مهم ترین موضوعات علم کلام (۳)

مناقشات در اصول دین که متکلمان درباره ی آن صحبت کرده و مناظره می کنند، پیرامون مسائل زیر می باشد:
اولا:
«رد بر دهری ها که معتقد به قدمت عالم هستنند. متکلمان بر حادث بودن اجسام دلیل و برهان آورده و آن را دال بر وجود پروردگاری می دانند که عالم حادث را به وجود آورده است و او الله متعال می باشد.
دوما:
منزه دانستن الله متعال از افتراها و رد بر اهل کتاب یعنی یهود و نصاری و ابطال پندارهای کسانی که اعتقاد به چند خالق دارند مانند مجوس؛ یهود، صفات مخلوقات را به الله تعالی نسبت دادند و نصاری ادعای تثلیث یعنی سه خدایی کردند و مجوس نیز قائل به وجود دو خدا بودند، خدای نور و خدای تاریکی.
سوم:
اثبات اینکه الله متعال عالم، قادر، حی و قیوم و یگانه است و رد کسانی که صفات خداوند متعال را نفی می-کردند.
چهارم:
سخن در باب دیدن الله متعال در بهشت، اثبات و نفی آن و اینکه کلام الله متعال در قرآن کریم مخلوق است یا غیر مخلوق.
پنجم:
بحث در باب افعال بندگان و اینکه آیا افعال بندگان را خداوند متعال ایجاد می کند یا بندگان خود عامل و به وجود آورنده ی افعال خود هستند و آیا توانایی قبل از انجام عمل است یا همراه با آن.
ششم:
حکم کسی که با ارتکاب گناهان کبیره می میرد و اینکه آیا چنین فردی جاودانه در آتش می¬ماند یا جایز است الله متعال وی را مورد رحمت قرار داده و از او درگذرد و وارد بهشت گرداند؟
هفتم:
دلایل اثبات نبوت پیامبران و رد بر براهمه و دیگر کسانی که منکر نبوت هستند خصوصا دلایل اثبات نبوت محمد (صلی الله علیه و سلم).
هشتم:
سخن در باب امامت یا خلافت و کسی که شایستگی این مقام را دارد و این مقام درخور اوست و آیا مساله ای مصلحتی است که با تشکیل اهل حق و عقد در مورد آن تصمیم گرفته می شود یا که در این مورد نص قضاوت می کند؟
اما در عصر حاضر، یعنی پس از الغای خلافت اسلامی در آخرین دوران آن (خلافت عثمانی)، این مساله نزد علمای اسلام چنان مورد بحث و موشکافی قرار گرفت که پیش تر چنین نزد علمای سلف مطرح نبود بلکه چه بسا به ذهن آنها هم چنین اتفاقی خطور نمی کرد. چراکه در طول تاریخ اسلام، از زمان وفات رسول الله و خلافت ابوبکر صدیق و تا اواخر خلافت عثمانی، خلافت اسلامی یار و همراه اسلام و امت اسلام بوده است و به ذهن کسی خطور نمی کرد زمانی بیاید که خلافت اسلامی ملغی شود و امت یکپارچه به دست استعمار غرب به دولت ها و حکومت-های متعدد و پراکنده ای تقسیم شود. از این رو و پس از الغای خلافت، این مساله در فقه سیاسی اسلام، تحت عنوان (عدم جدایی بین سیاست و دین مطرح شده است) شاید اولین کسی که به این مساله پرداخته است، شیخ مصطفی صبری، از آخرین شیوخ اسلام در خلافت عثمانی باشد، چنانکه بیان می دارد مساله ی جدایی میان دین و سیاست به مساله ی (وجوب نصب امام) که از جمله مسائل کلامی به شمار می رود، باز می¬گردد. و وجوب امامت در اصطلاح علمای اسلام یعنی مباشرت و لزوم تحکیم و داور قراردادن شریعت الله متعال، به همین سبب نصب امام و یا خلیفه را برای انجام این کار و انجام این مسئولیت، واجب دانسته اند.
اینها مسائل مورد گفتگو مدارس اهل کلام می باشد و چنانکه از اصطلاحات آن برمی آید، مربوط به مراحل تاریخی مسلمانان می باشند و از مهم ترین علامات آن این است که آنها در زمان خود صاحب تمدن شکوفا و برتری بودند.
مشکلات جدیدی که فرهنگ اسلامی با آن روبرو است:
اکنون مشکلات جدیدی به وجود آمده است و لازم و ضروری است که تفکر اسلامی با شیوه های متناسب با فرهنگ و تمدن حاضر، با آن روبرو شود. چون عالم اسلامی را در دوران پیکار عقل ها در برابر دشمنان اسلام تصور کنیم، آنچه واضح و روشن است این است که اسلام بر آنها هجوم می برد و عناصر والای تمدن در اختیار آن است؛ سپس تمدن جدید شکوفا شد و عالم اسلامی بعد از آن که زمام امور را در دست داشت و از هیبتی برخوردار بود و فرمان آن اجرا می شد، منقلب گشت و در حالت دفاعی قرار گرفت.
نگاهی گذرا به تاریخ معاصر، صحت گفته ها را تایید می¬کند، غرب از زمان ناپلئون موضعی هجومی در برابر شرق گرفت، شرقی که در جنگ جهانی اول در بالاترین سطح فروپاشی و نابودی قرار گرفت و خلافت عثمانی از بین رفت. مشکلات جدیدی در برابر تفکر اسلامی که با شیوه های جدید با آن روبرو شد قرار گرفت، شیوه هایی که از یک طرف نتیجه ی مقاومت در برابر استعمار و مقاومت مذاهب و بحث های فکری بود که استعمار برای تمکین سلطه و قدرت خود در سرزمین های اسلامی رواج می داد. از طرف دیگر بر علما واجب گشت که اسلام را به صورت کامل و شامل و چون دین و تمدن بشناسانند و در ارزش های والای آن، نشاط را برمی انگیزند چه در حقایق متافیزیکی باشد چه در نظم تشریعی، اجتماعی و سیاسی یا در ارزش های والای اخلاقی و انسانی این عصر و زمانه که بر پیشرفت های مادی و علمی استوار است، پیشرفت های علمی که انسان را از غذای روحی و معنویات دور کرده است اما هر قدر علوم در نهایت شکوفایی و پیشرفت باشد، نباید سد راه دین شود.
این استدلال بسیار محکم و قوی است، به گونه ای که علمای این قرن اعتراف کردند که علوم مادی، علمی جزئی و بسیار اندک از حقایق را ارائه می دهد و از طرف دیگر علما ناچار در برابر نعمت های الله تعالی کرنش کرده و سر فرود آوردند و اقرار کردند که مغرور شدن به علم و اکتشافات علمی، قصور ادراک انسان در برابر سنت کونی الله متعال را می رساند. اکتشافات علمی بیانگر این است که انسان نمی تواند خود قوانین زندگی خود را کشف کند و اشیائی که ما در مورد آن اطلاع و آگاهی نداریم بسیار بیشتر از آنهایی هستند که می شناسیم. برای اقرار به این واقعیت حدود ۱۵۰ تن از بزرگترین دانشمندان دنیا جمع شدند و دایره المعارفی با عنوان (دایره المعارف الجهل) منتشر کردند. و در آن به توضیح بسیاری از حقایق و ظواهر انسانی و جهان هستی پرداخته اند که همچنان کشف نشده اند.
همچنین از مواردی که عالم غیب را به اذهان نزدیک می کند و بیشتر قضایای آن مربوط به اصول دین است، گفته های علمای علوم نجوم در مورد اطراف ما است. هر چند منظور آن مادی است اما مسافت ها، حرکات، سرعت ها و اعداد آن همگی عقل انسان را به حیرت واداشتند و عقل را از تصور حقیقی آن درمانده و عاجز می کند زیر این جهان بسیار بزرگتر از قدرت تخیل انسانی می باشد. فردی که هستی شناسی می خواند، از تغییر قواعد حاکم بر آن و مقیاس هایی با چنان حجم و بزرگی ترسناکی – که برای آنها مشابه و مانند معقول و قابل درکی که به فهم و تصور او کمک کند، نمی یابد – عاجز و ناتوان می ماند.

مقاله پیشنهادی

به صبر کنندگان مژده بده

ما از آنِ الله هستیم و به سوی او برمی‌گردیم تا به هرکس هر عملی …