متن سوال:
با عرض سلام و ادب خدمت شما بزرگواران و خدمتگزاران دین مبین اسلام.
بنده سوالی داشتم در مورد ناسزا گویی حضرت معاویه (رض) به حضرت علی کرم الله وجهه آیا روایاتی را که عنوان می کنند (البدایه والنهایه ، ابن کثیر ، ج۷ ، ص۳۷۶ .المصنف ، ابن أبی شیبه ، ج۷ ، ص۴۹۶ .سنن ابن ماجه ، ج۱ ، ص۴۵ .تاریخ طبری ، ج۴ ، ص۱۸۸ .مجموعه الفتاوی ، ج۴ ، ص۲۶۶ ، ط دار الوفاء فی مصر ، ۱۴۲۱ هـ .) صحت دارد یا خیر ؟
جواب ما:
در این مورد روایات ضد و نقیض بسیار زیادی نقل شده که الحق تشخیص دادن حق را از ناحق بسیار دشوار میکند.
از بعضی روایات بر می آید که سب و لعن حضرت علی رضی الله عنه بعد از وفات معاویه و در دوره مروان بن حکم رواج داشته و بعضی روایات و اقوال نیز، سب و لعن را کاملاً نفی میکنند.
به صورت کلی و با چشم پوشی از خیلی احتمالات ،میتوان گفت: این روایات و اقوال ،به دو دسته کلی تقسیم میشوند که این دو دسته کاملاً متفاوت هم هستند.
دسته اول: روایات و اقوالی که میگویند: هر دو گروه، شام و کوفه همدیگر را لعن میکردند.
در مورد اهل شام لازم به گفتن نیست زیرا دوست سوال کننده به چند منبع اشاره کردند ولی در مورد اهل کوفه یعنی شیعیان علی مختصراً دو قول را نقل میکنیم.
۱-مورخ عبدالوهاب النجار در کتابش “الخلفاء الراشدون ص ۴۳۸ ” می گوید:
( «… علی هنگامی که نماز صبح را ادا می نمود در قنوت خویش می گفت: خداوندا معاویه و عمرو (بن عاص) را لعنت کن».
و در ازای این قنوت می گویم: همانا علی رضی الله عنه برای دشمنان خویش سنتی را بر جای گذاشت که همانند خودش با او رفتار نموده، و از این لعن او عبادتی بسازند که در پشت همه نمازها ادا می گردید. در نتیجه معاویه هنگامی که خطبه می کرد، علی را لعن می نمود … و این مسئله به سنتی تبدیل گردید که در بنی امیه تا زمان عمر بن عبدالعزیز ادامه داشت. )
۲- نهج البلاغه:در روزهای جنگ صفین امام رضی الله عنه وقتی گروهی از یارانش را دید که اهل شام را ناسزا می گویند، فرمود: «دوست ندارم که شما فحش بدهید و ناسزا بگویید، ولی اگر شما کارها و حالت آنها را بیان می کردید و به جای ناسزا گفتن به آنها، می گفتید: بارخدایا خون های ما و خون های آنان را حفظ کن و در میان ما آشتی برقرار کن، و آنان را هدایت ده تا کسی که حق را نشناخته آن را بداند، و کسی که در گمراهی و سرکشی فرو رفته از آن بیرون بیاید، بهتر بود»(۱)
از مجموع روایات میتوان نتیجه گرفت که: حضرت علی و اصحابش نیز معاویه و اهل شام را لعنت میکردند و ناسزا میگفتند. و اگر خوشبین باشیم میگوییم: حضرت علی راضی به لعن کردن آنها نبوده و یارانش را از این کار منع میکرده.
پس اگر قبول کنیم اصحاب حضرت علی علیه السلام اهل شام را لعن کرده و ناسزا میگفتند، میتوان به اهل شام نیز حق داد که مقابله به مثل کنند و جواب آنها را بدهند.
*شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید: «در مورد آنچه مؤلف(ابن مطهر) در مورد لعن علی رضی الله عنه ذکر کرده، باید گفت: لعنت کردن از جانب هر دو گروه بوده، همچنانکه محاربه از هر دو طرف بوده است: هر گروهی بزرگان گروه مخالف را در دعایشان لعنت می کردند. گفته شده که هر دو گروه همدیگر را لعنت می کردند ولی به هر حال جنگ با شمشیر از لعنت با زبان شدیدتر است.»
حال باید گفت: کار هر دو گروه اشتباه بوده و هیچ کدام از دو گروه حق لعن گروه دیگر را نداشتند زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند: «لیس المؤمن بالطعان و لا باللعان و لا بالفاحش و لا بالبذی»(۲)
یعنی: “مؤمن، طعنه زننده، لعنت کننده، دشنام دهنده و بیهوده گوی نیست”.
دسته دوم:روایات و اقوالی که ناسزاگویی را از هر دو سمت نفی میکند.
اگر شخصی قبول کند سپاه معاویه سپاه حضرت علی را لعن میکردند باید این را نیز بپذیرند که اهل کوفه نیز همینکار را با اهل شام میکردند، که مستوجب گناهی است برای هر دو گروه.
در نهج البلاغه چنانکه نقل شد آمده است:قومی از اصحاب علی دهان به لعن و فحاشی گشودند و یا در نقلی دو نفر از اهل کوفه چنین کردندو در ادامه آن حضرت علی رضی الله عنه فرمودند: من دوست ندارم شما فحش دهنده باشید و در روایتی که ابن کثیر نقل کرده اینچنین آمده است:
رجل یوم صفین: اللهم العن أهل الشام، فقال له علی: لا تسب أهل الشام فإن بها الابدال فإن بها الابدال فإن بها الابدال.(۳) مردی در روز صفین گفت: «خداوندا اهل شام را لعنت کن». و علی به او گفت: «اهل شام را نفرین می کنی، حال آنکه در آنها افراد صالح هستند ، حال آنکه در آنها افراد صالح هستند، حال آنکه در آنها افراد صالح هستند!!!!!»
پس از این روایات مشخص میشود که از سپاه حضرت علی رضی الله عنه عده ای کم خرد دهان به لعن و ناسزا می گشودند که حضرت علی رضی الله نیز از اینکار منع میکرده، و غیر ممکن است که خود حضرت علی رضی الله عنه خودشان فحاشی کنند و بعد از نماز آنها را لعن کنند.
اما در مورد معاویه رضی الله عنه:
۱-در روایات بسیاری نقل شده که معاویه از صبورترین مردم بود و در برابر ناسزا سکوت میکرد. چنانچه نقل است:رجل معاویه کلاما شیئا شدیدا، فقیل له لو سطوت علیه ؟ فقال: إنی لاستحیی من الله أن یضیق حلمی عن ذنب أحد من رعیتی.(۴)
روزی شخصی، به معاویه ناسزا گفت. به او گفتند: آیا او را تنبیه نمیکنی؟ گفت: “از خداوند شرم میکنم که به خاطر یک لغزش رعیتم، حلم و بردباری خویش را زیرپا بگذارم (و او را نبخشم!)”.
و در روایتی:مردم به او گفتند: آیا او را تنبیه نمیکنی؟ گفت:من شرم دارم از اینکه جسارت آنها از حلم و صبر من بزرگتر باشد. (۵) (و صبر من کمتر)
۲-معاویه منکر فضیلت حضرت علی نبود و نقل است که ابو مسلم خولانی به اتفاق تنی چند نزد معاویه آمدند و به او گفتند: تو با علی در جنگ و نزاع هستی و با وی مبارزه می کنی، آیا تو مانند او هستی؟ معاویه گفت: خیر، هرگز، به خدا سوگندمن می دانم که او از من بهتر است و او برای خلافت از من شایسته تر است.(۶)
و در روایت موثقی نقل است که معاویه در دوران خلافتش از ضرار صُدائی(از یاران علی) خواست که علی را برایش توصیف کند، گفت: «ای امیرالمؤمنین مرا از این کار معاف کن!» گفت: «حتماً باید او را توصیف کنی!» گفت:«حال که حتماً باید او را توصیف کنم، پس میگویم که بخدا بسیار دوراندیش و قدرتمند بود، همیشه سخن فیصله بخش میگفت، عادلانه حکم میکرد، دانش از همه جوانبش فوران میکرد، …. شهادت میدهم که در بعضی موضعها او دیدهام، در حالیکه شب پردهاش را پایین آورده بود و ستارگان رو به کاهش گذاشته بودند، ریش خود را در دست گرفته بود، و همچون شخص سالم شتابزده و بی قرار بود، ولی غمگین و گریان میگفت:« ای دنیا، دیگری را فریب بده! خود را به سوی من عرضه کردهای یا شوق و علاقه به من دارد؟ بعید است، بعید است. من تو را سه طلاقه کردهام، که رجعتی در آن طلاق نیست، پس عمر تو کوتاه است و کم ارزش هستی، آه و ناله از کمبود توشه و دوری سفر و حشتناکی راه،» …
آنگاه معاویه به گریه افتاد، و گفت:«خدا رحمت کند ابوالحسن را، “”بخدا همینگونه بود””، پس ای ضرار تو تا چهاندازه بر او غمگین هستی؟!» گفت:«همچون کسی غمگین هستم که فرزندش را در دامانش سربریدهاند!»(۷) معاویه به گریه می افتد و سخنان “ضرار” را تایید میکند و ضرار به او نمیگوید: اگر چنین است، پس چرا او را لعنت میکنی و دستور میدهی او را لعنت کنند؟
۳- وقتی که معاویه با سؤالی روبهرو میشد، آن را در نامهای برای علی مینوشت و او برایش جواب میداد. وقتی که خبر کشته شدنش را شنید گفت: با مرگ علی ابن ابی طالب فقه و علم از دست رفت. برادرش عتبه به او گفت: اهل شام نباید چنین سخنی را از تو بشنوند، به او گفت: کاری به من نداشته باش(۸)
دقت کنید! معاویه سوال شرعی خود را از علی علیه السلام می پرسید، و این نشان میدهد که لعن و نفرینی در کار نبوده و اگر بود ممکن نبود کسی از شخصی که متنفر است و او را لعن میکند سوال شرعی بپرسد و از او راهنمایی بخواهد!
ضمناً برادر معاویه به او میگوید:اهل شام نباید این سخنت را بشنوند و اگر لعن کردنی در کار بود، میگفت: تو که تا دیروز او را لعن میکردی و ما را نیز به این کار امر میکردی! حال چطور شد که از او تعریف میکنی؟
و در خبر مشابهی اینچنین آمده:جاء خبر قتل علی إلى معاویه جعل یبکی، فقالت له امرأته: أتبکیه وقد قاتلته ؟ فقال: ویحک إنک لا تدرین ما فقد الناس من الفضل والفقه والعلم(۹)
وقتی که خبر کشته شدن علی به معاویه رسید، شروع به گریه کرد، زنش به او گفت: «آیا بخاطر او گریه میکنی در حالیکه با او میجنگیدی؟!» گفت: «وای بر تو، تو نمیدانی که مردم چه فضل و فقه و دانشی را از دست دادند!»
اگر لعن کردنی در بین بود ، همسرش باید میگفت:چه شده؟ آیا هذیان میگویی؟! دیروز که او را لعنت میکردی،حالا چه شده که…
*مجلسی نقل میکند که مردی از معاویه پرسشی کرد.
معاویه گفت: «از علی بن ابیطالب بپرس زیرا او “آگاه تر” است.»
آن مرد گفت: «ای معاویه گفتار تو و پاسخت در این مسأله برای من محبوب تر است از پاسخ و گفتار علی!»
معاویه گفت: «بد حرفی زدی و اندیشه اشتباهی داری، تو از گفتار مردی اظهار ناخرسندی کردی که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را از دانش و علم سیراب می کرد.
و به او فرمود: «تو برای من همانند هارون برای موسی هستی، مگر این که بعد از من پیامبری نیست»
عمر بن خطاب از علی علیه السلام می پرسید و به سخنش عمل می کرد و من خود شاهد بودم که هرگاه مشکلی برای عمر پیش می آمد می گفت: «آیا علی اینجا هست و حضور دارد؟؟ »
آنگاه معاویه به آن مرد گفت: «برخیز که خداوند دو پایت را زمین گیر کند» و دستور داد نام او را از دیوان سهمیه بیت المال حذف کردن!!!!! (۱۰) خنده دار نیست؟؟خود معاویه دستور میدهد به علی فحش بدهید و ناسزا بگویید ولی همین الان شخصی را که به کمترین وجه دستورش را عملی کرده ، مجازات میکند!!
اگر معاویه دستور به ذم و لعن حضرت علی داده بود، بدون شک آن شخص در جواب میگفت:توکه لالایی بلدی چرا خودت خوابت نمی برد!؟ تو خودت حضرت علی را لعن میکنی و ما را مجبور میکنی تا او را لعن کنیم، حال از سخن من ناراحت میشوی و من را توبیخ میکنی؟ مگر حرف من بیشتر از لعن کردنی بود که تو ما را به آن امر میکردی؟ پس چرا به من میگویی:خدا دو پایت را زمین گیر کند.
۴- پس از اینکه معاویه زمام امور را به دست گرفت، میان او و فرزندان علی رضی الله عنه الفت و رابطه ی نزدیکی برقرار بود؛ چنانکه در کتابهای سیرت و تاریخ،نمونه های زیادی از روابط نزدیک آنان آمده است؛ از جمله اینکه روزی حسن و حسین رضی الله عنهما به همراه عده ای نزد معاویه رضی الله عنه رفتند؛ معاویه دوهزار درهم تقدیمشان کرد و گفت: «هیچکس به اندازه ی من به این دو کمک مالی نکرده است». حسین رضی الله عنه فرمود: «و تو نیز به بهتر از ما، چیزی نداده ای”.(۱۱)»
و روزی حسن بن علی رضی الله عنه نزد معاویه رفت؛ معاویه به گرمی از حسن رضی الله عنه استقبال کرد و گفت:«خوش آمدی ای پسر رسول خدا!» و سپس سیصدهزار درهم تقدیمش نمود.(۱۲)
تصور کنید: سیدنا حسن و سیدنا حسین رضی الله عنهما به شام میروند و در مسجد شام نماز میخوانند بعد از آن معاویه بر روی منبر رفته و حضرت علی را لعنت میکند و نا سزا میگوید!
فکر میکنید: حضرت حسن و حسین ساکت می نشستند؟ و فکر میکنید آن مبالغ را از او قبول میکردند و بدون ایراد گرفتن بر کار معاویه آنجا را ترک میکردند؟
۵-چگونه سیدنا حسن و حسین رضی الله عنهما با معاویه بیعت میکنند درصورتی که او پدرشان را لعنت میکند وچرا سیدنا حسن رضی الله عنه یکی از شرایط صلح را لعن نکردن پدرش عنوان نکرد؟؟
پس همه اینها نشان دهنده این است که نه معاویه و نه علی رضی الله عنهما نسبت به یکدیگر بد دهنی نکرده اند. ولی اگر کسی اصرار داشته باشد که چنین مساله ای وجودداشته ، باید این را نیز قبول کنند که از هر دو طرف چنین چیزی صورت گرفته که در آن صورت هر دو خطا کار هستند.
در پایان شعار اهل سنت و جماعت در مورد این جریانات پر ضد و نقیض را با هم میخوانیم:
تِلْکَ أُمَّهٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ وَلا تُسْأَلونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ(بقره:۱۴۱)
آنان گروهی بودند که از دنیا رفته اند و آنچه کسب کرده اند، برای خودشان است و برای شما است آنچه که انجام می دهید. و شما مسئول اعمال آنان نیستید.
*************************************************
۱ – نهج البلاغه خطبه ۲۰۶ ؛ بحار الانوار ج۳۲ ص ۵۶۱ ،دار إحیاء التراث العربی ،بیروت ؛ و نزدیک به آن در الأخبار الطوال، ص۱۶۵؛ ابوحنیفه احمد بن داود، ، مکتبه المتنبی، بغداد.
۲ – سنن ترمذی(ح۲۰۴۳)، آلبانی آن را صحیح دانسته است.شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۱۰ ص۱۴۰ ، مؤسسه إسماعیلیان للطباعه والنشر والتوزیع ؛ جامع السعادات،محمد مهدی نراقی ج۱ ص۲۷۷ ، دار النعمان للطباعه والنشر
۳ – بدایه والنهایه ابن کثیر ج۸ ص ۲۲ دار إحیاء التراث العربی،تحقیق علی شیری
۴ -بدایه والنهایه ج۸ ص۱۴۴
۵ – بدایه والنهایه ج۸ ص۱۴۴
۶ – سیر اعلام النبلاء ج ۳ ص ۱۴۰محقق می گوید: راویانش ثقه و مورد اعتماد هستند.
۷- الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ابن عبدالبر ج۳ صص ۱۱۰۷ – ۱۱۰۸
۸-الاستیعاب فی معرفه الاصحاب ج۳ ص۱۱۰۸
۹ – بدایه والنهایه ج۸ ص ۱۳۹، دار إحیاء التراث العربی،تحقیق علی شیری
۱۰ – بحارالانوار، ج۳۷، صص۲۶۶ – ۲۶۷، ح۴۰ ،مؤسسه الوفاء – بیروت – لبنان
۱۱ – البدایه و النهایه ج۸ ص۱۴۶٫ یعنی: ما، بهترین کسانی هستیم که تو، بدانها بذل و بخشش نموده ای.
۱۲ – بدایهوالنهایه ج۸ ص ۱۴۶