متعال بر عیسی علیه السلام نازل کرده بود دیگر رنگ و رویی از آن نمانده بود
دیگر قابل دفاع نیست، بنابراین خط فکری خود را از دیگران جدا کردند، و همه کسانی را که به کتاب مقدس (انجیل) التزام داشتند، تاریک اندیش خواندند،
اصلاً لغت « روشن » را برای این آوردند که بگویند از تاریکی های جهل و خرافه ای که در کتاب مقدس وجود دارد، به روشنی و نور عقل پا گذاشتیم، پس روشنفکری به فاصله گرفتن از دین بود.
اما در شریعت اسلام چیزی با عنوان روشنفکری و نقد دینی نداریم! و این جریان بقول آنها روشنفکری فتنه ای است که توسط عده ای از مبتدعین و منحرفین و گمراهان مطرح می شود، که هیچ جایگاهی در شریعت اسلام ندارد،
چرا که اسلام، مسیحیت تحریف شده و توام با خرافات مضحک نیست تا کسانی بخواهند پیروان اسلام را تاریک اندیش و خود را روشنفکر بنامند!
بر خلاف مسیحیت تحریف شده، دین و شریعت اسلام کامل است و تمامی جوانب دنیوی و اخروی بشر را در نظر داشته و برای کوچکترین تا بزرگترین مسئله نیاز بشری، برنامه ریزی و قانونگذاری کرده، و به تمامی نیازهای انسان پاسخ داده است، چنانکه خداوند متعال در حجه الوداع بر رسولش صلی الله علیه وسلم نازل فرمود:
« الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا»(مائده ۳).
یعنی: امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.
خداوند متعال لفظ “کامل”را برای بیان دینش ذکر کرده و بیان داشته که دین اسلام کامل است و برای همین از مسلمانان برای دیانت آن خشنود و راضی است،
و طبیعتا این لفظ (کامل) خود بیانگر این مسئله است که اضافه کردن بر دین به هر نام و نشانی که باشد، و یا تغییر تعالیم دینی جایز نیست و اصلا این امر اقراری است بر نقص دین خدا! چرا که نقص، ضد کامل است
و اگر بپذیریم دین اسلام مجالی را برای نوآوری و روشنفکری برای انسانها گذاشته است، در حقیت پذیرفته ایم که دین خدا هنوز کامل نشده و این ادعا بر خلاف فرموده الله تعالی است که دینش را کامل معرفی می کند، و دین کامل نیست مگر آنکه در تمامی جنبه های روحی و روانی و مادی و دنیایی و اخروی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی برای بشر برنامه داشته باشد،
که بدون شک اسلام برای تمامی آن جوانب برنامه دارد، و در مسائل جدیدی که پیش روی انسانهاست نیز مسئله اجتهاد را مطرح کرده تا مجتهدین بر طبق موازین شرعی در پی شکف حکم شریعت در آن مسئله جدید باشند.
و اگر در اسلام مسئله ای اجتهاد مطرح است، این به معنای آن نیست که می توان عقایدی نو و باورهایی جدید از دین را وارد حوزه شریعت نمود تا جوازی برای روشنفکری داشته باشیم!
چرا که اولا اجتهاد در مسائل عقیده و اصول دین جایز نیست،
دوما: اجتهاد فقط در مواردی وارد میدان می شود که نصی از کتاب و سنت در مورد قضیه مورد بحث وارد نشده باشد، مثلا در مورد یک مسئله فقهی معاصر، که مجتهدین با توجه به اصول و قواعد فقهی و شرعی اجتهاد می کنند و حکم شریعت را در خصوص آن قضیه کشف می کنند،
اما کسانی که امروزه با عنوان روشنفکر دینی شناخته می شوند در باب عقیده قلم فرسایی و نظر دهی می کنند، و مسائل عقیدتی را بر اساس آموزه های فلسفی و عقلی خود تحلیل و تفسیر می کنند که در بسیاری از موارد از آن تعالیم پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم بدور می شوند، و هم آنکه در قضایایی که صراحتا نصوص شرعی در مورد آنها وارد و بیان شده است، اقدام به نوآوری در آنها می کنند،
و در حقیقت این ذهن پریشان آنهاست که منجر به نوآوری و تفسیر نو از نصوص شریعت شده است.
ولی مسلمانان تابع کتاب و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم و کسانی که خود را بر منهج ایشان می پندارند، می گویند:
شریعت همانست که خدا و رسولش برای انسانها بیان کرده اند، و منابع آنهم قرآن و احادیث صحیح نبوی هستند که این دو منبع نورانی صدور احکام هستند و مجالی را برای نقد و نوآوری در خود ندارند،
چرا که هرکس آن دو منبع را به نقد بکشاند و یا بخواهد در آن تغییراتی بر وفق زمان ایجاد نماید، او در حقیقت خدا و رسولش را مورد نقادی قرار داده و با نوآوری در دین اقدام به تشریع نموده است که هر دو نوعی از کفر و ارتداد هستند، و او انسان منحرف و گمراهی است که شدیدا بایستی از او دوری نمود و چهره ی وی را به مسلمانان معرفی کرد تا از او و اعتقاداتش دوری نمایند.
و ما مسلمانان تابع کتاب خدا و احادیث صحیح نبوی صلی الله علیه وسلم هستیم و آن دو منبع نورانی را با فهم یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم تحلیل و تفسیر می کنیم
نه با فهم عقل گرایان و دانش آموختگان فلسفه و کلام، خداوند متعال در مورد تبعیت از یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید:
« وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»(توبه ۱۰۰).
یعنی: پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند؛ و باغهایی از بهشت برای آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است پیروزی بزرگ!
آری، خداوند متعال از یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم ابراز خشنودی کرده و مژده داده که هرکس به نیکی از آنها پیروی کند، از او هم راضی خواهد شد،
پس پیروی از فهم و تفسیر رسول خدا صلی الله علیه وسلم و یارانش از نصوص و متون دینی، کلید هدایت است نه پیروی از ذهن پریشان کسانی که خود را در برابر مکاتب مادی باخته اند و به قول خود قصد دفاع از دین را دارند اما در حقیقت خود و دیگران را به گمراهی می اندازند.
پس فهم یک مسلمان از متون دینی و تفسیر وی از دین باید بر طبق فهم و تفسیر پیامبر و اصحابش باشد و چرا اینگونه نباشد درحالیکه آنها کسانی بودند که مدت بیست و سه سال در مدرسه و مکتب نبوی درس آموختند و شب و روز با وی همراه بودند و شاهد نزول وحی و سبب نزول آن بودند،
از اینرو آنها بهتر از هر کس دیگری از تفسیر و تحلیل متون دینی آگاهترند، نه آنکسانی که با توجه به فلسفه و منطق و علم کلام و عقل ناقص خود اقدام به تفسیر متون دینی می کنند تا بقول خود دین را با عصر جدید و علم روز و زمانه سازگار جلوه دهند،
تا جائیکه کسی مثل عبدالکریم سروش اظهار می دارد که: قرآن کلام پیامبر صلی الله علیه وسلم است نه خدای متعال!! و قطعا این یک کفر صریح است ، هرچند که خود ایشان خود را مسلمان می داند و داعیه دفاع از اسلام است!
ما مسلمانان تابع کتاب خدا و احادیث صحیح نبوی صلی الله علیه وسلم هستیم، و برای تحلیل و تفسیر متون دینی اگر نیازی باشد به تفسیر پیامبر صلی الله علیه وسلم و یارانش رضی الله عنهم مراجعه می کنیم،
چرا که خداوند متعال از آنها راضی است و کسانی که از آنها تبعیت کنند نیز راضی خواهد بود، و کسانی را که اقدام به نوآوری و تفسیر فلسفی و نوآورانه از دین و تعالیم دینی می کنند تا بقول خود دین را با علم و فرهنگ و سیاست و اقتصاد روز هماهنگ و همسو نمایند، اعلام برائت و بیزاری می کنیم
و معتقدیم که آنها افرادی منحرف و گمراه هستند که در راستای تحریف دین حرکت می کنند.
و عبدالکریم سروش و همفکرانش به دلیل اعتقاداتی که دارند، دچار گمراهی و انحراف شدیدی شده اند که بایستی از آنها و افکارشان برائت جست.
والله اعلم