این اجرای عملی روایتهای گذشته است که دادن خمس واجب نیست، و وقتی ما روایتها را جمع کنیم روشن میشود که امام صادق و آنان که بعد از او آمدهاند شیعیان را از دادن خمس تا ظهور مهدی معاف کردهاند. پس وقتی امام خودش آن را معاف کرده چه کسی آن را واجب کرده است؟!.
و از یونس بن یعقوب روایت است که گفت: نزد ابی عبدالله علیه السلام بودم مردی نزد او آمد و گفت: فدایت شوم اموال و سودهایی در دست داریم و تجارت میکنیم و میدانیم که تو در آن حق داری و ما در ادای آن کوتاهی ورزیدهایم.
او علیه السلام فرمود: اگر شما را ملزم به دادن آن کنیم در رفتار با شما انصاف نکردهایم[۱].
در این روایت بیان شد که ملزم کردم مردم به پرداختن خمس با انصاف و دادگری منافات دارد!! این در حالی است که امام حاضر است پس چگونه خواهد بود که در عدم حضور و وجود امام خمس گرفته شود؟!.
و از علی بن مهزیار روایت است که گفت: ابوجعفر در جواب مردی که از او خواسته بود که او را در خوردنیها و نوشیدنیها حلال و معاف کند، با خط خودش نوشت: هر کس در چیزی از حق من کوتاهی کرد معاف است[۲].
– مردی نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین مالی به دست آوردم و خمس را نادیده گرفتم، آیا توبهام پذیرفته میشود؟ فرمود: خمس آن را پیش من بیاور، آنگاه آن مرد خمس مال را نزد او آورد، فرمود: بردار مال خودت، هر گاه کسی خودش توبه کند و برگردد مالش هم به همراهش برمىگردد[۳].
و طوسی در الاستبصار چنین عنوانی گذاشته است (باب ما أباحوه لشیعتهم ‡ من الخمس حال الغیبه)[۴].
«باب در بیان اینکه ائمه ‡ شیعیان خود را از پرداختن خمس در زمان غیبت معاف کردهاند.
طوسی در تحت این باب شماری از روایات را ذکر کرده که برخی در گذشته بیان شدند و برخی دیگر عبارتند از:
از عبدالله علیه السلام روایت است که فرمود: همه شیعیان ما آنان که حاضر و آنان که حضور ندارند و آنها که زنده هستند و آنان که وفات یافتهاند و هر کس که تا روز قیامت به دنیا میآید همه (از دادن خمس) معاف هستند[۵].
- از ابی جعفر علیه السلام روایت است که گفت: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مردم را در مورد شکمها و شرمگاههایشان هلاک کرد، چون آنها حق ما را به ما ندادند، هان آگاه باشید شیعیان ما و پدرانشان از دادن این حق معاف هستند[۶].
و در جایی دیگر این روایت از ابی عبدالله علیه السلام آمده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم بهترین آن را برای خود مىگرفت و سپس باقی مانده را به پنج قسمت تقسیم میکرد و آنگاه یک پنجم آن را برمیداشت و چهار پنجم آن را میان مردم تقسیم مىکرد[۷].
این روایت یعنی غنیمت فقط چیزی است که در جنگ از دشمن گرفته میشود، و اموال و درآمدهای مردم و املاکشان جزو غنیمت نیست، زیرا هیچگاه چنین نبوده که اموال و درآمدهای مردم پیش پیامبر آورده شوند و ایشان صلی الله علیه وسلم از آن بهترین را انتخاب کند و سپس آن را به پنج قسمت تقسیم نماید و یک پنجم را برای خود بگیرد و چهار پنجم دیگر آن را بین مردم تقیسم کند. چنان که در روایتی دیگر آمده است:
– عبدالله بن سنان گفت: از ابا عبدالله علیه السلام شنیدم که مىگفت: (خمس) فقط در غنیمتهاست[۸].
و از العبدالصالح علیه السلام روایت است: (نصف خمس کاملاً متعلق به امام است و نصف دیگر آن بین اهل بیت او تقسیم مىگردد که سهم مال یتیمان آنها است، و یک سهم به مستمندان آنها تعلق دارد، و یک سهم به مسافران در راه مانده آنها تعلق دارد…) و در آخر روایت میگوید: و نصف خمس به خویشاوندان فقیر پیامبر تعلق دارد[۹].
پس طبق این روایت نصف خمس به امام تعلق دارد و نصف دیگر آن به (یتیمان و مستمندان و مسافران) اهل بیت تعلق دارد و ثروتمندان در خمس سهمی ندارند گر چه از اهل بیت باشند، و فقها نیز در گذشته حال همین را گفتهاند- چنان که بیان خواهد شد- این بود توجیهات و اقوال ائمه که در روایتهای نقل شده از آنان بیان شده است، اگر موضوع خمس و احکام آن بر اساس اقوال ائمه همین است…
و اگر بر اساس و با استناد به چیزی دیگر مطرح شده است پس ائمه از آن بیزارند و مسئولیت به گردن کسانی است که آن را در دست گردانده، و ما به چنین کسانی ارتباطی نداریم، و آنها دلیلی ندارند که ما را بدان ملزم کنند. و در اینجا حق داریم که بپرسیم و بگوییم:
قضیه واجب بودن خمس و پرداختن آن به فقیه از کجا آمد؟! و چه زمانی مطرح شد؟!.
اینجانب با بررسی اقوال فقهای مذهب مىکوشیم تا به این پرسش پاسخ دهم.
فقهای بلندپایه نیز مردم را به دادن خمس ملزم نمىدانند معاف بودن شیعیان از پرداختن خمس تنها گفته ائمه نیست، گرچه گفته ائمه کافی است، چون بر حسب قواعد مذهب، گفته امام حجت است، و در مقابل و یا قول امام مجالی برای اجتهاد نیست.
فقهای بلندپایه مذهب درگذر تاریخ از روایتهایی که پیشتر بیان کردیم استدلال کردهاند که این نشانگر آن است که این روایت نزد آنها معتبر بودهاند.
برخی از این فقها عبارتند از:[۱۰]
[۱]– فقیه من لا یحضره الفقیه ۲/۲۳٫
[۲]– فقیه من لا یحضره الفقیه قمی ۲/۲۳٫
[۳]– فقیه من لا یحضره الفقیه قمی ۲/۲۳٫
[۴]– الاستبصار ۲/۵۷٫
[۵]– حواله گذشته ۲/۵۸٫
[۶]– الاستبصار ۲/۵۹٫
[۷]– الاستبصار ۲/۵۷٫
[۸]– حواله گذشته ۲/۵۶٫
[۹]– اصول الکافی: ۱/۵۴۲، ۵۴۰٫
[۱۰]– این مطالب برگرفته شده از کتاب (تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایه الفقیه) احمدالکاتب بحث (الخمس ص ۳۰۵ تا ص ۳۱۲ و ص ۳۵۲-۳۵۸) میباشد.