بانوئی از بانوان عبادتگزار بصره در راز و نیازهایش اینطور میگفت: پروردگارا، آیا قلبی که سرشار از عشق و محبت تو است را میسوزانی؟ ابوالقاسم قشیری رحمه الله میگوید: در یکی از شبها همین بانو همینطور میگفت که ناگهان این آواز را شنید: عادت ما بر این نیست (که عاشق خویش را از بین ببریم)، نسبت به ما بدبین مباش. یک دفعه حضرت سفیان ثوری رحمه الله به محضر این بانو تشریف برده چنین گفت: اف بر غمهای زیاد، به محض اینکه این سخن را شنید گفت: ای سفیان، دروغ نگو، واقعاً اگر فکر و غم آخرت کامل باشد، آن موقع برایت نفس کشیدن هم دشوار خواهد بود[۱].
[۱]– مرآه الجنان از یافعی ج ۱ ص ۲۸۲٫