میان بی دینی و سلفیت

در ابتدا لازم است بدانیم که علوم عقلی بر دو بخش است:

  • علوم بدیهی(فطری غریزی): این علوم مطلقاً صحیح می­ باشند. و تمام مردم دارای این علم هستند. گر چه میزان وضوح و روشنی این علم در بین انسان­ها متفاوت است.

  • علوم کسبی: که شامل معارفِ مختلف و قوانینِ حاصل از بحث و بررسی و پژوهش است.

  انسان­ها در تحصیل و تسلط بر این علوم بسیار متفاوت می­ باشند. لذا این علوم، معارفی جزئی و نِسبی هستند. برخی از این علوم اثبات شده و محَقَّق هستند و شخص بر آن تسلّط یافته و یقین پیدا می­کند.

البته فقط در نزد پژوهش­گرِ مذکور، یقینی است؛ در حالی که دیگران آن را یقینی و اثبات شده نمی ­دانند. در این­جا باید به چند مورد توجه نمود: عده ­ای بر این باورند که علوم اکتسابی برگرفته از علوم بدیهی است. لذا این علوم مبتنی بر ریشه و پایه­ای صحیح و ثابت شده­اند[۱]. لیکن واقعیت بر خلاف این مسئله است. علوم مکتسبه مختلف و متفاوت ­اند. برخی از این علوم را بعضی از مردم صحیح می ­دانند و دیگران آن را رد می­کنند. برخی آن را پذیرفته و گروهی دیگر رهایش می ­کنند. در نتیجه درک و باورِ تمام انسان­ها بر علوم کسبی متحد و منسجم نخواهند شد[۲]. و این یعنی که عقل دارای معیار ثابتی نیست؛ بلکه با ترکیب و ترتیب فکریِ جدید قابل تغییر است.

پس عقل بنای محکم و سنگیِ دارای اصول و تصوراتی نیست که قبلا کامل و بدون نقص، تکمیل شده باشد، بلکه مانند دیگر پدیده­ها و جلوه ­ها است که قابل تغییر و دگرگونی است. و از منظر تاریخ و جدل به مانند دیگر چیزهاست[۳].

تقسیم بندی معقولات به دو دسته ­ی ضروری و اکتسابی ممکن است به صورت نظری قابل اثبات باشد، اما این موارد عقلی در مقام عملی و کابردی با یک­دیگر تداخل پیدا می­کند و بالأخره یک اندیشه و فکرِ خاص، بر شخص چیره شده و در ذهنش فرو نشسته و ریشه­ می ­گیرد. در نتیجه آن را از اولین اصولِ ضروری عقلی بر می­شمارد؛ بلکه منکر آن را، منکر اصول بنیادی می ­پندارد.

لذا عقل، مجموعه افکاری است که شخص در پرتو  آن تعامل دارد. عقلانیت، تمرینی فکری است که یگانه ارزش­مندِ مطلق نیست.  بلکه متنوع و دارای تغییر است. بدون شک عقل دارای اصولی کلی است که تمام مردم در آن شرکت دارند. لیکن عقلانیت- چنان­که گفتیم- به اندازه­ای که بر افکار کسبی داوری می ­کند، نمی ­تواند بر اصول  داوری نماید. افکار اکتسابی که صاحبانش معتقدند، اندیشه ­ی آن­ها نزدیکترین افکار به اصول عقلیِ صادقه است. و این اندیشه و باورها از یک فرهنگ معین کسب می­شوند[۴].

  قطعا فکر عقلانی تا حد زیادی مبتنی بر مفاهیم، ارزش­ها و معارفِ برگرفته از حالات اجتماعی فرهنگی است که انسان در آن زندگی کرده و از آن تأثیر می­پذیرد. لذا عقلانیت الگو و استانداردی برای تفکرِ محض، که امکانِ به کارگیری در بین فرهنگ­های مختلف را دارا باشد، نیست. چنان که علم تجربی در حال تغییر و تحولی مستمر است. از این­جاست که با دید وسیعی به اشیاء می ­نگرد. عقلانیت اگر متمرکز و ساکن باشد، ارزشش را از دست می ­دهد. زیرا آ­ن­چه را که این عقلانیت در میدان فکر و برنامه­ یا تصورِ وجود و حیات بر پا می­کند، مدام در پی علوم، جدید و به­روز شده و تغییر و تحول می­یابد. این تغییر و تحولات منبعِ شک و بیچارگی است؛ که با آن ارزش­ها، هدف­ها و گرایش­های یقینی، نابود می­گردد[۵].

 

[۱] بر این اساس طرف­داران مذاهب عقلی معتقدند، عقل با علوم فطری و کسبی می­ تواند روش و منهجی پدید آورد که تمام مردم را متّحد گرداند.

[۲] . از این رو روشها و مکاتب عقلی نتوانستند از هم گسیختگی همه ­ی مردم را درمان کنند. بلکه پیروان روش­های عقلی به گروه­های متعدد و مذاهبی متعارض و ناسازگار تبدیل شدند که با یک­دیگر دشمنی و عداوت نموده و دیگری را نادان می ­خوانند.

[۳] . السلفیه و قضایا العصر: ص ۱۶۵ به نقل از (العقلانیه المعاصره) اثرِ سالم یفوت، ص ۶۹٫

[۴] . السلفیه و قضایا العصر: ص ۱۷۱٫

[۵] . قبلی، ۱۶۷ – ۱۷۴٫

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …