موسی علیه السلام در مقابل بنی اسراییل سخن رانی می کرد و آنان را تشویق به ایمان و اطاعت پروردگار می کرد و آنان را به پیروی کردن از شرع الله تبارک وتعالی دعوت می نمود.
در حقیقت الله سبحانه وتعالی در موعظه کردن و سخن رانی نیروی عجیبی به موسی علیه السلام داده بود.
به طوری که در هنگام سخن رانی، از ضرب المثل ها و جریانات تاریخی به نحو احسن بهره می گرفت و هوش و حواس انسان ها را به خود جلب می کرد و همه به او گوش فرا می دادند.
این بار وقتی که سخنان موسی پایان یافت، بعضی از مردم خواستند او را امتحان کنند و از او پرسیدند:
«داناترین و آگاه ترین مردم چه کسی است؟ ای موسی!»
موسی بی درنگ جواب داد: «من»
و این جواب موسی که گفت: «من»،
موجب شد که الله سبحانه وتعالی او را سرزنش کرده و به او بفهماند که لازم است او این امر را به علم الله عزوجل واگذار کند ؛ چرا که او عالم ترین است و سرچشمه ی هر چیزی است.
پس به موسی علیه السلام وحی شد که یکی از بندگان ما که در «مجمع البحرین» زندگی می کند به او از جانب خود علمی بخشیده ایم.
نزد او برو و خواهی دید که علم تو نسبت به علمی که به او بخشیده ایم، چه قدر اندک است.
موسی علیه السلام فهمید که چه حرف ناصوابی به قومش گفته است.
از این که عجولانه پاسخ داده است، پشیمان و نادم شد و تصمیم گرفت که نزد آن بنده ی نیکوکار الله برود تا هم فرمان الله تبارک وتعالی را اطاعت کرده باشد و هم کفاره ای برای گناهش بوده و هم معرفتی کسب نموده باشد.
(۱) – اکثر مفسّرین معتقدند که منظور از بنده ی نیکوکار، خضر علیه السلام است و نص قرآن، واژه ی «العبدالصالح» می باشد و ما در این جا این مورد را رعایت نموده ایم. (مؤلف)