ابن قیم میگوید: «از آنجا که ملک و فرمانبرداری فقط از آنِ خدای یکتاست و جز او مالک حقیقی وجود ندارد، از این رو پستترین و خوارترین اسم از نظر خدا و اسمی که بیشتر خدا را به خشم میآورد، اسم «شاهان شاه» یعنی «ملک الملوک» و «سلطان السلاطین» (پادشاه پادشاهان) است؛ چون این اسم برای کسی غیر از الله نیست. نام نهادن غیر الله به این اسم، از باطلترین باطل است و خدا باطل را دوست ندارد.
اهل علم اسم «قاضی القضاه» را به این اسم ملحق نموده و گفتهاند: قاضی القضات کسی نیست جز کسی که به حق قضاوت میکند و حکم حق میدهد و او بهترین داوران است. کسی است که: ﴿إِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ﴾ [آل عمران: ۴۷]: «و هنگامی که اراده چیزی کند (و بخواهد پدید آید) فقط بدان میگوید: پدید آی! پس (بیدرنگ) پدید میآید».
اسمهای «سید الناس» و «سید الکل» در زشتی و ناپسندی، بعد از این اسم میآیند. اسم های «سید الناس» و «سیدالکل» مخصوص رسول الله صلی الله علیه و سلم است؛ همان طور که خودش فرموده است: «أنا سیّد ولد آدم»[۱]: «من سرور فرزندان آدم هستم». پس هرگز برای کسی جایز نیست که به کسی دیگر «سید الناس»[۲] بگوید، همان طور که برایش جایز نیست بگوید: من سرور فرزندان آدم علیه السلام هستم».[۳]
ابن ابی جمره گوید: «اسم قاضی القضاه هم به اسم «ملک الأملاک» ملحق میشود هر چند از زمانهای قدیم این در کشورهای شرقی این اسم بر قاضیان بزرگ اطلاق میشد و کشورهای غربی این اسم را به کار نبرده و به قاضیان بزرگ «قاضی الجماعه» میگفتند.
برخی از متأخرین[۴] گمان کردهاند که نامگذاری به «قاضی القضات» و مانند آن جایز است و برای اثبات نظر خود به حدیث: «أقضاکم علی»[۵] استدلال و استناد کرده و گفتهاند: «از این حدیث چنین بر میآید که اشکالی ندارد کسی برای عادل ترین و عالمترین قاضی در زمان خود، «أقضی القضاه» را به کار برد».
به دنبال آن، عالم عراقی آمده و منع اطلاق این اسم را تصویب کرده و در ردّ استناد و استدلالش به حدیث مذکور میگوید: «تفضیل در این زمینه به نسبت کسانی است که مخاطب این حدیث قرار گرفته و نیز به نسبت کسانی است که به آنان ملحق میشوند. پس این امر، مساویِ آوردن تفضیل با الف و لام نیست».
وی افزود: «بدون شک اطلاق اسم «قاضی القضاه» یا «أقضی القضاه»، گستاخی و بیادبی است و گفتهی کسی که کار قضاوت به عهده دارد و با اسم «قاضی القضاه» یا «أقضی القضاه» موصوف میشود و او هم با شنیدن این اسم، احساس لذت و خوشی میکند و در نتیجه فریب جواز این اسم را میخورد، هیچ اعتبار و ارزشی ندارد؛ چون حق، مستحقتر است که از آن پیروی شود».[۶]
میگویم: اینگونه مطابقت این حدیث با عنوان باب، روشن گردید.
در عبارت: (وفی روایه: «أغیظ رجل على الله یوم القیامه[۷] وأخبثه»)، این روایت را مسلم در صحیحش روایت کرده است.[۸]
(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– قسمتی از حدیثی است که بخاری در صحیحش، شمارهی ۴۴۳۵ و مسلم در صحیحش، شمارهی ۲۲۷۸ آن را روایت کردهاند و لفظ حدیث از مسلم از طریق حدیث ابوهریره رضی الله عنه میباشد
[۲]– لفظ روایت بخاری در صحیحش، شمارهی ۴۴۳۵، «أنا سید الناس یوم القیامه» است.
[۳]– زاد المعاد، ۲/۳۴۰- ۳۴۱٫
[۴]– او ابن منیر است همان طور که در «فتح الباری»، ۱۰/۵۹۰ و «فیض القدیر»، ۱/۲۲۰ آمده است.
[۵]– بخاری در صحیحش، شمارهی ۴۴۸۱ این حدیث را از عمر بن خطاب رضی الله عنه روایت کرده که او گفت: «أقضانا علیٌّ»: «علی از همهی ما در قضاوت، آگاهتر و تواناتر است». از عبدالله بن مسعود رضی الله عنه به صحت رسیده که میگوید: «ما با هم گفتگو میکردیم که در میان اهل مدینه، علی بن ابی طالب از همه در قضاوت، آگاهتر و تواناتر است». حاکم در «المستدرک علی الصحیحین»، شمارهی ۴۶۵۶ و دیگران این روایت را آوردهاند. این روایت از طریق حدیث انس رضی الله عنه نقل شده که ابن ماجه در سننش، شمارهی ۱۵۴ آن را روایت کرده است. اسناد این روایت، متصل بوده و راویانش ثقهاند. جماعتی از حافظان حدیث، اظهار داشتهاند که صحیح این است و این روایت، مرسل است و به ابوقلابه ختم میشود.
[۶]– فتح الباری، ۱۰/۵۹۰٫
[۷]– عبارت «یوم القیامه» از نسخهی «ب»، حذف شده است.
[۸]– مسلم در صحیحش، شمارهی ۲۱۴۳ این حدیث را روایت کرده است.