به خاطر این که موسی علیه السلام جایگاه بنده ی نیکوکاری را که الله تعالی در مورد او با موسی صحبت کرده بود، بیابد و به او دست رسی داشته باشد، از الله متعال علامت ها و نشانه هایی خواست تا او را راهنمایی کند.
موسی علیه السلام برای پیدا کردن این دانش مند بزرگ نشانه هایی در دست داشت، هم چون محل تلاقی دو دریا و زنده شدن ماهی بریان شده …
به او گفته شد که یک ماهی بزرگ را در ظرفی بگذار و با خود ببرد. در هر جا که ماهی ناپدید شد یا تباه (فاسد) گردید، آن جا محل تلاقی دو دریا و انتهای راه است.
موسی علیه السلام آن چه را که الله سبحانه وتعالی فرموده بود، انجام داد.
ماهی بزرگی را درون ساکی گذاشت و همراه جوان خدمت کارش که به او یوشع پسر نون می گفتند و از همه به موسی نزدیک تر و محبوب تر بود و حرف شنوی زیادی از او داشت، به راه افتادند.
آن دو به سوی مجمع البحرین در طرف جنوب غربی صحرای سینا در حرکت شدند.
راه سخت، طولانی و طاقت فرسا بود. طوفان های شن و گرد و خاک عابران را خسته و گرمای سوزان خورشید پوست آنان را بریان می کرد.
در میانه ی راه خستگی بر یوشع چیره شد و توان حرکت را از او گرفت.
از موسی التماس کرد که برگردند و از ادامه ی راه منصرف شوند.
اما موسی علیه السلام اصلاً پشت سر خود را هم نمی نگریست و به خاطر وعده ای که به الله عزوجل داده بود، می گفت تا رسیدن به مقصد و تحقق هدف از سعی و تلاش دست بردار نخواهم بود و باز به جوان خدمت کارش گفت:
«خستگی اصلاً مانع رسیدن من به مجمع البحرین نخواهد شد، اگر چه سال ها طول بکشد».
{وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُبًا} (کهف / ۶۰).
«(یادآور شو) زمانی که موسی علیه السلام به جوان (خدمت کار) خود گفت: من هرگز از پای نمی نشینم تا این که به محل برخورد دو دریا می رسم و یا این که روزگاران زیادی راه می سپرم».