بیشترین انسان هایی که حرفشان را عوض کرده و ضد و نقیض حرف می زنند، می بینی اهل کلام هستند. به صورت قطع و یقین در جایی سخنی را می گویند و در جایی دیگر به صورت جزم و قطی ضد آن سخن را گفته و گوینده اش را تکفیر می کنند. این کار نشان گر عدم یقین به آن مسئله است . از سویی دیگر، از هیچ یک از علما و عوامِ صالح و نیکوکارِ اهل سنت ثابت نشده است که از حرف و اعتقاد و باور خویش بازآمده باشد. بلکه ایشان علی رغم تمام سختی ها و شکنجه ها، شکیباترین مردم بر این باورند.
این سنت و روش انبیاء و پیروان گذشته، همانند یارانِ (اخدود) و هم اندیشان آنان است. هم چنین سنت و روشِ سلف و گذشتگان این امت، صحابهش، تابعین و ائمه رحمهم الله می باشد . به طور کل پایداری و استقرار در اهل حدیث و سنت، چندین و چند برابر استقامتی است که در اهل کلام و فلاسفه وجود دارد . خلاصه: شناخت، یقین، آرامش، راسخ بودن و حرف ثابت و پایبندی به باورها که نزد علما و عوام اهل سنت و جماعت وجود دارد، چیزی است که فقط کسی با آن نزاع و مخالفت می کند که الله ـ عقل و دین را از او گرفته است .
هم چنین می بینی فیلسوفان و اهل کلام بیشترین اختلاف و پراکندگی را دارند. با وجودی که هر کدامشان ادعا دارند آن چه می گوید: صد در صد درست است و برایش دلیل می آورد. و اهل سنت و حدیث بیشترین اتفاق و اتحاد را دارند . هرگز جز با پیروی از آثار پیامبران علیهم السلام و قرآن و حدیث، نمی توان شاهد اتحاد و انسجام بود. و عامل اختلاف و پراکندگی، ترکِ این مورد است . به همین سبب چون فلاسفه دورترین مردم در پیروی از انبیاء علیهم السلام بودند، بیشترین اختلافات را داشتند. خوارج، معتزله و روافض که از تمام مردم در حدیث و سنت دورتر بودند بیشترین پراکندگی و از هم گسیختگی را داشتند. خصوصاً روافض که در بین گروه ها بیشترین اختلافات را دارند. سبب این کار هم دوری آنان از سنت و جماعت است. درست بر خلاف معتزله که آنان از رافضی ها، و خوارج از معتزله، به سنت نزدیک تراند .
بر همین منوال مخالفینِ اهل حدیث بیشترین افرادی هستند که گمان می رود اعمالشان نابود گردد. حال ممکن یا به دلیل عقیده نادرست و نفاق، یا به سبب بیماری دل و ضععف ایمان، این اتفاق رخ دهد. در میانشان افرادی اند که واجبات را ترک و از حدود تجاوز کرده و حق را خوار و بی ارزش می شمارند و بسی سنگدل اند. این ویژگی در تک تک آنان یافت می شود. عموم مشایخ آنان گر چه برخی مشهور به پارسایی و تقوایند، لیکن کارهای بزرگ را ترک می کنند. برخی از عوامِ اهل سنت در عبادت و پارسایی گوی سبقت را از آنان ربوده اند. واضح و روشن است که مبنای عمل، علم است و اصولِ درست، فروعِ صحیح را به ارمغان می آورد. به دو دلیل از یک شخص اعمال فاسد سر می زند: یا نیاز یا عدم آگاهی. کسی که زشتی یک کار را بداند انجامش نمی دهد مگر کسی که هوا و هوس بر عقلش غالب آید و گناهان او را مغلوب کند که این مسئله ای دیگر و بحثی جداست .
نقل شده است جهم بن صفوان چهل روز نماز را ترک نمود و آن را واجب نمی دانست . بدتر از آن: برخی از این انسان ها در مورد متدین بودنِ مشرکان و مرتدین از اسلام، کتاب می نویسند. چنان که رازی کتاب خود در زمینه ی پرستش ستارگان را نگاشته و برنیک بودنش دلیل آورده و آن را سودمند دانسته و بدان تشویق و ترغیب می کند. در حالی که این کار به اتفاق تمام مسلمانان مساوی با خروج از اسلام است. گر چه ممکن است از آن توبه کرده و دوباره وارد اسلام شده باشد .
متکلمین، در حدیث به اندازه ی علما و متخصصان اهل حدیث که هیچ، حتی به اندازه ی عوام اهل حدیث هم آگاهی ندارند . هیچ کدام از آنان بخاری و مسلم و احادیث آن دو را نمی شناسند؛ فقط نامشان را شنیده اند؛ چنان که عموم مردم آن را می گویند. قدرت تشخیص حدیث صحیحِ متواتر از روایت دروغ و ساختگی را ندارند. کتابهایشان سرشار از عجایب است و صادق ترین شاهد بر این ادعا اند. می بینی عموم متکلمین و صوفیان از منهج و خط مشی سلف خارج اند و هنگام مرگ و یا قبل از آن، به این مهم معترف هستند. داستان ها و حکایات در این مورد به وفور موجود است .
مشهورترین مثال در این زمینه، امام ابوالحسن اشعری است که چهل سال بر اندیشه ی اعتزال زیست. سپس از آن بازگشته و وارد مذهب اهل حدیث شد و در این زمینه کتاب (الإبانه) را نوشت.همین طور ابوحامد غزالی که در علم کلام و فلسفه و تصوف متبحر بود را می توان نام برد. او نیز وارد اندیشه ی اهل حدیث شد و کتاب (إلجام العوام عن علم الکلام) را نگاشت. هم چنین سخنان رازی در کتاب (أقسام الذات) و بازگشت او از روش های کلامی و فلسفی نمونه ی دیگری از این موارد است. او بالاخره دانست که این روش ها فایده ای ندارد. تازه جای بسی تعجب است متکلمینی که ادعا می کنند حقیقت امور علمی و دینی را درک کرده اند، با اهل سنت و جماعت مخالف اند و هر کدامشان با روایتی موضوع که به دستشان رسیده، یا روایتی کلّی که معنایش را نمی دانند دلیل می آورند. و هر گاه اثری مجمل و کلّی می یابند آن را برای اثبات نظر خویش ارائه می دهند .
خلاصه ی کلام: آنان( متکلمین و فلاسفه ) از شناخت حدیث بسیار دور اند، و در پیروی از حدیث، از اهل حدیث بسیار عقب تر اند. این جریان کاملاً محسوس است. بلکه اگر هویَّتشان فاش شود، خواهی دید ناآگاه-ترین مردم به سخنان، باطن و ظاهرِ احوال رسول الله ص ایشان اند. خواهی دید بسیاری از مردم عادی به این امور از آن ها آگاه تر هستند. خواهی دید آنان بین آن چه رسول الله گفته و نگفته را تشخیص نمی-دهند. بلکه نمی توانند احادیث متواتر و روایات دروغ را از هم جدا کنند. آنان روایاتی را قبول می کنند که با اندیشه ی آن ها موافق آید. فرقی ندارد آن روایات موضوع و ساختگی باشد یا خیر. از احادیثی که یاران خصوصی رسول الله به صورت یقین می دانند که این قول پیامبر ص است روی برتافته و به روایاتی عمل می کنند که صحابهش قطعاً دانسته اند این روایات ساختگی است و به دروغ به شخص رسول ص نسبت داده شده اند. و آنان هرگز منظور و هدف رسول را نمی دانند.